از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند
از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند

دغدغه مبارزه-ی بعضیها با فساد ...


 


 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 


 

 دغدغه مبارزه-ی بعضیها با فساد ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید



نطق ضدفساد! آقای احمد توکلی امروز در حالی بیان شد که از قضا بحث و سوژه روز رسانه‌ها و افکار عمومی موضوع قطعیت یافتن حکم پرونده اتهامی مالی دادگاه محمدرضا رحیمی (معاون اول احمدی‌نژاد) و در راستای آن طرح موضوع پرداخت یک میلیارد و دویست میلیون تومان به نامزدهای اصولگرای مجلس توسط ایشان برای موفقیت در انتخابات می‌باشد اما توکلی در شروع نطقش گفت: «امروز می‌خواهم مطالبی را در رابطه با پرونده مهدی هاشمی به اطلاع ملت شریف و نمایندگان برسانم، البته نتیجه محاکمه به تصمیم قاضی دادگاه بستگی دارد و همه باید تسلیم قانون باشیم،...»

قبل از هرچیز باید از آقای توکلی پرسید شما تسلیم قانون هستید؟ قانون می‌گوید: نام بردن از متهمان قبل از صدور احکام قضایی و از آن مهمتر قطعیت یافتن آن در دادگاه تجدیدنظر، جرم است. حال چگونه در تریبون رسمی کشور نام یک متهم را به راحتی می‌آورید و جرمش را هم رسما اعلام می کنید: «رشوه 5 میلیون دلاری استات اویل به مهدی هاشمی»؟ مگر رسانه‌های کشور و حتی شخص سخنگوی قوه قضاییه، نام آقای معاون اول دولت مورد حمایت شما، را تا زمان قطعی شدن حکمش آوردند و فقط او را با نام مخفف «م.ر» خطاب نمی کردند؟ پس چطور به شما که می‌رسد قانون می‌شود ملعبه دستتان؟

همین است که بسیاری از فعالان رسانه‌ای نسبت به آقای توکلی که برخی ایشان را به خاطر مواضع‌اش درباره مفاسد اقتصادی ستایش می‌کنند، معتقدند او با برخورداری از رانت سیاسی، همواره در استراتژی ضدفساد خود نیز روشی دوگانه دنبال می‌کند. ایشان که امروز همه نطقش را به موضوع مهدی هاشمی اختصاص داد و همه جزئیات آن را تماما به سمع و نظر ملت رساند باید به چند سئوال اساسی افکار عمومی پاسخ دهد:

1-‌ آیا حکم صادره اخیر درباره آقای رحیمی و همچنین طرح موضوع پرداخت پول به 170 نماینده اصولگرا ارزش اختصاص حتی چند جمله از نطق امروزتان را نداشت؟! حتما نداشت که به آن حتی به اندازه اشاره و چند جمله موجز هم نپرداختید! لذا جای این سئوال می‌ماند که هدف شما در این برهه زمانی از طرح پرونده مهدی هاشمی «لاپوشانی» افتضاح پیش آمده برای اردوگاه اصولگرایان در ماجرای رحیمی و همچنین بحث 170 نماینده اصولگرا نیست؟! اگر پاسخ مستدل به این سئوال ندهید یقین بدانید افکار عمومی، نطق امروزتان را صرفا در راستای کاهش فشار ایجاد شده روی جناح خودتان ارزیابی نموده و دغدغه ضدفسادتان را به تمسخر و استهزاء خواهند گرفت.

2-‌ شما قبل از صدور حکم دادگاه، در صحن علنی مجلس فردی را به انواع جرایم محکوم و فقط جزئیات حکم صادره خود را بیان نکردید! در واقع امروز هم مدعی‌العموم بودید، هم نماینده مجلس، هم قاضی دادگاه و هم به زعم خودتان افشاگر فسادها و همچنین «ناصح» اتحاد برای مبارزه با فساد!

آقای توکلی، سال‌هاست که شما و دیگر دوستان اصولگرایتان یکه‌تاز میدان سیاست و اقتصاد و قانون‌گذاری کشور بودید و نتیجه‌اش را هم شاهدیم! وقوع بزرگترین دزدی و فساد اقتصادی قرن در دولت مورد حمایت‌تان! لطفا نگویید که شما هم این اواخر منتقد احمدی‌نژاد شده بودید! این را هیچکس حتی دوستان خودتان هم یک نکته تاثیرگذار در آن برهه 8 ساله تلقی نمی‌کنند که اگر غیر از این بود نباید چنین فسادی بر کشور مستولی می‌شد که تا سال‌ها و سال‌ها فقط باید برای زدودن اثراتش تلاش وافر نمود! منتقد شدن و ژست مبارزه با فسادتان در آن دوره از منظر افکار عمومی، به «نوش دارو پس از مرگ سهراب» می‌ماند!

3-‌ قرائن نشان می دهند که طرح مهدی هاشمی توسط اصولگرایان، قبل از دغدغه مبارزه با فساد، انگیزه‌ای دیگر دارد. دولت خاتمی 8 سال مسوولیت کشور را بر عهده داشت بسیاری از وزیران، مدیران و سخنگوی دولتش را در شب انتخابات ریاست‌جمهوری سال88 به زندان افکندید و برای همه‌شان احکام چندساله حبس صادر شد اما چرا نتوانستید حتی یک پرونده فساد اقتصادی برای یکی از آنها تشکیل بدهید و یک نفرشان را حتی به چند روز حبس به خاطر «فساد اقتصادی» محکوم کنید؟ خیلی هم تلاش کردید و آرزو نمودید که این اتفاق بیفتد اما نیفتاد و امثال تاج‌زاده‌ها، نبوی‌ها، رمضان‌زاده‌ها، صفایی‌فراهانی‌ها و... صرفا به خاطر مسائل سیاسی احکام سنگین چندساله برایشان صادر شد و نه تنها پس از حکم که ماه‌ها قبل از حکم در زندان به سر می‌بردند!

آقای توکلی می‌توانید پاسخ دهید شما که این همه برای مبارزه با فساد جوش می‌زنید به مردم بگویید چرا اصلاح‌طلبان به خاطر پرونده‌های سیاسی (و به تعبیر دوستان شما امنیتی) و قبل از صدور احکامشان به زندان منتقل شدند و برخی از آنها هنوز هم در زندان هستند اما اصولگرایانی همچون آقای محمدرضا رحیمی حتی پس از کاهش حکم بدوی 15ساله حبس به 5 سال در دادگاه تجدیدنظر آن هم پس از طی یک دوره طولانی دادگاه، صدور حکم، تجدیدنظر و همه مراحل قانونی آن حالا در آستانه رفتن به زندان، اینگونه به توجیه جرایم خود می‌پردازد و طلبکارانه حتی قوه قضاییه را هم زیرسئوال می‌برد؟ آقای توکلی، لطفا بگویید امروز جایش نبود در نطق ضدفسادتان فقط طرح سئوال می‌کردید که آقای معاون اول چرا با قطعیت یافتن حکمتان به جای تمکین به قانون، به نامه‌نگاری طلبکارانه مشغول هستید؟!

4-‌ مهدی هاشمی فقط یک اسم است برای سرپوش گذاشتن به 8 سال ناکارآمدی مدیریتی اصولگرایان به کشور. شما را البته درک می‌کنیم که چه می‌شد به جای یک مهدی هاشمی، چند مورد هم می‌بود تا در نطق‌های ضدفسادتان به آنها هم بپردازید! اما چون چیزی در چنته ندارید به داستان‌سرایی‌هایی چون برداشت از حساب ذخیره ارزی می‌پردازید که حتی دوستان خودتان هم آن را نفی کرده‌اند؛ اما به هر حال هنوز همه اصولگرایان برای زدن هاشمی رفسنجانی (به خاطر مواضع سیاسی‌اش در سال‌های اخیر) و به خیال خود برای آلوده کردن دولت خاتمی یک روزنه امید دارند؛ مهدی هاشمی!!

در واقع صدها پرونده فساد 8 ساله دولت مورد حمایت‌تان را به همین راحتی قصد دارید به فراموشی سپرده و به ملت بگویید آی ملت ایران، دزدگیران بزرگ ما هستیم (مثل دزدگیر سال 88!) و مصداقش هم مهدی هاشمی است! در حالیکه مهدی هاشمی، مگر معاون اول دولت خاتمی بود؟ وزیرش بود؟ تئوریسین اصلاحات بود؟ اصولا جایگاه و وزن او در معادلات سیاسی کشور مگر چقدر بود؟ او اگر فساد یا تخلف اقتصادی کرده باید تاوانش را بدهد و در آن شکی نیست، اما باز باید تاکید کنیم که با یک پرونده‌، نمی توان و نمی شود ناکارآمدی آن 8 ساله را لاپوشانی کرد!

*‌ و نکته آخر:
شما قبل از صدور حکم دادگاه امروز هر چه خواستید علیه فرزند هاشمی گفتید و احتمالا معنی این کارتان هم فشار بر سیستم قضایی نیست(!) و البته اگر نامبرده جوابیه‌ای هم برای قرائت در مجلس اصولگرا بفرستد چندخطی از آن را در صحن علنی قرائت می‌شود! اما بحث اصل این است که اگر فرض را بر محکومیت او در دادگاه بگیریم، این محکومیت چه ربطی به پدر او دارد؟! و از آن مهمتر چه ارتباطی با اصلاح‌طلبان؟! مگر هاشمی یک فعال سیاسی اصلاح‌طلب است یا یکی از ارکان نظام در طی 4 دهه اخیر که از نظر سیاسی نیز عضو یک تشکل اصولگرا می‌باشد؟ (جامعه روحانیت مبارز).

البته اتفاقا یک نشانه تفاوت مثبت اصولگرایی هاشمی با دیگر اصولگرایانی که در حوزه‌های اقتصادی (و نه سیاسی!) همواره پشت فرزندان و آشنایان خود می‌ایستند اما او با محاکمه فرزندش مخالفت نکرد و صراحتا گفت هیچ دخالتی در آن نمی‌کند. فرزند هاشمی محکوم هم بشود به پدرش ارتباط ندارد. از آن مهمتر ربطش به اصلاح‌طلبان هم که مرغ پخته را به خنده می‌اندازد! لذا سوژه «مهدی هاشمی» نخواهد توانست آن 8 سال مدیریت اصولگرایان بر کشور را به محاق فراموشی اندازد. آن 8 سال به سان یک «لکه سیاه» همواره در تاریخ ایران خواهد ماند، آقای توکلی!

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

کجا حاجی ؟...


 


 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 




کجا حاجی؟ ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


دمادم حجّ ، دمادم در پی معبود می گردی !!
خدا در کوچه های شهر ما شاید تو را جوید ...
... و یا شاید بهشتی را که عمری در پی اش هستی ؛؛؛
درون کفش های پاره یک کودکی باشد ... !!!
بیا حاجی ؛؛ بیا ...
حَجَّت قبولِ حضرتِ ایزد !!
ولی من کعبه را در سفره بی نانِ آن پیرِ زنی دیدم ،، که از درد دو پایش شب ندارد خواب ؛؛!! می فهمی ؟؟؟!!!
کجا حاجی ؟؟ کجا ؟
تو از شهرِ عرب های شکم پرور چه می خواهی ؟؟
بیا حاجی ،، بیا من مکه را یک کوچه پایین تر نشانت می دهم حاجی !!!
زنی را که برای آبرو داری تنش بی آبرو گردد ؛؛
… و مردی را که از شرمِ "نداری" ، شب نمی خوابد !!!
طوافی من نشانت می دهم اینجا ؛؛
مِنایی ، مشعری ، غار حرایی من نشانت می دهم اینجا …
که در صدها تمتع هم نمی بینی ,,,
بهشتت بیخِ گوشَت هست و غافل در پیِ معبود می گردی !!!
کجا حاجی ؟؟
کجا ؟؟!!!!!!!!!
 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

هلاکت به دست خودمان!


 


 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 




هلاکت به دست خودمان!

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ این گونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند؛ ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ می زﻧﺪ. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛ اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.
نه گلوله ای شلیک می شود و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون می شود!
بد نیست بدانیم که طمع، شهوت، پول، قدرت، تکبر، فخرفروشی، حب جاه و مقام و احساس بى نیازى و بی مسئولیتی در قبال هم نوع می تواند هر انسانى رو به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار کند...
هلاکت به دست خودمان!
نه گلوله ای، نه نیزه ای ...!

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

نمایندگی مستضعفان ...


 


 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 نمایندگی مستضعفان ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

1383/12/12

 

 وبلاگ دنـیـــا



  طـنـــز _ امروز صبح، مجلس خیلی خسته‌کننده بود. داشتند بودجه تصویب می‌کردند و با دکتر، حسابی صحبتمان گل انداخته بود. هر دو تایمان مصمم بودیم که باید سال آینده سال ارزانی باشد و فراوانی و حذف بی‌کاری و اعتیاد و از این جور چیزها. چند تای دیگر از برادران و یکی دو تا خواهر هم دور صندلی‌های ما جمع و وارد بحث شدند و همگی با ما هم‌عقیده بودند. خیلی خوشحال شدیم از اینکه «الحمدلله» اکثریت مجلس با ما هم‌عقیده است و سال آینده، سال ارزانی و رفاه خواهد بود. اگر بدگویی پشت سر مرده، کراهت نداشت می‌گفتم، خدا لعنت کند آنها را که هیچ‌وقت نمی‌خواستند ارزانی و فراوانی باشد و بیکاری و فحشا و اعتیاد و آن جور چیزها نباشد. آدم باید خیلی نامرد باشد که با رأی مردم بیاید مجلس، آن‌وقت از تصویب قوانینی که منجر به خوشبختی مستضعفان می‌شود، خودداری کند. مگر چقدر زحمت دارد؟ خدا به سر شاهد است به اندازه یک قعود و قیام و دست بالا بردن و حداکثر رأی در گلدان انداختن. همین امروز که من و دکتر و چند تا نماینده دیگر داشتیم حرف می‌زدیم و دردل می‌کردیم و (بعد که خواهران رفتند) جک می‌گفتیم، ده بار از این کارها کردیم و هیچ زحمتی هم نداشت. البته یکی دو نفر همه‌اش ممتنع رأی دادند و می‌گفتند ما که نمی‌دانیم دارند چی تصویب می‌کنند، پس احتیاطا باید ممتنع رأی بدهیم، اما من از این محافظه‌کاری‌ها خوشم نمی‌آید. از دکتر پرسیدم و مثل او رأی دادم تا ارزانی بشود.ا لبته ایشان خیلی هم بیشتر از من نمی‌داند و «انشاءالله» من هم که دکتر بشوم، آن وقت عقلا و شرعا، خودم می‌توانم رأی بدهم و به بقیه هم بگویم چطور رأی بدهند. دکتر گفته است، همه‌اش یک سال هم طول نمی‌کشد. با دوستان مشورت کردیم، اجماع داشتند که دکتری اقتصاد، بیشتر به من می‌آید!
البته فهم و سواد به مدرک نیست. این دکتر ما اگر این مدرک را هم نمی‌داشت، خیلی چیزفهم بود. اصلا سرش توی حساب است. همین چند وقت پیش، که از قول حاجی خبر آوردند، بازار موبایل با آن قرارداد کذایی خراب خواهد شد و همه ما را حالی کردند که آن قرارداد، خیلی برای امنیت ملی خطرناک است! هم زیر بار خفت آن قرارداد ننگین نرفتیم، هم بازار نجات پیدا کرد. زبانم لال اگر حاجی ضرر می‌کرد، خیلی منافع ملی ما ضربه می‌خورد!
تعریف از خود نباشد من هم خیلی می‌فهمم؛ چه دکتر باشم، چه نباشم. یعنی اگر خدا آن نوری که به ما انداخته به دل هر کس بتاباند، خیلی چیزها را می‌فهمد. الان به کمک همان برای من «اظهرُ مِنَ الخورشید» است که قیمت بنزین باید بیاید پایین، کوپنی هم نباید بشود؛ دلار هم یک ریال نباید گران بشود؛ یک ریال هم از صندوق ذخیره ارزی ـ که برای روز مبادا و مصارف خیلی مهم نهادهای خودی ماست ـ نباید برداشته بشود؛ دولت هم حق ندارد به بهانه کمبود درآمد، برق و آب و تلفن و موبایل این مردم بیچاره را گران کند و خون مستضعفان را در شیشه؛ حقوق‌ها هم باید بالا برود. اصلا مگر دولت، بنگاه معاملات ملکی عباس‌آقا یا فروشگاه شهروند است که هی به فکر صنّار سه شاهی این طرف و آن طرف کردن باشد؟ دولت آمده تا گرانی و فحشا و بی‌حجابی را نابود کند یا از جیب این مردم بدبخت به بهانه‌‌های مختلف، پول کف برود؟

دم دمای ناهار بود که آن آقای سبزه‌ای که می‌گویند، پیش از نمایندگی، استاد دانشگاه بوده، پیشنهاد داد که یک فراکسیون تأسیس کنیم. حاج‌آقای سمت راستی، خیلی استقبال کرد و فی‌الفور گفت: «مبارک باشد». من به دکتر نگاه کردم، دیدم خیلی در بحر تفکر فرو رفته. دکتر گفت: برادرها، هر کدام از ما، رئیس یک یا دو فراکسیون دیگر هم هستیم و در هفت، هشت فراکسیون هم که عضویت داریم. آخر فراکسیون چه چیزی تأسیس کنیم که قبلا تأسیس نشده باشد و گذشته از آن، رئیس فراکسیون کی باشد؟ شکر خدا، از صدقه‌سری همان نور، همگی زیرک بوده و هستیم و منظور دکتر را گرفتیم و در نتیجه یک‌صدا گفتیم ریاست با شما. دکتر کمی فروتنی کرد و بعد گفت: چون تکلیف می‌کنید، قبول می‌کنم و بقیه مشکلات را هم پس از وقت ناهار و نماز، حل می‌کنیم.
بعد از جلسه صبح نمی‌دانم چطور چند تا ارباب‌رجوع سمج توانستند خودشان را به من برسانند. یک نفر به این حراست حالی کند که دایما با این‌جور مسائل، وقت نماینده‌ای را که تمام فکر و ذکرش، حل مشکلات ملت و دولت است، اشغال نکند. هفت، هشت نفری می‌شدند. یکی را از کار بیرونش کرده بودند، یکی می‌گفت: بیمه، حقش را خورده، یکی به نمایندگی از کارگران فلان جا بود، یکی می‌گفت، جانباز است، یکی می‌گفت، پسرش بی‌گناه زندان است... خلاصه مکافاتی بود. یک دسته از توصیه‌نامه‌هایی را که با راهنمایی یکی از وکلای کارکشته تهیه کرده بودم درآوردم، فورا جای مقام مخاطب و توصیه‌شونده را پر کردم و دادم دستشان. همگی خوشحال شدند و کلی دعا کردند. با این حال، ده دقیقه‌ از وقت نازنینم تلف شد. عیبی ندارد.
ناهار خیلی افتضاح بود. ماشین بد، حق مسکن کم، حقوق ناچیز، سفر خارجی بدون خانواده، سفر داخلی محدود، ارباب‌رجوع زیاد، این هم از ناهار. نمایندگی آن‌قدرها هم لطفی ندارد، با این حال راضی هستیم به رضای خدا. ساختمان مجلس هم آنقدرها تعریفی ندارد و بر اثر باران، سقف آن به چکه کردن می‌افتد. هر روز ساعتی نیست که با دوستان سر این مسئله گفت‌وگو نکنیم. همان موکت‌های افتضاحش چند ماه فکر و ذهن ما را مشغول کرده بود، ولی چاره‌ای هم نیست «مرد باید در کشاکش دهر، سنگ زیرین آسیاب باشد».
بعدازظهر تمام وقتمان به رتق‌وفتق امور فراکسیون جدید گذشت. دکتر خیلی جوگیر شده بود. هر فراکسیونی را که راه می‌اندازد، تا مدتی یا به عبارت بهتر، تا تشکیل فراکسیون بعدی، همین‌جور است. فرمایش فرمودند که اولا؛ تندروی نباشد که مثل ماجرای اتمی گوشمان را بکشند و مجبور شویم، فتیله را پایین بکشیم و ثانیا؛ دست‌کم سر مسائل مهمی مثل رأی اعتماد و این‌جور چیزها با هم هماهنگ باشیم و آن‌طور نشود که سر رأی اعتماد به وزیر قبلی، رئیس یک فراکسیون یک جور رأی بدهد، اعضا جور دیگر.
آقای سبزه گفت: مزه فراکسیون به همین چیزهاست دکتر! شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ همه زدیم زیر خنده. حاج‌آقا گفت: «مبارک باشد».

 پیوند مرجع : بازتاب 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

دود را از حقه وافور سرقت می-کنند ...


 


 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 


 

 


  دود را از حقه وافور سرقت می-کنند ...
 


شیره را از حبه انگور سرقت می کنند
شهد را از لانه زنبور سرقت می کنند
دست مالیدم به خود، چیزی سر جایش نبود!
سارقان بی پدر بدجور سرقت می کنند!
احتیاجی نیست از دیوار و در بالا روند
سارقان با "کنترل از دور" سرقت می کنند
عده ای راحت میان مبل خود لم می دهند
از طریق عده ای مزدور سرقت می کنند
روز روشن، زنده ها را از میان کوچه ها
مرده را هم نیمه شب از گور سرقت می کنند
برق را از سیم ها و آب را از لوله ها
دود را از حقه وافور سرقت می کنند
می برندت سوی خلوت، می کنندت پشت و رو
با زبان خوش نشد با زور سرقت می کنند!
جای این که سکه ای در کاسه کوری نهند
کاسه را هم از گدای کور سرقت می کنند
نیست چون تفریح و شادی توی این شهر بزرگ
عده ای تنها به این منظور سرقت می کنند!
خواستم دنبال مأموری روم، دیدم ولی
سارقان در پوشش مأمور سرقت می کنند...

«استاد عمران صلاحی» 
 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

این کودک دوست من است! ...


 

 


  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 این کودک دوست من است! ... 
 

  وبلاگ خاقانی، شهریار : تیتر روزنامه‌ی پرتیراژ صبح، «همشهری»، عجیب بود. نویسنده، پزشکان را به ‌علت دریافت ویزیت دوم پس از معاینه‌ی دوم و آزمایش، سودجو معرفی کرده بود.

ناراحت شدم. روزنامه را روی میز انداختم و پا‌هایم را روی صندلی روبه‌رو گذاشتم و در صندلی خود فرو رفتم. چشم‌هایم را بستم. واژه‌ی «سودجو» از ذهنم بیرون نمی‌رفت. احساس می‌کردم نسبت به تمامی سال‌هایی که برای مردم کشورم و بیماران خدمت کرده‌ام اهانت شده است.

با وجود خستگی زیاد، نباید می‌خوابیدم. از جا بلند شدم و با آب سرد صورتم را شستم. همین‌که برگشتم، مادری با یک کودک حدوداً پنج ساله ورودی در ایستاده بودند: «آقای دکتر، من ویزیت نگرفتم. آقامون سر کاره. نیومده. البته چهار ماهه حقوق‌مون رو ندادن هنوز. بچه‌م تب داره. به پذیرش گفتم، گفت دکتر باید اجازه بده.»
مکث کردم؛ مکثی که هیچ‌وقت تابه‌حال نمی‌کردم. آرام روی صندلی نشستم. روزنامه را از فاصله‌ی بین خودم و بیمار برداشتم. لبخند همیشگی‌ام را فراموش کرده بودم. صدای کودک سکوت اتاق را شکست: «مامان، بشینم؟ پاهام درد می‌کنه.»
به خودم آمدم. دستان کوچکش را گرفتم. خیلی تب داشت. به مادرش گفتم بنشیند تا بچه را معاینه کنم. گفت: «ویزیت ندادیم. ببخشید.» با حرکت سرم نشان دادم که نیازی نیست. پس از معاینه و توضیحات لازم، کودک دست چپم را با دو دستش گرفت. انگشتان تبدارش را به دستم فشار می‌داد. نگاهش کردم. با شیطنت به‌آرامی پرسید: «آمپول؟» ابرو‌هایم را بالا بردم و گفتم: «نه، آمپول نداری.» خوشحال شد و گفت: «ما با هم دوستیم، مگه نه؟» سرم را تکان دادم.
از بغل مادر آمد پایین و کنار من ایستاد. تا پایان نسخه‌نویسی به پایم تکیه داده بود و دست چپم را‌‌ رها نمی‌کرد. سرش را روی دستم گذاشته بود. گویی می‌گفت ما را نمی‌توانند از هم جدا کنند. در آن لحظه او را همچون فرزندم دوست داشتم و نسخه‌ام اوج هنر و علمی بود که تقدیمش می‌کردم.
می‌دانستم در تهیه‌ی دارو هم مشکل خواهند داشت. زیر نسخه نوشتم: «همکار محترم داروخانه، هزینه‌ی دارو با این‌جانب حساب شود. این کودک دوست من است!»
شهریار خاقانی- دبیر انجمن پزشکان عمومی ایران

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

چطور بدون پشتوانه-های مخفی ، خلاف کرده وُ میکنند؟


 


 

 


 

 چطور بدون پشتوانه-های مخفی ، خلاف کرده وُ میکنند؟ 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

وبلاگ موسوی، سیدعبدالجواد : همین که مفسد اقتصادی از حالت یک مفهوم فانتزی و انتزاعی خارج شد و مصداقی عینی پیدا کرد و محکومیت یک متهم بدون در نظرگرفتن پست و مقام سیاسی اش به اجرا درآمد-حداقل روی کاغذ- جای بسی امیدواری است و می تواند مقدمه خوبی باشد برای پیگیری پرونده هایی از این دست.
 معلم یک مدرسه که نبوده،کلی پست و مقام مهم دولتی داشته. باورش سخت است که ایشان به محض این که در زمره مقامات قرار گرفته آن بخش از وجودش که میل به دست اندازی به بیت المال دارد برانگیخته شده باشد.خب، با این حساب چرا باید چنین آدمی به چنین جایگاهی راه پیدا کند. چطور برای دادن امتیاز یک نشریه به یک آدم یک لاقبا زنده و مرده اش را سین جیم می کنیم اما اجازه می دهیم یک آدم مسئله دار تا بیخ گوش عالی ترین مقام اجرایی کشور نفوذ کند؟

 به حکم وجدان و انصاف، آن هایی مجرمند که جاده صاف کن ترقی و پیشرفت دنیوی او شدند. به حکم عقل و تدبیر آن هایی که مهر سکوت بر لب زدند تا رحیمی ها و امثال او با آن گذشته مشکوک و مسئله دار هشت سال تمام همه عدالت خواهان و دردمندان را به سخره بگیرند و با ارزش ها و باورهای یک ملت بازی کنند مجرمند. و اگر نه به اندازه رحیمی و امثال او دست کم شریک جرم آن هایند.
 متن کامل

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

علم بهتر است یا ثروت!؟


 


 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 




علم بهتر است یا ثروت!؟


حکیمی را گفتند : «علم بهتر است یا ثروت»؟! حکیم بیدرنگ شمشیر از نیام برکشید وُ همچون جومونگ ، مُرید بخت برگشته را دو شـَـقـّــه کرد!  بعد از شکاف دندانهای عاریتی خویشتن ، غـُــریـــد : «سالهای طویلی-ست که هیچ "خشک-مَغزی" از این مقوله نپرسیدی» ...  مریدان که انگشت حیرت به دندان میگزیدند ، ناگاه لرزشی "چـِـنـــدش-گونه" بر اندامشان در افتاد ، بعد پرسیدند : ای حکیم! عنایت فرموده وَ دلیل آن بر ما تفضل کنید تا اگر لایق باشیم ، جان فدای کلام مبارک سازیم». آهی جانسوز از جان برون داد وُ پاسخ گفت : «ایام شباب ، مرا رفیقی بود هم-درس وُ هم مکتب ، ناگاه روزی ، با جسارتی تآم ، قلم وُ دوات وَ کتاب وُ سـَــواد به کـُـنـجی انداخت وَ عهد دیرینه باخت ... سپس از مکتب وُ ما رَمید وُ گریزان شد. من به عهد خویشتن پایداری کردم وُ بعد از سالها مشق وُ مَشقت ، مدرس مکتبی شدم که به عیان می-بینید». حالیا ، وی صاحب "پورشه" است وُ من "پیکانی" موروثی که در "گـرو" ِ چنگیزخان ِ شَرخَرست ... او اوراق بورسهای جهانی دارد وُ من ، برگهای امتحانی ... عینک آفتابی-اش تجهیز به "آی.تی" ِ جهانی وُ من عینکی "تـَــه-استکانی" ... بیمه-اش از قماش ِ "زندگانی" وُ سهم ِ من از جنس ِ "رکود جهانی" ... صندوق-اش سرشار از سکه وُ ارز ، صندوقخانه-ی من آکنده از سَفته وُ قَرض ... 
 مُریدان بیش از این طاقت وُ تآب نیآوردی وَ چون تیر کمانگیر از "چلـّــه" به یک "سو" روان شدندی ...
 

  بازنویسی متن وَ تصویر : عـبـــد عـا صـی



منبع:سیمرغ

 

دو تصویر از مثانه ...


 




 

 





 

 

  دو تصویر از مثانه ... 
 

 

شنیدم رفت مردی شهرداری
برای یک سری کار اداری
ببخشید از ادب دور است گویی
گرفت او را در آنجا دستشویی
زمانی چند با این درد، سر کرد
پس از آن کم کم احساس خطر کرد
الهی حالت این وقت انسان
نگردد قسمت گرگ بیابان
به فکرش خورد تنها راه چاره
چه راهی؟ دستشویی اداره
اگرچه بود مشکل، استقامت
ولی خود را رساند آنجا به زحمت
همین که خواست داخل گردد آن مرد
یکی از پشت سر او را صدا کرد
که ای آقا همین طوری کجا؟ ایست
ببینم نظم و ترتیبی مگه نیست؟
بهت کی گفته این بخش از اداره
روالش کشکیه قانون نداره
برو پر کن هزار و صد تومن فیش
بریزش به حساب جاری جیش
به همراه دو تا عکس سه در چار
برو پیش مدیر بخش ادرار
ببر درخواستت رو عاجزانه
ضمیمهَ ش کن دو تصویر از مثانه
همون جا باش بعدش تا دم ظهر
دعا کن تا بشه در خواستت مهر
اگه صادر شد از اون جا اجازه
اتاق بعدی امضا میشه تازه
بده ثبتش کنند و در ادامه
بگیر از قسمت بهداشت نامه
مرتب حال اون بیچاره بد شد
از اون حالت که قبلش داشت رد شد
نشست و پا شد و نالید صدبار
سرش رو چند دفعه زد به دیوار
فشارش که از این حد بیشتر شد
زبونم لال، سر تا پاش تر شد
 

   شعر از :  «طنزهای حکیمانه»

 

چه بلایی سر کشور و بیت‌المال آمده ...

    

 

 


 

 چه بلایی سر کشور و بیت‌المال آمده ... 


 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

   عبرت نیوز؛ محمود زمانی قمی: حذف نیروهای متعهد و مجرب در اکثر عرصه‌های کشور، توهین به چهره‌های بزرگ نظام و انقلاب، کوتوله پروری و ترویج تملق و چاپلوسی از ویژگی‌های بارز حاکم بر کشور در دوران دولت سابق بود.

 در تاریخ انقلاب اسلامی ایران و در دولت‌های قبل از محمود احمدی‌نژاد، فساد اداری کشورمان شاید در حد سرماخوردگی بود اما فساد اداری در دوران دولت احمدی‌نژاد به حد سرطان پیشرفته رسید و به نوعی می‌توان گفت که فساد اداری نهادینه شد.

 به حاشیه راندن عالمان و میدان دادن به برخی قشریون نیز از شرایط حاکم بر کشور در دوران احمدی‌نژاد بود؛ برای مثال اگر شما سری به مغازه‌های عرضه محصولات فرهنگی در مرکز شهر قم می‌زدید، غلبه صورت بر سیرت دین و میدان پیدا کردن آدم‌های بعضا کم‌سواد را می‌دیدید؛ البته هنوز هم اثرات این شرایط آشکار است.

وی با اشاره به شرایط حاکم بر دانشگاه‌های کشور در دوران احمدی‌نژاد نیز گفت: با تعطیلی انجمن‌های مستقل دانشجویی در دوران دولت‌های نهم و دهم، بسیاری از دانشجویان و دانشگاه‌ها، لطمه خوردند و از طرفی سعی کردند یک جریان خود ساخته از بیرون هدایت شده‌ای را جایگزین تشکل‌های مستقل دانشجویی کنند درحالیکه این جریان هیچ همسویی با مطالبات مردم نداشت؛ در طول تاریخ دانشجویی کشور، تشکل‌های دانشجویی معمولا با مطالبات مردم همراهی داشتند اما این جریان آنقدر سراسیمه عمل می‌کرد که در مسیری غیر از مطالبات مردم حرکت می‌کرد؛ همچنین اخراج اساتید منتقد و جایگزین کردن افرادی از یک جریان از دیگر اقدامات دولت قبل در دانشگاه‌ها بود.

 برای مثال طبق یکی از آمار، سازمان میراث فرهنگی در ابتدای دولت احمدی‌نژاد، تنها ۱۹۰۰ نفر نیرو داشت اما در دولت سابق ۷۶۰۰ نفر را در این سازمان جا دادند و امروز همین مسئله یکی از دغدغه‌های دولت فعلی است؛ در یک بررسی اولیه، مشخص شده است که حدود ۱۴۰۰ نفر از این تعداد گفته شده، مدرک دیپلم و زیر دیپلم دارند اما در سازمان میراث فرهنگی جا داده شدند؛ متأسفانه بسیاری جاهای دیگر هم همین طور است.

 در دولت احمدی‌نژاد، بیشترین شعار مبارزه با فساد داده شد، اما متأسفانه بیشترین فساد در این دوران اتفاق افتاد، به نحوی که رشد اقتصادی ۶+ را به ۶- تبدیل کرد.

 تا پایان دولت احمدی‌نژاد کل فروش نفت در تاریخ ایران ۱۲۰۰ میلیارد دلار بود که ۷۰۰ میلیارد دلار آن مربوط به دولت احمدی‌نژاد بود؛ با این سطح درآمد شاهد این اوضاع بد اقتصادی بودیم و این شرایط نشان می‌دهد که اتفاقاتی رخ داده است.

حدود ۶۰ درصد واحدهای تولیدی ایران در زمان احمدی‌نژاد تعطیل شد

 شرایط اقتصادی در دوران احمدی‌نژاد بسیار متلاطم بود و شاهد آن این است که حدود ۶۰ درصد از تولید ایران تعطیل شد که متأسفانه هنوز هم برخی از این واحدهای صنعتی و تولیدی تعطیل هستند؛ بانک‌ها در بد‌ترین وضعیت تاریخ خود قرار داشتند و بیشترین فساد در این دوران بود؛ به گونه‌ای که اگر کمی تعصب را کنار بگذاریم، شاید حتی در دوران قبل از انقلاب هم به اندازه دوران احمدی‌نژاد فساد اداری نداشتیم.

 اگر چه برخی از فسادهای دوران احمدی‌نژاد مشخص شده، اما هنوز که هنوز است از برخی مسائل ایجاد شده در دولت احمدی‌نژاد پرده بر نداشته شده است؛ که البته من معتقدم باید گفته شود؛ قطعا اگر تمام مسائل دوران احمدی‌نژاد مشخص شده و مردم نسبت به همه مسائل انجام شده در دولت احمدی‌نژاد آشنا شوند، اصولگرایان تا ۳۰ سال دیگر هم نمی‌توانند به قدرت برگردند.

 ماهیت و هدف اصلی انقلاب اسلامی ایران این بود که مردم در جریان امورات کشور قرار گیرند، بنابر کدام مصلحتی نباید گفته شود که احمدی‌نژاد و دولت او داشتند کشور را نابود می‌کردند؟

 مخصوصا در زمان انتخابات باید به مردم آگاهی داد که در دوران احمدی‌نژاد چه بر سر کشور و بیت المال مردم آمد؛ ما نگفتن این مسائل را به مصلحت نمی‌دانیم و معتقدیم باید گفته شود، چرا که با گفتن این حقایق، نمی‌توانند به قدرت برگردند.

 در عرصه سیاست خارجی با نطق‌های پرهزینه و بدون سود، حاصلی جز رفتن پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد، صدور قطعنامه‌ها و بعد از آن سیل تحریم‌ها را نداشتیم؛ در ابتدا که می‌گفت این قطعنامه‌ها و تحریم‌ها، بی‌اثر و فقط کاغذپاره است اما در پایان کارش گفت که کار من خوب بود و فقط تحریم‌ها مشکل ایجاد کرد درحالیکه این تحریم‌ها دستاورد کارهای خود او بود.

 در دوران دولت سیدمحمد خاتمی، اوضاع بین المللی و سیاست خارجی ما به اندازه‌ای خوب شده بود که عربستان سعودی برای اولین بار در تاریخ، سفیر شیعه به ایران فرستادند، اما اکنون کار به جایی رسیده است که وزیر خارجه عربستان به ژنو رفته و در خصوص مسئله نفت هر چیزی را قبول می‌کند تا ایران تحت فشار بیشتری قرار گیرد و امروز می‌بینیم که به بازیگر فعال منطقه تبدیل شدند.

 البته در شرایط فعلی که دولت آقای روحانی روی کار آمده، فکر نمی‌کنیم همه چیز حل شده است، اما به لحاظ سیاسی شرایط و فضا باز شده و یا اینکه در دانشگاه‌ها فضای بهتری را شاهدیم؛ امروز اراده‌ها بر این نیست که آدم‌های توانمند حذف شوند؛ گرچه معتقدم بدنه دولت هنوز از آدم‌های دولت قبل است.

 در شرایط فعلی و در عرصه اقتصادی نیز، جلوی خبرهای بدی که هر چند روز یک بار در دوره احمدی‌نژاد شاهد آن بودیم، گرفته شد، اما باید توجه داشته باشیم که شرایط رکود اقتصادی و تورم همزمان که میراث دولت قبل است، اثرات خود را دارد، اما باید این نکته را هم قبول کنیم که سعی دولت بر این است که بر شرایط بد گذشته غلبه کند.

 در عرصه سیاست خارجی اگرچه دولت آقای روحانی فعالیت‌های خوبی انجام داده اما در داخل کشور، تندروهای مخالف دولت، با تمام توان خود به میدان آمده‌اند.

 مخالفان دولت درصدد آن هستند که مجلس آینده را در دست بگیرند و دولت را یک دوره‌ای کنند؛ اگر هم گاهی علیه هم حرف می‌زنند، فیلم بازی می‌کنند و در ‌نهایت یکی می‌شوند؛ و همچنین جلسات آن‌ها در تهران و قم به شدت فعال شده است.

 چرا باید در هر انتخابات مجلسی، اصلاح طلبان، روی چهره‌هایی مثل من تمرکز کنند؟ چه اشکالی دارد که یک بار ما کنار بنشینیم و چهره‌های جوان و شاداب‌تر بیایند؟ اینکه عده‌ای از بالا به پایین مسائل را نگاه کنند خلاف مشی اصلاح طلبی است و به همین دلیل باید به جوانتر‌ها هم میدان داد.

 برای اتحاد اصلاح‌طلبان در تمام کشور و استان‌ها، باید همه اصلاح‌طلبان از شورای مشورتی گرفته تا شورای هماهنگی، و همه ریش سفیدان اصلاح طلب و جوانان دعوت شوند تا به راهکارهای خوبی برسیم.

 برای جلوگیری از موفقیت افراطیون در انتخابات آینده مجلس، چهارگانه، دولت، هاشمی، خاتمی و عارف باید با هم پیش بروند.

 طبیعی است که در شرایطی که یک افراطی تندرو و یک اصولگرای معتدل و معقول باشد به سمت آن انسان معقول و معتدل گرایش پیدا می‌کنیم؛ اگر یک سنگ دست ما باشد، باید آن را به وسط تابلوی افراطی‌گری بزنیم تا کشور از شر آن‌ها در امان باشد و قطعا هر قدر آسیب به این تابلوی افراطی‌گری بیشتر باشد، کشور رشد می‌کند، چرا که رشد افراطی‌گری، برای همه کشور و مردم، زیان دارد.


 متن کامل 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

مَـکر ِ همسر هوشنگ خان ...


 


 


 

  مَـکر ِ همسر هوشنگ خان ... 

 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


  خانوم هوشنگ خان انقدر عصبانی مزاج وُ تند-خو وُ تند-گو بود که همه ازش حساب می-بردن ، از خوار-شوهر وُ مادر-شوهرش گرفته تا خود ِ هوشنگ خان ِ بیچاره ... از بس که از این سریالآی ِ اون-وَر ِ آبی وُ فیلمآی "هندی-آبگوشتی" تماشا کرده بود ، دائم دلشوره وُ وَسواس ِ اینو داشت که «نکنه هوشنگ خان هم مثل مَردای بعضی از همین فیلمآ وُ سریالآ خوشی زیر ِ دلش بزنه وُ سَر ِ زنش هـَــوو بیاره»! ... آخرش هم بخاطر همین اخلاقآی ناجورش ، سَر از بیمارستان روانی در آورد. بعد از چل ، پنجاه روز مرخص-اش کردن وُ برگشت خونه-اش. به اهل وُ بیتش هم از قبل سفارش کرده بود که جلوی ِ دوست وُ آشنا بگن که یکی از همکلاسیآی ِ قدیمیش که ترکیه زندگی میکنه وُ شوهرش تازه-گیآ مُرده ، با هزار خواهش وُ تـَـمـَــنــا ازش دعوت کرده که مدتی بره اونجا وُ تَسلای خاطری براش باشه!

 هر کس از دوست وُ همسایه وُ فامیل وقتیکه از سفرش به ترکیه می-پرسیدن ، جواب میداد : «ای بابآ چه سفری ، چه خوشی-ای ی ی ... هنوز یک هفته از سفرم نگذشته بود که دچار ضعف شدید شدم. دکتر خونوادگی ِ دوستم بعد از کلی عکس وُ آزمایش تو بیمارستان ِ خودش ، خیلی رُک وُ پوست-کنده به من گفتش "خانوم محترم ، متأسفانه دو سال قبل ، شما مبتلا به اچ.آی.وی شدین وُ الان علامتآش بُروز کرده"! "من هر کاری بتونم براتون میکنم ، ولی مرگ وُ زندگی ِ شما وُ شوهرتون دست ِ خداست ..."!».

 بیچاره هوشنگ خان وُ بچه-هاش هر چی التماس وُ درخواست میکردن که «آخه این چه قصه-ای-یــِــــه از خودت درآوردی وُ تحویل مَردم میدی»؟ در جوابشون چشم-غُره-ای میرفت وُ میگفت : «پس همینطور بیخیال بشینم وُ منتظر باشم تا سَرم "هَوو و و" بیاد»!!! ...  

 

  طرح وُ تغییر : عـبـــد عـا صـی

 

 منشأ تِـــم :  «طنزهای حکیمانه»



  

عطر ِ شآبدولعَظیمی ...


 


 


  عطر ِ شآبدولعَظیمی ... 


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 مشتری از قناد می-پرسه : «چرا شیرینی کیشمیشیآآتون کیشمیش نداره »؟ قناد ِ زبل هم جواب میده : «مگی وقتی شیرینی ناپلئونی میخری ، لآش ناپلئون داره»! ...

 *******

 از پیر مَرد کشاورزی که رنگ شهر رو هم ندیده بود می-پرسند : «چرا دیگه ذرت نمی-کارین»؟ مرد ساده-دل هم میگه : «چی بگم وآللآ ... دیگه صَرف نمیکنه ، خونه-شون خراب! میگن همه شهریآ رو عادت دادن به "ذرت ِ مکزیکی"»! ...

 *******

 یکی میگفت : «از وقتیکه "عطر شآبدولـَـظـیـمی" (شاه-عبدُالعظیمی) میزنم ، دیگه از شَر ِ پشه وُ مگس راحت شدم»! ...

 *******

 یک کاربَر اینترنتی که از عملکرد خط-اش کلافه شده بود میگفت : «صَد رَحمت به آب ِ "قـَــرچـَــک ِ وَرامین"»! ...


 

  طرح وُ تغییر : عـبـــد عـا صـی

 

 منشأ تِـــم :  «طنزهای حکیمانه»


 

 

اینآ دردآی بَد-خـیـمـه یا ادامه-ی جنگ سرد؟


 


 


  اینآ دردآی بَد-خـیـمـه یا ادامه-ی جنگ سرد؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

خبر بد محکومیت قطعی محمدرضارحیمی را همه در رسانه ها شنیده اید.5 سال و91 روز حبس به ضمیمه دومیلیارد وهشتصد وپنجاه میلیون تومان رد مالهای اختلاس شده به بیت المال ویک میلیارد تومان جریمه نقدی وانفصال دایم از خدمات دولتی.

اگرچه درباره رحیمی سخنهای بسیاری هست که زدن آنها را به مصلحت نمی دانم ولی خدا را شاهد می گیرم ازشنیدن این خبر اصلا خوشحال نشدم .نباید از زمین خوردن دیگران خوشحال شد.مخصوصا کسانی که به هرجهت برای این کشور زحماتی کشیده اند.

البته یک جای شکردارد وآن اینکه قوه قضاییه نشان داد به هردلیل! به سراغ دانه درشتها ی سیاسی هم رفته ومی رود.

خوبی کار دراین است که کسی نمی گوید آبروی نظام با این پرونده ومحاکمه رفت یا خواهد رفت.

به اعتقاد من اکنون نوبت محاکمه بدون ملاحظه آن مردرفته! است.خبرهایی که من دارم از دوره استانداری وی دراردبیل گرفته تاشهرداری اینقدر مساله هست که حالا حالاوی وبعضی اطرافیانش باید دردادگاه پاسخگوی آنها باشند.

احمدی نؤاد باید بخاطر همه بی قانونیها وخلاف قانون رفتار کردنها وعدم ابلاغ مصوبات مجلس ودروغ گفتنها وصدها مساله دیگر دوران نحس مدیریت وی دردادگاهی علنی محاکمه شود.

محاکمه او بزرگترین خدمت به تاریخ این کشور وانقلاب است .محاکمه او به متخلفان بعدی اثبات خواهد کرد بایدبدون هیچ تسامحی درانتظار محاکمه باشند.

معاون اول دولت فعلی رسما گفته از بازگشت حدود 130 میلیارد فروش نفت و..به صندوق ذخیره ارزی، هیچ ردپایی نیست! ومعلوم نیست این پولها کجا رفته اند!

محکومیت رحیمی شاید یکی از تلخ ترین خبرهای دوران پس از انقلاب باشد .تاسف بارتر ازمحکومیت رحیمی این است که شخصی مثل وی از موقعیت شغلی خود در دیوان محاسبات سوء استفاده کرده باشد ولی بی هیچ حساسیتی به مقام معاون اولی ریاست جمهوری این کشور احمدی نژاد زده! برسد وگاه جلسات دولت را اداره هم بکند اما پس از این همه سال، فساد اداری ومالی او مورد رسیدگی قرار بگیرد.

به اعتقاد من فضاحت این قضیه برای کشور ،بمراتب بدتر از قضیه مرحوم کردان است.

اگراین اتفاق برای معاون اول دولت هاشمی یا خاتمی افتاده بود اکنون چه یقه ها که درتوپخانه! وغیر توپخانه دریده نمی شد.

اشکال کار درکجاست؟

وقتی به مناسبتی بعضی اسناد محکمه پسند سازمان تامین اجتماعی در بذل وبخششها وبه عبارت بهتر حیف ومیلهای مرتضوی را دیدم ،آه از نهاد خویش کشیدام که چقدر سر حق وقانون بی کلاه مانده است!

چقدر دلم برای شهدای کهریزک سوخت وقتی دیدم آن مرد رفته! در یک دهن کجی آشکار به قانون،به متهم اصلی این پرونده تلخ - سعید مرتضوی! - مسولیت سازمان تامین اجتماعی را سپرد که درنهایت وی با فشار مجلس وقوه قضاییه از این مسولیت برکنار شد و وقتی رفت تازه معلوم شد چه کارهایی که در این سازمان بخت برگشته نکرده است.

چرا باید یک مدیر در دوران مدیریتتش هرکاری خواست بکند وپس از رفتنش تازه به فکر بعضی برسدکه او را به سوال وجواب بکشانند؟

چرا این نظارت درمدت مسولیت وی بر او اعمال نمی شده تا دستش در بودجه و..اینقدر باز نباشد؟

تا کی دراین کشور سیستم نظارت باید اینقدرفقط برای بعضی ها لنگ بزند؟

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

دنیا هوای سردی-ست بی مهربانی تو ...


 


 


 

 دنیا هوای سردی-ست بی مهربانی تو ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 طرفی نبستم از عقل در دار فانی تو

دنیا هوای سردی ست بی مهربانی تو


گفتم چراغ عقلی روشن کنم به نقلی

تا رو به راه کردم، گم شد نشانی تو


از شوق بی دریغت، از ساحت عتیقت

گفتم به هر کسی، گفت: حیف از جوانی تو...


از گریه آستین خیس، انگشت بر لبم! هیس!

عمری سکوت کردم در بی دهانی تو


پنجاه سال، دوری، پنجاه سال ِنوری

خسته ست عقل و جانم از پاسبانی تو


تا آمدی سراغم. خاموش شد چراغم

گفتند تازه رفته ست از دار فانی تو 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

چرا جیگر داداشت رو در آوردی؟!

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  به این خبر توجه کنید: "انجمن علمی دانشکده دامپزشکی دانشگاه مشهد با برگزاری مسابقه ای جهت تشریح کالبد موش، حدود 400 موش در اختیار دانش آموزان قرار داد. قرار شد هر دانش آموزی که سریع تر قلب و کبد موش ها را کالبد شکافی کند، جایزه بگیرد."

زمان ما که از این امکانات نبود، یا لی-لی بازی می کردیم یا مسابقات گل یا پوچ برگزار می کردیم! اگر هم خیلی به تشریح علاقه مند بودیم نهایتش سر عروسک مان را می کندیم که با آنچنان تشویقی از سوی والدینمان مواجه می شدیم که کلا بی خیال اذیت و آزار هر موجود جاندار و حتی بی جانی می شدیم!

پیش بینی در خصوص مسابقات آتی:

پیش بینی می شود در آینده مسابقاتی اینچنینی هم برگزار شود:
تشریح گربه: هر کس زودتر دل و روده گربه را از حلقش بیرون بکشد بُرده است!
اره کردن سگ: هر کس بتواند زودتر یک سگ را به 20 قطعه هم اندازه تقسیم کند بُرده است!

یک پیشنهاد:
در همین راستا پیشنهاد می شود برای ایجاد ارعاب در دل موش ها، تصاویر این تشریح ها در فضای مجازی منتشر شود تا موش های تهرانی این صحنه را ببینند و از شهر بروند!

چند دیالوگ:
در بخشی از این خبر می خوانیم: "از روزها قبل موش ها را در اختیار دانش آموزان برای تمرین کردن در منازل قرار داده بودند."
1_ اِ وا شمسی خانم! پسرت چاقو رو با خودش برد توی اتاقش! خطرناک نیست؟!
- نه بابا! داره درس و مشقش رو تمرین میکنه!

2_ بیا پسرم! اینم همسترهایی که قولش رو داده بودم! برو دل و روده همشون رو در بیار که حسابی وارد بشی و روز مسابقه دو سوته کبد موش ها رو بکشی بیرون! روی پسر این سیروس خان رو کم کنی!

3_ بابایی! بابایی! قول دادی ها! اگه همه نمره هام رو 20 شدم باید برام سنجاب بخری!
- فعلا اون کره اسبی که برات خریدم رو تشریح کن، حقوقم رو گرفتم سنجاب هم می خرم برات!

4_- باز شما دوتا رو دو دقیقه توی اتاق تنها گذاشتم! «چرا کبد داداشت رو در آوردی»؟! هیچ می دونی این ماه چقدر هزینه پیوند کبد دادیم؟! ...

تشکر از مسئولان برگزارکننده این مسابقه:
 متاسفانه در حال حاضر بسیاری از قتل های صورت گرفته با استفاده از سلاح سرد به دلیل عدم آشنایی قاتل ها با نحوه کار با چاقو است!

با توجه به آموزش های ریشه-ای صورت گرفته و فرهنگ سازی های ایجاد شده در این زمینه، می توانیم امیدوار باشیم در سال های آتی و زمانی که این نسل بزرگتر شد، در هنگام دعواها، به جای صدمات غیرقابل جبران به قلب و باقی اندام های حیاتی، صرفا به درآوردن کبد یکدیگر اقدام کنند! 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی