از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند
از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند

با همسری که مدام ایراد می‌گیرد چه کنیم؟

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

با همسری که مدام ایراد می‌گیرد چه کنیم؟

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s9.picofile.com/file/8316991576/HAMSARE_EER8DY_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8316991850/HAMSARE_EER8DY_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8316992192/HAMSARE_EER8DY_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8316992500/HAMSARE_EER8DY_4.jpg

 

 میگنا: زندگی کردن با همسری که ظاهرا همیشه چیزی برای ایراد گرفتن پیدا می‌کند خیلی سخت و دردناک است. شما باید بخاطر سلامت روحی و هیجانی‌تان، راه هایی برای غلبه بر چنین شرایطی پیدا کنید.
 چرا همسرتان از شما ایراد می‌گیرد؟
اگر این را درک کنید که بیشتر انتقادها و عیب جویی‌های همسرتان ارتباط مستقیمی با شما ندارد، خیلی بهتر و امیدوار کننده‌تر خواهد بود، البته وقتی ایراد گیری‌های همسرتان معمولا مستقمیما شما را هدف می‌گیرند، باور این موضوع سخت است.
اما واقعیت این است که هر کسی که ایرادها و عیب‌های دیگران را پیدا می‌کند، پیش از آن از دست خودش و زندگی‌اش ناراضی و ناراحت است. ممکن است همسر شما والدینی منتقد داشته و یاد گرفته که به این صورت ارتباط برقرار کند، یا شاید خشمی نهفته را با خود حمل می‌کند یا از سالها پیش افسوس چیزی را در دل دارد.
 اگر همسر شما آنقدر بالغ شده که بتواند در آینه به خود نگاه کند و دلایل واقعی و پنهان خشمش را تائید کند، زندگی مشترک شما خیلی بهتر تغییر خواهد کرد.
اما اگر چنین نیست، شما باید قبول کنید که نارضایتی و بهانه جویی او اغلب ربطی به کارها و رفتارهای شما ندارد.
 اگر شما هم دوروبرش نبودید، احتمالا یک نفر دیگر هم همین حرف‌ها را می‌شنید.
 واکنش‌های‌تان را هوشمندانه انتخاب کنید
معمول‌ترین واکنش نسبت به انتقاد و بهانه جویی بین همسران، جنگ و دعوا و جر و بحث است.
جر و بحث کردن باعث می‌‌شود شرایط ناخوشایند ایراد گیری‌ها تداوم پیدا کند و وارد حاشیه‌های بیخود هم بشوید. به هر حال چنین واکنش‌هایی فقط باعث تشدید تنش و ادمه پیدا کردن آن بین شما و همسرتان خواهند شد. بهترین واکنش این است که هیچ واکنشی نشان ندهید! یعنی ظاهرا به همسرتان گوش بدهید اما همزمان خونسردی خود را حفظ کنید و نقد و ایراد جویی او را بررسی نکنید.
البته منظور این نیست که کاملا ساکت بمانید و احتمالا خشم همسرتان را برانگیخته کنید. مثلا او می‌گوید:
 تو خانه را خوب تمیز و مرتب نمی‌کنی.
 شما بگویید: ممکن است حق با تو باشد.
 او می‌گوید: تو باید یک اتومبیل جدید بخری.
 شما بگویید: روی این موضوع فکر می‌کنم.
 او می‌گوید: آرزو داشتم تو بیشتر شبیه پدرم/ مادرم بودی.
 شما بگویید: من مقایسه کردن را دوست ندارم.
 از احساسی که در این لحظه در شما برانگیخته شده، قدمی به عقب بر دارید
 البته کار سختی است که احساسات تند برانگیخته شده را نادیده بگیرید، مخصوصا اگر منفی هم باشند. اما واکنش نشان دادن و حرف زدن طبق آزاری که دیده‌اید، احتمالا فقط باعث می‌‌شود هر دوی شما درگیر لحظات دردناکی شوید و نتوانید کمکی به همدیگر بکنید.
 در مورد انتقادهای همسرتان، بی طرفانه فکر کنید
 در موضع دفاع قرار گرفتن و شروع مبارزه‌های کلامی، چالش‌های جدیدی ایجاد می‌کند. اول ببینید نقدی که بر شما وارد شده اصلا درست است یا نه، با خودتان روراست باشید و شرایط را ارزیابی کنید. از خودتان بپرسید آیا ممکن است تعمدا کاری کرده باشید که همسرتان را آزرده کرده یا این احساس را به او داده که مورد بی‌احترامی شما قرار گرفته؟
 برای خودتان حد و حدود تعیین کنید
اگر همه چیز را بررسی کردید و علتی برای رفتار بد همسرتان پیدا نکردید، باید از جانب خودتان کاری بکنید. همسر شما وظیفه دارد با شما با احترام و توجه رفتار کند. تعیین کردن حد و حدودهای فردی که سالم و درست هستند درست مانند ساختن حصاری محکم در اطراف خانه‌تان است که از داشته‌های با ارزش‌تان محافظت می‌کند. بخشی از مراقبت فردی این است که به هیچکس اجازه ندهید به اعتماد بنفس شما لطمه بزند و این درست همان جایی است که مسئله‌ی حد و حدودهای فردی مطرح می‌شود.
حد و حدود مشخص کردن به این معنی نیست که دیگران را از زندگی خود خارج کنید. بلکه فقط باید مشخص کنید اجازه‌ی چه رفتارهایی از دیگران را نسبت به خود می‌دهید تا آسیب نبینید. اگر نسبت به حصاری که دور خود کشیده‌اید وفادار و جدی باشید، هر دوی شما یاد می‌گیرید که راه سالم‌تری را برای زندگی برگزینید.
 حدود شخصی‌تان را چگونه اعلام کنید؟
تعیین حد و حدود به طور شفاف کار سختی می‌تواند باشد اما با تمرین کردن می‌توانید آن را به خوبی یاد بگیرید.
 جملات‌تان با «من» شروع شود تا تمرکز روی خود شما باقی بماند و اینگونه جلوه نکند که شما طرف مقابل را متهم می‌کنید.  تُن صدا و لحن‌تان ملایم باشد، اگر داد و فریاد کنید، همسرتان فقط صدای هیجان شما را خواهد شنید و به چیزی که می‌خواهید نمی‌رسید.
 خوشبین باشید، تعیین حد و حدود فردی ممکن است در ابتدا حس خوبی نداشته باشد اما چیز خوبی برای هر دوی شماست.
. ممکن است همسرتان حرف‌های شما را درک کند یا اینکه با عصبانیت واکنش نشان بدهد. این وظیفه‌ی شما نیست که واکنش او را تعیین کنید، حساس باشید اما جدی و محکم بمانید.
 از مشاور و روانشناس کمک بخواهید
مشاوره می‌تواند منبع بسیار خوبی از حمایت برای هر کسی باشد که شرایط سختی دارد.
یک جفت چشم و گوش دیگر می‌تواند نگاه جدیدی به شما و همسرتان بدهد. حتی اگر همسرتان هم موافق مراجعه به مشاور نباشد، شما خودتان می‌توانید با گفتگو و مشورت با کسی که ازدواج و مسائل آن را درک می‌کند از راهکارهای او بهره ببرید. حتی اینکه فقط بدانید یک نفر دیگر هست که مشکل شما را درک می‌کند و متوجه چالش‌های شماست به شما شجاعت و دلگرمی می‌دهد.
- ترجمه از هدی بانکی - برترین ها
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

من از عملکرد مسؤولان در برابر مردم شکایت دارم!؟ ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  من از عملکرد مسؤولان در برابر مردم شکایت دارم!؟ ... 

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای صدیقی و زائری

 

واکنش‌ها به اظهار نظر جنجالی امام جمعه تهران

 

تصویر مرتبط

  خبرآنلاین ، محمد رضا زائری : چیزی در باره خطبه های نماز جمعه این هفته تهران نوشته ام و حالا دچار تردید شده ام که آیا باید عذرخواهی کنم؟ آیا شتابزده حکم کرده ام؟ آیا انصاف را فرونهاده ام؟

 وقتی دارم کتاب می خوانم ولی از خودم می پرسم آیا باید عذرخواهی کنم؟ وقتی بر سر سفره می نشینم، حتى وقتی نماز می خوانم از خود می پرسم!  من از امامان جمعه به طور کلی آزرده ام، اما این چه ربطی به آقای صدیقی دارد؟ من از برخی موضعگیری های آقای صدیقی دلخورم، خوب این چه ربطی به این خطبه خاص دارد؟ من از بخش های دیگر همین خطبه گله مند هستم، باشد اما این چه ارتباطی با مضمون کلی نقد من دارد؟
وقتی برای چندمین بار می خوانم و می شنوم و می اندیشم می بینم وزن توصیف ایشان از آشوب طلبان و اغتشاش گران چنان نبود که من نشان داده ام و هرچند معتقدم باز هم استفاده از این عبارت در شرایط کنونی حساسیت برانگیز بوده و خوشایند نیست اما پس از تماشای فایل ویدئویی سخنان جناب آقای صدیقی احساس می کنم سیاق گفتار طبیعی است و برداشت من ناروا و نوشته من بی انصافی و از این بابت باید به صراحت از ایشان عذرخواهی کنم.
گرچه برای جبران قضاوت یکسویه خود بخش های دیگر سخنان ایشان را منتشر کردم اما بسیاری از دوستان مؤمن و انقلابی ام این را کافی ندانسته و از من خواسته اند به صراحت عذرخواهی کنم. راستش حتى اگر حق با من بود باز هم جانب همراهی این دوستان را فرونمی گذاشتم و در مقام انتخاب بی تردید میان جبهه ایمان و انقلاب و حفظ شأن نفس خود نظر این دوستان را برمی گزیدم.
امروز دوستان منتقد من از موضع دینداری و شور انقلابی بر من می تازند و من -گرچه از برخی رفتارها و گفتارها و بعضا توهین هایشان آزرده ام- یک تار موی ایشان را به همه عالم نمی دهم.
به صراحت این عذرخواهی را تکرار می کنم تا خدای من نیز بداند که در برابر بندگان صالح او از موری کمترم و برای همراهی و همدلی با باورهای انقلابی شان از برداشتهای شخصی ام می گذرم.
اگر انتقادی دارم که همچنان خواهم داشت، اگر تند و تیز می نویسم، که همچنان خواهم نوشت، اگر اعتراض می کنم، که همچنان خواهم کرد... همه از موضع حرص بر این ارزشها و برای صیانت از این انقلاب است.
آزردگی و آشفتگی من از ظلم ها و دروغ ها و نامردمی ها و فسادها و ویژه خواری هایی است که به نام دین و به اسم انقلاب روی می دهد و هر روز هزار هزار از جوانان مان را از اسلام و نظام انقلابی مان بیزار می کند.
برافروختن من از بی دین شدن جماعتی است که دیر یا زود پدران و مادران همین جامعه اند و اینک با رفتار ما نه بی تفاوت و بی دین، که ضد دین و انقلاب هستند و قرار است نسل آینده را پرورش دهند.
برآشفتن من نه از دین گریزی این نسل بلکه از دین ستیزی شان است، آن هم وقتی که امامان جمعه امروز تهران هیچکدام نخواهند بود تا نتایج رویکرد امروز خود را در رفتار و کردار آنان ببینند.
من از عملکرد مسؤولان در برابر مردم شکایت دارم، از کارنامه قوه قضاییه شرمسارم، از ادبیات حاکمیت در برابر مردم معترض دلگیرم، از خبر مرگ مشکوک چندجوان در بازداشتگاهها و بی اعتنایی همین جبهه انقلاب و ایمان به چنین خبری حیرت زده ام، از رویدادهای ماهها و سالهای آینده که نتیجه طبیعی غفلت های امروز ماست وحشت دارم، اما همه اینها لحن آن یادداشت مرا توجیه نمی کند.
این است که فکر می کنم باید از آقای صدیقی عذرخواهی کنم و می دانم ایشان با سینه ای گشاده و رویی گشوده چون گذشته این اعتذار را خواهند پذیرفت.

 

 

   نامه م.ر. زائری به آقای صدیقی؛ می‌شود فقط روضه بخوانید؟

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 

  حجت الاسلام محمدرضا زائری نوشت: نمی دانم روزگار چه رسمی دارد برای ناکام کردن پیاپی ما که هر روز چیزی از دلبستگی‌ها و دلخوشی هایمان می‌ستاند؟ یک روز اعتمادمان به این دانشمند نکته سنج و فرزانه با سخنان نسنجیده و بی حسابش به باد می‌رود و روزی دیگر باورمان به صداقت آن استاد دنیاگریز با افشای زدوبندهای پشت پرده اش با اصحاب قدرت رنگ می‌بازد! حالا هم نوبت حاج آقای صدیقی است که با ادبیات تلخ و تأسف انگیز "آشغال" در وصف برخی معترضان ناآرامی‌های اخیر کشور باعث نگرانی و تأسف ما بشوند و ناکاممان سازند. نمی دانم چه دلیلی دارد موضوعی را که ظاهرا پایان یافته و رهبر انقلاب هم حرف آخر را در باره آن زده‌اند دوباره در‌تریبون نماز جمعه مطرح کنند و جایی که قرار است بلندگوی وحدت و آرامش یا محراب امیدبخشی و معنویت باشد به چالشهای اختلاف برانگیز سیاسی بیالایند؟

نمی دانم چه دلیلی دارد حاج آقای صدیقی که با روضه خوانی‌ها و گریه‌های خویش در شیرین‌ترین لحظات توسل و توجه معنوی بسیاری از شهروندان تهرانی سهیم بوده‌اند به چنین موضوعی وارد شوند و با عبارت‌ها و کلماتی عجیب خاطره "خس و خاشاک" را زنده کنند؟ نمی دانم حالا که بزرگان مصلحت نمی‌دانند ائمه و خطبای مهمترین نماز جمعه کشور را تغییر دهند و چهره‌های جوان و آگاه و دقیق و جوان پسند و مناسب وشایسته را منصوب نمایند، چرا خود همین آقایان جنتی و موحدی کرمانی و صدیقی و خاتمی قدری حواسشان را جمع نمی‌کنند تا آبروی روحانیت و حوزه و مرجعیت و نظام و انقلاب و رهبری باشند؟

چرا آقایان متوجه نیستند که بیرون از اتاق‌های دربسته و پشت دیوارهای محافظان شان هم مردمی هستند؟ چرا آقایان نمی‌دانند که جز تحلیل‌های بولتن سیاسی رسمی و محدودشان چیزهایی در متن جامعه جاری است؟ چرا آقایان نمی‌فهمند که کلمه به کلمه و جمله به جمله شان در این روزگار توسط رسانه‌های جدید و شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی می‌گردد و شنیده یا خوانده می‌شود؟ آیا تحریک کردن عواطف بخشی از جامعه با عباراتی مثل "یک مشت آشغال" صواب است؟ آیا انگشت کردن در زخمی که همه -حتى رهبر انقلاب در سخنان اخیرشان- برای التیام آن می‌کوشند رواست؟

آیا لگد زدن بر پیکر زخم دیده مردمی که سراسر اعتراض و دلخوری و آزردگی و درد هستند انصاف است؟ اگر مردم امروز سخنی نمی‌گویند و حرفی نمی‌زنند و به میدان نمی‌ریزند و فریاد نمی‌کشند فقط از آن روست که نمی‌خواهند آبی به آسیاب دشمن بریزند و به خاطر آن است که راضی نیستند آتش بیار معرکه‌ترامپ و نتانیاهو باشند! آقایان، تو را به خدا به هوش بیایید و تو را به خدا گوش کنید! این مردم درد دارند و عقده‌های بسیار در گلو نگه داشته اند! چرا نباید عالمان دین اینجا هم چون همه جای جغرافیای این سامان در کنار مردم باشند و اکنون هم چون همیشه‌ی تاریخ این قوم با درد و داغشان هم ناله گردند؟

چرا نباید روحانیان به سنت تاریخی مراجع تقلید و بزرگان حوزه در کنار مردم باشند و برای دردهایشان فریاد و بانگ و پرچم و بارو شوند؟ چرا نباید عمامه به سرها و آخوندها پیش و بیش از هر کسی از ظلم و تبعیض و فساد و رانت‌خواری فریاد بزنند و برای مبارزه با سودجویانی که نام دین و انقلاب را به لجن کشیده‌اند سینه سپر کنند؟ چرا نباید برای حفظ آرمانهای انقلاب و برای صیانت از حیثیت رهبری همچنان روحانیت اصیل ما انقلابی بمانند و انقلابی رفتار کنند؟ آقای صدیقی عزیز! چرا خاطره‌های شیرین ما را خراب می‌کنید؟ حاج آقای صدیقی عزیز! تو را به خدا فقط روضه بخوانید! آقایان، باور کنید دلمان برای نماز جمعه تنگ شده، ما هم حق داریم به نماز جمعه بیاییم! خواهش می‌کنم نماز جمعه را از ما نگیرید!

 

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

 

با این رفتارها همسرتان را عصبی نکنید ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  با این رفتارها همسرتان را عصبی نکنید ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 

 برخی اوقات شما کلماتی را به زبان می آورید که دل عشق زندگی-تان را می شکند. اگر دوست دارید بدانید که چه حرف ها و رفتارهایی بیش از همه موجب آزار مردها می شود، در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
 میگنا: در اوایل رابطه همه چیز زیبا و جذاب است، به این دلیل که هر دو طرف رابطه تلاش می کنند تا تاثیر مثبتی روی یکدیگر بگذارند، اما این شرایط معمولا دوام زیادی ندارد و با گذشت زمان شما رفتارهایی از خود نشان می دهید که موجب آزار طرف مقابل تان می شود و این در هر رابطه ای اجتناب ناپذیر است. به عنوان مثال
برخی اوقات شما کلماتی را به زبان می آورید که دل عشق زندگی تان را می شکند. اگر دوست دارید بدانید که چه حرف ها و رفتارهایی بیش از همه موجب آزار مردها می شود، در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
 پرسیدن مدام این سوال: «آیا این لباس چاقم می کند؟»
 اکثر آقایان از شنیدن این جمله که «آیا در این لباس چاق به نظر می رسم؟» گیج و عصبی می شوند. به راستی شما با مطرح کردن این سوال انتظار چه جوابی را از آنها دارید.
مطمئنا او به شما نمی گوید که در این لباس چاق به نظر می رسید، زیرا می داند که عاقبت خوبی در انتظارش نیست. بنابراین جز این پاسخ که «نه! اصلا اینطور نیست. تو بسیار هم خوش هیکلی» چیز دیگری نخواهید شنید. بنابراین وقت خود و شریک زندگی تان را با این سوال ها که آیا فلان لباس به شما می آید یا نه، تلف نکنید. یا بهتر است که به جای سوال کردن، نظر خودتان را در مورد لباسی که به تن کرده اید، بیان کنید تا او هم در مورد عقیده شما نظر دهد.
 او با دوستانش است و شما مدام به او پیغام می دهید
 نه تنها شما بلکه مرد مورد علاقه تان نیز به زمان هایی که تنها با دوستانش بگذراند، احتیاج دارد. اما اگر در این شرایط شما مدام به او پیغام دهید، در واقع شب او را خراب کرده اید. چیزی که او احتیاج دارد فضای تنهایی است. شما باید به او این فرصت را بدهید تا هر از چند گاهی هر کاری که خودش دوست دارد را انجام دهد. اگر نمی توانید در این مواقع خودتان را نگه دارید و تا بازگشت او صبر کنید، بهتر است که شما نیز سر خودتان را به گونه ای گرم کنید.
 می گویید: «خوبم» اما در حقیقت نیستید
 زمانی که مرد زندگی تان از شما احساس واقعی تان را می پرسد اما شما با وجود ناراحتی و عصبانیت در پاسخ می گویید: «خوبم، چیزی نیست» در واقع او را از خود رنجانده اید. شاید دلایل گوناگونی را برای عدم بیان ناراحتی تان داشته باشید، به عنوان مثال دوست دارید ببینید که آیا خود او علت این ناراحتی را می فهمد، یا این که می خواهید تلاش او را برای خوب کردن حال خود بدانید ... اما در هر صورت چیزی که او در این شرایط از شما می خواهد، صداقت و روراستی است.
بنابراین به جای این که از او بخواهید خودش علت ناراحتی شما را حدس بزند، هر چه سریع تر راز دلتان را فاش کنید تا او بتواند آن را برطرف و شما را بار دیگر شاد کند.
 از پسرهای دیگر حرف می زنید
صحبت کردن از آدمهای زندگی تان مانند دوستان، همکاران یا خانواده، امری عادی است اما زمانی که شما پای پسرهای دیگر را وسط می کشید، همه چیز تغییر می کند. به عنوان مثال شما با بیان جمله ای چون «آن مرد به من گفت که چقدر زیبایم» او را می آزارید. طرف مقابل تان شاید حتی به روی خودش نیاورد اما با شنیدن این جمله احساس ناامنی پیدا خواهد کرد. در حقیقت، او می داند که شما زیبایید اما نباید این گونه جملات را مدام پیش او به زبان آورید.
 دیر سر قرار حاضر می شوید
 بیایید صادق باشم. خانم ها وقت زیادی برای حاضر شدن می خواهند، آقایان نیز به این حقیقت واقفند اما اگر شما هر بار که با طرف مقابل تان قرار دارید، دیر کنید، در حقیقت به او ثابت کرده اید که احترام زیادی برایش قائل نیستید. زمان او نیز مانند زمان شما ارزشمند است
بنابراین اگر یک ساعت برای حاضر شدن زمان می خواهید، بهتر است که برنامه ریزی تان به گونه ای باشد که در زمان مقرر بر سر قرار حاضر شوید.
 حرف او را قطع می کنید
 میگنا: هیچکسی دوست ندارد که حرف-اش توسط دیگری قطع شود. در واقع زمانی که شما وسط حرف طرف مقابل تان می پرید، بدین معنی است که برای حرف های او ارزشی قائل نیستید. شاید دلیل این رفتار شما این باشد که قبلا حرف هایش را شنیده اید اما حتی این هم بهانه خوبی برای گسستن حرف های مرد زندگی تان نیست.
در نهایت دلیل تان هر چه باشد، این رفتار به دلیل این که نشاندهنده بی احترامی به طرف مقابل است، بسیار آزار دهنده می باشد.
 قدرت تصمیم گیری ندارید
 برای هر آدمی سخت است تا با فردی برخورد کند که قدرت تصمیم گیری ندارد. زمانی که شما طرف مقابل تان را در انتظار گرفتن یک تصمیم نگه می دارید، در واقع همه چیز را در حالت تعلیق در آورده اید. به عنوان مثال زمانی که او از شما می پرسد «کدام فیلم را دوست دارید تماشا کنید» و شما در جواب می گویید که «نمی دانم» یا «فرقی نمی کند» در واقع او را ناراحت کرده اید زیرا که  
  او با پرسیدن این سوال خواسته تا طبق علاقه شما پیش رود اما شما با چنین جوابی بی تفاوتی خود را نسبت به او نشان داده اید. بنابراین سعی کنید که تا جای ممکن تصمیم گیری هایتان را به تاخیر نیاندازید.
 می پرسید: «آیا هنوز هم مرا دوست داری؟»
 حتما برای شما هم پیش آمده که از شریک زندگی تان بپرسید «آیا هنوز مرا دوست داری؟». با بیان این سوال انتظار چه جوابی دارید؟ حتی اگر طرف مقابل تان مانند قبل به شما احساس نداشته باشد، باز هم نمی گوید که «نه! کمتر از قبل دوستت دارم.». مطمئنا در جواب خواهید شنید: «معلوم که هنوز هم دوستت دارم»
بنابراین پاسخی که برای این سوال خواهید شنید، ممکن است که پاسخ صادقانه ای نباشد. شما با این کارتان تنها نشان می دهید که در این رابطه احساس ناامنی دارید و همین امر ممکن است موجب دور شدن او از شما شود. بنابراین خودتان را با پرسش این سوال خسته نکنید و به دنبال راههای دیگری برای ثابت کردن عشق او نسبت به خودتان باشید.
 از رابطه تان در شبکه-های اجتماعی صحبت می کنید
 آقایان دوست ندارند که شما از رابطه عاطفی تان مدام در شبکه های اجتماعی صحبت کنید. مسائل خصوصی شما به هیچ کسی جز خودتان ربطی ندارد، به علاوه آنچه برای شما جذاب است، ممکن است که برای دیگران هیچ جذابیتی نداشته باشد، بنابراین از انتشار آنچه میان شما و شریک زندگی تان می گذرد، خودداری کنید. زمانی که شما مدام عکس عشق زندگی تان را منتشر می کنید یا هر روز درباره رابطه عاطفی تان می نویسید، در واقع حس ناامنی را به طرف مقابل تان انتقال داده اید. بنابراین از صحبت کردن در مورد رابطه عاطفی تان با دوستان مجازی، که امری بسیار شخصی است، پرهیز کنید.
 زمانی که گوشی از دست شما نمی افتد
 قبول داریم که شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام، توییتر، تلگرام یا فیسبوک اعتیاد آورند اما زمانی که پیش شریک زندگی تان هستید 
  باید عادت گوشی تلفن به دست گرفتن را ترک کنید. شما مدام سرتان داخل گوشی تان است زیرا نمی خواهید هیچ پستی را از دست بدهید اما طرف مقابل تان چه می شود؟ او هم احتیاج به توجه شما دارد. به عنوان مثال زمانی که او با شما صحبت می کند اما شما در پاسخ می گویید: «چه گفتی؟» در واقع او را از خود رانده اید و در حقیقت این حس را به او منتقل کرده اید که هیچ اهمیتی برای شما ندارد. بنابراین اگر شریک زندگی تان برایتان مهم است، این عادت خود را ترک کنید.
 ترجمه از پردیس بختیاری
 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

چه کسانی پول مُفت گرفته وَ هنوز هم دو قورت وُ نیم-شان باقی-ست!؟ ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

چه کسانی پول مُفت گرفته وَ هنوز هم 


دو قورت وُ نیم-شان باقی-ست!؟ ... 

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 


 خبرآنلاین ، اقتصاد سیاسی ، سه شنبه 19 دی 1396 ، روزنامه شهروند نوشت: نایب‌رئیس مجلس در یک برنامه تلویزیونی خبر عجیبی را اعلام کرد که ارزش آن را دارد که در اعتراض به آن به خیابان بیاییم. البته با احتیاط تمام و شعارهایمان هم محدود به همین خواسته باشد! و هیچ نیازی به سردادن شعارهای تند هم نداریم.
 قضیه از این قرار است که تعدادی موسسات پولی و اعتباری که مدیران آن معمولا از کارکنان دون‌پایه بانک‌ها بودند و سواد و تحصیلات درست و درمانی نداشتند، در دوره دولت مهرورز مشمول مهر آن دولت شدند. به پا خاستند! و فارغ از مقررات بانکی چندین نه بلکه صدها موسسه پولی و مالی غیرمجاز راه‌اندازی کردند که هیچ‌یک از مسئولیت‌های بانک‌های عادی را انجام نمی‌دادند و هرکاری خواستند کردند. از پولشویی گرفته تا معاملات غیربانکی و ...
در نهایت هم توانستند با انواع ترفندها سودهای کلان به مشتریان خود بدهند و البته مبالغ بیشتری از آن را به جیب خود بزنند و کسی هم نپرسید اقتصادی که در رکود است و رشدی را تجربه نمی‌کند، چطور می‌تواند ٤٠درصد و بیشتر به سپرده‌ها سود دهد؟!!
آنها هزاران میلیارد تومان نقدینگی مردم را جمع کردند و مطلقا هم زیر نظارت بانک مرکزی نبودند و نرفتند، چون زور داشتند و گمان می‌کردند که بانک مرکزی جرأت انحلال آنها را ندارد، چون کشور با یک بحران امنیتی مواجه خواهد شد. آنها به‌طور متوسط تا ٣٥ و ٤٠‌درصد سود به مشتریان خوش‌خوراک خود می‌دادند. البته برخی از افراد تا ٨٩‌درصد هم سود می‌گرفتند. احتمالا از همان‌هایی که سود را شرعی هم نمی‌دانند!
از سوی دیگر اصلاح نظام بانکی با وجود این موسسات غیرقانونی ناممکن بود، زیرا هرگونه کاهش در سود بانکی موجب خروج پول از بانک‌ها و رفتن به سوی این موسسات می‌شد. لذا بانک مرکزی و دولت چاره‌ای نداشتند جز اینکه آنان را تعطیل کنند و باید هم تعطیل می‌کردند، چون آنها با پول‌های دریافتی سود سپرده‌ها را می‌دادند و این خطرناک بود. لذا از حدود دو‌سال پیش بانک مرکزی کارهای آنان را متوقف کرد و دستگاه قضائی هم همراهی کرد.
خب!
در این میان باید هزاران میلیارد پول سپرده مردم تسویه می‌شد. این کار مدتی طول کشید. تظاهرات پشت تظاهرات انجام دادند و از بانک مرکزی طلبکار شدند! در نهایت به کلیه کسانی که از رقم ٢٠٠میلیون تومان کمتر داشتند، پول‌هایشان پرداخت شد. توجه کنید کسانی که تا ٢٠٠میلیون تومان پس‌انداز داشته‌اند، اینها جزو ٢٠‌درصد بالای جامعه هستند و نمی‌توانند فقرا باشند. افرادی هم که بیشتر از این رقم داشتند تا همین مبلغ را گرفته‌اند و مابقی آن مانده که پس از فروش املاک موسسات پرداخت شود. تا اینجای کار ظاهرا مشکلی نیست، ولی مسأله اصلی این است که بانک مرکزی برای انجام این کار طبق گفته نایب‌رئیس مجلس، ١١‌هزار میلیارد تومان از پول من و شما به کسانی پرداخته که پول خود را در این موسسات غیرمعتبر و ربوی و با سود بالا گذاشته‌اند.
توجه کنید
به ازای هرنفر حدود ١٤٠‌هزار تومان از جیب ملت برداشته‌اند و به کسانی داده‌اند که در مقام دریافت سودهای ٣٠ و ٤٠درصدی، بالاتر بوده‌اند. بانک مرکزی باید در برابر این پرداخت پاسخگو باشد. مشکل مهم دیگر این است که آن افراد نه‌تنها به این وضع راضی نیستند، بلکه خواهان سود پول‌های خود از‌ سال ١٣٩٤ هم هستند!! گویی که ملت مسئول پرداخت سود آنان هم است؟ طبیعی است که کسی از دریافت سود بالا بدش نیاید ولی چرا مردم عادی که پول‌های خود را در بانک‌های رسمی و با سودهای متعارف پس‌انداز کردند،
باید هزینه ریسک افرادی را بپردازند که بر اثر زیاده‌خواهی پول خود را در این موسسات غیرقانونی گذاشته بودند؟ آیا دیگران نمی‌توانستند پول خود را در موسسات مزبور بگذارند و سود بیشتر بگیرند؟ چه فرقی باید میان این دو گروه باشد؟ چرا مردمی که قانون را رعایت کردند و دچار زیاده‌خواهی نشدند، باید هزینه زیاده‌خواهی برخی از مردم را بدهند؟ مالباخته واقعی مردم عادی هستند که به‌طور متوسط هر خانوار حدود ٥٠٠‌هزار تومان از جیبش برداشته شده و به افرادی پرداخت شده که از روی طمع، پول خود را در این موسسات گذاشته‌اند.
متأسفانه بانک مرکزی هنوز اطلاعات دقیقی را از پشت باجه این موسسات غیرقانونی که چه کسانی پول‌های کلان در آن‌جا داشتند، ارایه نکرده است. امیدواریم با انتشار این اطلاعات گام موثرتری در مبارزه با این تخلفات برداشته شود. همچنین هرچه زودتر مبلغ پرداخت‌شده به آنان را با همان سود از اموال باقیمانده این موسسات گرفته و به خزانه بانک و ملت برگردانند.
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

قـــلـــبـــهـــای بـــیـــمـــار ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

   قـــلـــبـــهـــای بـــیـــمـــار ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s9.picofile.com/file/8316475068/TAKAB_BOR_SHEYT8N_2.JPEG

 

http://s9.picofile.com/file/8316475342/TAKAB_BOR_SHEYT8N_1.JPEG

 

http://s8.picofile.com/file/8316475626/TAKAB_BOR_SHEYT8N_3.JPEG

 

http://s8.picofile.com/file/8316475900/KERD8R_SHAXS3YAT_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8316476384/ADAB_EEM8N_1.JPEG

 

http://s9.picofile.com/file/8316476626/XOSHBAXTEE_1.jpeg

 

  روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است. سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. سقراط گفت: همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

رسانه های داخلی را همچنان محدود کنید!

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

 رسانه های داخلی را همچنان محدود کنید!  

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

لوح تقدیر آمدنیوز،بی بی سی و صدای آمریکا به مسؤولان ایران: رسانه های داخلی را همچنان محدود کنید!

 

 عصر ایران؛ جعفر محمدی* :

 اگر دو رسانه وجود داشته باشند که اولی اطلاعات را سانسور و دومی بدون محدودیت آن را عرضه می کند، معلوم است که مردم به سراغ دومی خواهند رفت ...

 پشت اصحاب رسانه می لرزد وقتی می خواهند خبر یا تحلیل منتشر کنند، مراقب تک تک کلمات شان هستند تا مبادا کلمه ای به کسی بربخورد یا باعث ایجاد سوء تفاهم شود، که اگر چنین شود، انوع برخوردها و مجازات ها متصور است. به طور خلاصه، ذهن روزنامه نگار ایران حین انجام مأموریت، بیشتر معطوف به نهادهای ناظر است تا مخاطب!

 رسانه های داخلی می ترسیدند خبر بزنند که فلان خیایان شلوغ شده است، می ترسیدند بنویسند در فلان شهرها بین پلیس و تجمع کنندگان درگیری شده است، می ترسیدند گزارش دهند که فلان شعارها سر داده می شد.
 چون اگر این ها را می نوشتند، فردای همان روز، تمام کاسه کوزه ها بر سر رسانه های داخلی می شکست که بیایید پاسخگوی همه تجمعات و تخریب ها و شعارها باشید، این شما بودید که مردم را تحریک به شورش کردید! ...

 به همین دلیل بود که رسانه ها، یا سکوت کرده بودند یا کلی گویی می کردند؛ این در حالی بود که در آن شرایط افکار عمومی، دنبال خبرهای میدانی با جزئیات بودند؛ و به این نیاز چه کسانی پاسخ دادند؟ رسانه های خارج از کشور، آمد نیوز، بی بی سی، صدای آمریکا و ...

 وقتی رسانه های داخلی نمی توانند برغم توانمندی شان، خبرها را به اطلاع مردم برسانند، مردم به سمت رسانه های خارج از کشور می روند. این می شود که کانالی مانند آمد نیوز، ظرف کمتر از 2 روز، یک میلیون نفر عضو جدید می گیرد.

 من اگر جای مدیران این رسانه های خارجی بودم، لوح تقدیری از جنس طلای 24 عیار برای مسؤولانی که رسانه ها را در ایران محدود کرده اند می فرستادم چرا که با بستن دست و پای رسانه های داخلی، میدان داری خبر را دو دستی تقدیم رسانه های خارجی کرده اند.

 وقتی در غیاب داخلی ها ، رسانه آن طرف آبی مرجع اصلی اطلاع رسانی می شود و اعتمادها را جلب می کند، آن گاه بر اساس سیاستی که دارد، شروع می کند به خط دهی کردن که فلان جا تجمع کنید، فلان شعارها را بدهید، به فلان جا حمله کنید، این روش درست کردن بمب دستی است و ...
 اگر آن جمعیتی که با تدابیر(!) مسؤولان داخلی به سمت رسانه های خارجی رفته اند، با رسانه های داخلی همراه می شدند، در عین مطلع شدن از اخبار واقعی، از خط دهی و تحریک رسانه های خارجی، مصون می ماندند.

 تا کنون کدام رویداد سیاسی یا اجتماعی بوده است که خواسته اید مردم از آن خبردار نشوند و مردم هم مطلع نشدند؟
 نه صدا و سیما و نه سایر رسانه های داخلی، جزئیات را اطلاع رسانی نکردند ولی اکنون همه می دانند در کدام شهرها چه اتفاقاتی افتاده، به کجاها حمله شده، چه شعارهایی داده اند و با جزئیات هم می دانند.
 اگر مسؤولان می خواهند امثال آمد نیوز و بی بی سی و ... هدایت افکار عمومی را در دست نگیرند، باید دست رسانه های داخلی را در اطلاع رسانی باز بگذارند. مردم، اطلاعات مورد نیاز خود را به دست خواهند آورد؛ اگر داخلی ها اطلاعات ندهند، سراغ خارجی ها می روند.

  متن کامـــل 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

پس بیا تا قدر یکدیگر بدانیم! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  پس بیا تا قدر یکدیگر بدانیم! ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

 

تصویر مرتبط

 

نتیجه تصویری برای بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

 

نتیجه تصویری برای بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

 

  خبرآنلاین، وبلاگ غلامرضا فدایی : اولا عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. دشمنی آمریکا با ایران دیگر از سخنان مخفی و پنهانی گذشته و با آمدن ترامپ شمشیرها از رو بسته شده و به‌ جد همه آن‌ها از دمکرات و جمهوری‌خواه به میدان آمده‌اند و از گفتن و اقدام هیچ چیز نه ابا می‌کنند و نه شرم دارند و نه قواعد بین‌المللی برای آن‌ها اهمیت دارد. از ۱+۵ هم فقط یکی دو تا سکوت کرده‌اند. برجام را برای خودشان می‌خواهند و نه برای ما. ما هم خیلی به آن دل نبندیم. حواسمان جمع باشد.
 آن‌ها جامعه ملل را خودشان می‌دانند و با اتهام و افترا هر چه را بخواهند می‌گویند و انجام می‌دهند. توطئه اخیر به‌خوبی این امر را نشان داد و با آن‌که آن‌ها می‌خواستند نقشه خودشان را اجرا کنند ولی با هوشیاری مردم نقشه‌شان بر آب، و یک بار دیگر در منطقه سیاستشان با شکست مواجه، و سبب شد تا خوش‌خیالی بعضی‌ها در کشور هم به واقعیت تبدیل نشود و دیدند که مذاکره با پلنگ تیز دندان امکان ندارد. این توطئه و شکست آن توفیقی برای ملت ایران به حساب می‌آید که در آستانه چهلمین سال انقلاب بار دیگر تجدید قوا کنند و دشمن واقعی خود را بشناسند.
 این تحرکات دو خاصیت داشت. اول این‌که توطئه دشمن را که ظاهرا قرار بود سال آینده اجرا شود را جلو انداخت و چهره آنان را عریان و عیان به ما و جهانیان نمود. این برای ما و ملت هشداری بود که باید قدر آن را بدانیم و از خدا سپاسگزار باشیم. این برنامه چیزی ار 28 مرداد 32 کم نداشت و اگر چه نوعی دیگر بود ولی عریان بودن آن مشخصه بارز آن بود.
 فایده دوم این بود که به مسئولان ما فهماند که چه بسا دشمن اصلی خود ما هستیم. باید درکارهایمان به جد تجدیدنظر کنیم. و بدانیم که دشمن هرآن منتظر فرصت است تا انتقام بگیرد و اگر مسئولان از خواب خرگوشی بیدار نشوند بالاخره روزی همین حمایت مردم را هم از دست خواهند داد. اینکه بگویند صدای ملت را شنیدند و خواست آنها را به حق بدانند کافی نیست. این گام اول و یا شاید مقدمه ای بر گام اول باشد. اعتراف بر اینکه مشکل مردم را ما درک کردیم دردی را دوا نمی کند. آیا مسئولان خود با مشکلات مردم آشنا هستند، تا چه رسد به آنکه آن را لمس کنند؟ آنهایی که حقوق آن‌چنانی دارند و یا ثروتشان از چندین هزار میلیارد متجاوز است و احیانا بعضی هاشان هنوز یارانه هم به قصد قربت دریافت می کنند می توانند برای این کشور برنامه ریز خوبی باشند؟ و به قول معروف «کجا دانند حال ما سبکباران محمل‌ها».
 ثانیا این که رئیس جمهور و بعضی دیگر این واقعه را فرصت و نه تهدید تلقی کردند امری بسیار مبارکی است ولیکن به شرطها و شروطها. باید مردم آثار آن را به جد در تصمیم گیری ها ببینند و بدانند که دولت نه تنها خدمتگزار است که سعادت و کرامت مردم را طلب می کند. دولت نمی خواهد مردم را سر سفره پُر و پیمان از طریق واردات بی حساب و کتاب بنشاند، ولی از آن طرف هم برای کشور قرض بالا بیاورد و هم یک مشت جوان بیکار تحویل آینده بدهد.
مردم از گرانی اگر چه ناراحت اند؛ ولی از تبعیض به مراتب بیشتر ناراحت اند. آنها می گویند اگر گرانی هست برای همه باید باشد و بلا اگر همگانی شود قابل تحمل است ولی اگر فقط قشر ضعیف و زحمتکش و از جمله کارگر و معلم باید جور آن را بکشند هرگز قابل قبول نیست. توزیع ناعادلانه و لاپوشانی آن از مردم غیر قابل تحمل است..
 بنابراین دشمن سبب شد تا مسئولان ما را از خواب غفلت بیدار کند و امیدوارم بیدار شده باشند که دل بستن به غرب و شرق و امید سرمایه گذاری آنها دراین کشور اگر چه ممکن است فوائدی داشته باشد اما در واقع ضررش بیش از نفعش است. به آنان هشدار داد که قدر این ملت را بیشتر بشناسند و برای این ملت از مال و جان دریغ نکنند.
به آنان فهماند که اگر پشتیبانی ملت را داشته باشند همه چیز را دارند و اگر از پشتیبانی ملت محروم باشند هیچ کاری نمی توانند بکنند. پس باید برای ارتقای سطح فکری، علمی، مهارتی مردم از جان و دل بکوشند. ملت نشان داد که اگر رفاه می خواهد عزت هم می خواهد و از تبعیض ها ناراحت و نگران است. ملت نشان داد که هم قدر مسئولان را می داند و هم می داند که اگر وضع معیشتی مسئولان با توده مردم بسیار متفاوت باشد نمی تواند این دلسوزی را باور کند. مردم از واردات که کمر اقتصاد را شکسته است می پرسند.
 مردم می پرسند اگر به قول معاون اول فساد نهادینه شده چرا با آن برخورد نمی شود و این فسادگران کیانند و کجایند.
مردم می پرسند اگر حرف های دادستان کل کشور مبنی بر عدم رسیدگی به قاچاق و دست داشتن مسئولان و فرزندان آن ها در آن اگر درست است که قطعا هست چرا با آن برخورد جدی نمی شود.
مردم می پرسند رئیس دفترهای اغلب مقامات از عالی و دانی حقائق را به مدیران خود نمی گویند و اصلا حکومت دست آنها است و همانها هستند که ممکن است کارهایی بکنند که دیگر علاج نداشته باشد.
 مردم می پرسند چگونه دولتیان می خواهند اشتغال درست کنند چه نوع مشاغلی و با چه پشتوانه ای؟ مردم می پرسند اگر با سرمایه¬گذاری خارجی احیانا اشتغال درست می کنید، چه سودی و سهمی برای جوانان ما دارد؟
پس چرا با کارشکنی‌ها به اصطلاح کارشناسان! ادارات و ناهماهنگی آنان کارخانجات تولیدی را می خوابانند و اشتغال موجود را نابود می کنند و جان تولیدکننده را به لب می آورند. مردم می خواهند که کارکنان دولت از چوب لای چرخ گذاشتن کارها دست بردارند و اینقدر با پرونده ها بازی نکنند.
 مردم می‌پرسند چه کسانی مجوز به صندوقهای اعتباری می دهند که هر کسی تقصیر را به گردن دیگری می اندازد، که اعتبار مردم و دولت را می برند و تلاش سه قوه را برای حل آن طلب می‌کنند.
مردم اگر رفاه می خواهند عدالت هم می خواهند و اشتغال موثر و شرافتمندانه هم می خواهند، کرامت انسانی را هم طالب اند. افزایش قدرت خرید و پول ملی را هم می خواهند وسربلندی بین ملت های جهان هم خواست آنان است و ...

مردم می خواهند صدای آنها شنیده شود ولی پاسخ ها متناسب با سوالات باشد و نه اینکه سوال منحرف شود و پاسخ به چیز دیگر داده شود و یا در هاله ای از دعواهای جناحی محو شود. از امریکا یاد بگیرند که با آنهمه اختلافاتی که با هم دارند وقتی مسئله منافع به اصطلاح ملیشان مطرح می شود دو جناح به هم می پیوندند و با هم هم‌صدا می شوند.
مردم با این درجه ازخلوص سزاوارند که مسئولان آنها همچون شهید رجائی و شهید بهشتی و امثال آنها از جان گذشته باشند زیرا ملت هم از جان گذشته است. آنها می خواهند که مسئولانشان به آنها راست بگویند وآنها قبله آمالشان کشور های بیگانه نباشد و منافع ملی بر همه چیز رجحان داشته باشد.
 ملت می خواهد که دولت همچون پدری مهربان همه همت خودش را در ارتقای سطح علمی و فکر و مهارتی مردم بگذارد و هر قراردادی با دیگران می بندد پای اصلیش حضور جوانان ایرانی برای کسب مهارت و تخصص و دریافت فناوری باشد. سر مردم را بند نکنید آنها را به واقع محترم بدانید برای آنها اشتغال پایدار درست کنید. قدر آنها را بدانید که علیرغم این همه مشکلاتی که بعضا از ناحیه سوء مدیریت است باز همچنان وفادارند.
 پس بیایید از فرصت که ممکن است دیگر پیش نیاید و یا کمتر پیش آید حد اکثر استفاده را بکنیم و این نخواهد شد مگر که مسئولان از هر رده ای از خود شروع کنند و نشان دهند چگونه حاضرند از مال و حتی آبروی خود بگذرند تا انقلاب بماند و الا شهامت داشته باشند و کنار بکشند. هشیاری ملت و دولت باید چندین برابر شود و هرگز لحظه ای غفلت نکنند. پس بیا تا قدر یکدیگر بدانیم!
 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

چقدر خوب است که تورا دارم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

     چقدر خوب است که تورا دارم ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای ابراز مجبت در خانواده

 

http://filefilm.sellfile.ir/prod-images/222355.jpg

 

http://img.tebyan.net/big/1387/09/15822420586245175921261142121616898721443.jpg

 

نتیجه تصویری برای ابراز مجبت در خانواده

 

نتیجه تصویری برای ابراز مجبت در خانواده

 

  پدرم دلواپس آینده برادرم است،اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند،در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
 برادرم نگران فشار کاری پدرم است،اما حتی یکبار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند.
 مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد اما حتی یکبار هم نشده که با من در مورد خوشبختی-ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
 من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم ،با او به سینما بروم،باهم تخمه بشکنیم ،فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
 ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم.
 ازیک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می شود،از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم لال مانی میگیریم! انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم.
 تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم . یکدیگررا دوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان راابراز کنیم. ما آدم های بیچاره ای هستیم!
 آنقدر دربیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر میکنیم تاوقتی عزیزی را از دست دادیم ،تا آخر عمر برایش شعر بگوییم.
 از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد.
 از یک جا به بعد باید پدربه پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد.
 از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم بزنند.
 از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند.
 از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم.
 و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد،از همین جا که این نوشته تمام شد ... 
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

جناب رئیس جدید نمازجمعه، لطفا نمازجمعه نروید!

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

جناب رئیس جدید نمازجمعه، لطفا نمازجمعه نروید!

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای حجت الاسلام والمسلمین علی اکبری

 

تصویر مرتبط

 

رئیس جدید شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کیست؟

 

نتیجه تصویری برای احمدی نژاد و حجت الاسلام والمسلمین علی اکبری

 

  خبرآنلاین، وبلاگ محمد مهاجری : حضرت حجت الاسلام والمسلمین علی اکبری،روحانی موجه وآرام وخوش اخلاق،به ریاست شورای سیاستگذاری ائمه جمعه منصوب شده است.
می خواهم از ایشان خواهش کنم یک کار خلاف قاعده بکنند و در اولین جمعه بعد از انتصابشان به نماز جمعه نروند. برای رفتن به نمازجمعه خیلی فرصت هست.
از ایشان می خواهم مقارن ظهرجمعه همین هفته در اطراف یکی از مصلی ها(نه لزوما تهران) قدم بزنند و از بقال و بوتیک دار و دستفروش محل بپرسند که چرا کاسبی را رها نکرده اند و به نمازجمعه نرفته اند. بعد همین طور قدم زنان، از چندین عابر و رهگذر همین سوال را بپرسند. بعدش هم با گوشی تلفن همراهشان در بین آدمهایی که می شناسند با چندپزشک و بازاری و مدیرارشد دولنی و قاضی و روحانی واستاددانشگاه و خانم خانه دار و نویسنده و نماینده مجلس و .. تماس بگیرند و دلیل اینکه در نمازجمعه حاضر نشده اند را سوال کنند.
لطفا اگر شنیدند که مثلا خطبه های نمازجمعه حرف تازه ای ندارد؛ بعضی خطبه ها تسویه حساب با این و آن است؛ فلان امام جمعه خودش طرف مرافعه است؛ ستادنمازجمعه را فلان جناح قبضه کرده؛ نمازجمعه محل توهین به این و آن است؛برخی ائمه جمعه چنین و چنانند و... روی ترش نکنند.
به این فکر کنند که بیش از900نمازجمعه در کشور برگزار می شود و اگر به طورمتوسط در هرکدام از آنها 1000 نفر شرکت کنند،یک ظرفیت بزرگ معنوی در دسترس قرار می گیرد حال آنکه (به عنوان شاهد برخی نمازهای جمعه شهرها می گویم) بدلیل همان نکاتی که در بالا اشاره شد تعداد شرکت کنندگان از 2برابر عدد دست اندرکاران نمازجمعه تجاوز نمی کند.
به این فکر کنند که چرا تعداد شرکت کنندگان در نمازهای جماعت برخی روحانیون خوش خلق شهرها چندین برابر نمازجمعه است؟
 به این فکر کنند که پمپاژ قهر و خشم و کینه و بازی سیاسی و ... چگونه باعث شده که پای بسیاری از مردم متدینی که پای کار دین و نقلاب و نظام ایستاده اند از نمازجمعه بریده شود.به این فکر کنند که یک بار دیگر طعم و مزه یکی از نمازجمعه های اوایل انقلاب را به مردم بچشانند.آن هم نه در تهران و فلان شهر بزرگ که از نتیجه اش افسرده می شوند. بروند سراغ یک شهر کوچک که دین مردم شان هنوز سیاسی نیست. اگر با زبان پیغمبر با آنها حرف بزنند شاید همان آدمهایی که شب جمعه به کنسرت رفته اند، ظهرجمعه چشمشان را به لبخند امام جمعه و گوششان را به خطبه های او بسپارند.

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

بیستون را عشق کند وُ شهرتش فرهاد برد ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  بیستون را عشق کند وُ شهرتش فرهاد برد ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای بیستون

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

  در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان آموزنده-ای راجع به جوون عاشقی بزبان شعر اومده ؛ این جوون انقدر کشته وُ مُرده-ی معشوقش بود که هر شب به امید دیدن معشوق، سوار بر قایق از این وَر تا اون وَر ِ دریای پُرجوش وُ خروش رو پارو میزد وَ صبح سحر به امید شب بعد وَ دیدن معشوق تو اون تلاطم ِ دریا به خونه-ش برمیگشت ...

  هر کس که اونو می-شناخت کلی نصیحتش میکرد که با این کار آخرش طعمه-ی کوسه-های دریا میشه ؛ اما جوون گوشش بدهکار این حرفآ نبود وُ دوباره فرداشب به امید دیدن معشوق دلی به دریا میزد ...

 بالاخره بخت وُ اقبالش زد وُ یکی از این شبها موفق به دیدن معشوقش شد. در زیر نور ماه ،چشمش به جمال یار روشن شد. اولین چیزی که توجهش رو جلب کرد خال ِ گونه-ی معشوق بود. از او پرسید :

 _ این خال چیه تو صورتت؟! تا حالا ندیده بودمش! ...

 _ این خال رو همیشه داشتم، تو متوجه نشده بودی.

  _ اینجای صورتت هم که جای زخم وُ خراشی کهنه-ست! 

 _ بچه که بودم  این خراش تو صورتم افتاد، عجیبه که اینم ندیده بودی!؟ 

 _ دندونآی جلوی دهنت هم که شکسته! 

 _ اینم نوجوون که بودم  پیش اومد، چطور متوجه نشده بودی!؟

  جوون چند تا ایراد دیگه هم تو صورت معشوق پیدا کرد وُ با تعجب از چند وُ چون قضیه پرسید وَ باز هم همون جوابها رو شنید «تو چطور متوجه نشده بودی»! ...

  صبح سحر که جوون میخواد به دریا بزنه وُ برگرده خونه-ش ، دختر بهش میگه : 

 _ دیگه برنگرد. دریا خیلی آشوبه، توفانیه ... 

 _ ای بآبآ ... این که چیزی نیس! چه شبآیی که از اینم بدتر بوده وُ به امید دیدنت ، سالم وُ سلامت برگشتم. 

 _ بع ع ع ــله! ... اونوقتآ قلبت لبریز از عشق من بود، ولی امشب با ایرادآیی که دیدی، با اون همه چند وُ چونی که کردی، دیگه انگیزه-ای برات نمونده؛ رفتنت مثل خود کشیه، چرا از این خشم دریا هراسی نداری.

 _ نه، من میخوام برگردم سراغ خونه وُ زندگیم! ...

جوون با لجاجت وُ غرور قایقش رو به دریا میندازه که بره ، ولی هیچوقت به خونه-ش نمیرسه ...

 عشق را بیمعرفت معنا مکن / زر نداری مشت خود را وا مکن
 گر نداری دانش ترکیب رنگ / بین گلها زشت یا زیبا مکن
 خوب دیدن شرط انسان بودن است / عیب را در این و آن پیدا مکن
 دل شود روشن زشمع اعتراف / با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
 ای که از لرزیدن دل آگهی / هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
 زر بدست طفل دادن ابلهیست / اشک را نذر غم دنیا مکن
 پیرو خورشید یا آئینه باش / هرچه عریان دیده ای افشا مکن

 « مـولانـا مـولـوی »

بازنویسی کامل  : عـبـــد عـا صـی    

فکر نکنید هر مخالفی قصد ساقط کردن ما را دارد

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  فکر نکنید هر مخالفی قصد ساقط کردن ما را دارد 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 (((  لازم به ذکرست که نکات مندرج در این مصاحبه صرفاً بازتاب شخص ایشان است. _ عـبـــد عـا صـی. ))) رضوانه رضایی‎پور: از روزی که از مشهد خبر رسید که عده‎ای در آستانه ورود معاون اول رییس جمهوری به این شهر، خود را به صفوف معترضان رساندند تا از دغدغه‌های مالی خود نزد او شکایت ببرند، پنج روز می‌گذرد. اما این اعتراضات نه با سفر اسحاق جهانگیری پایان یافت و نه به همان یک شهر محدود شد. در برخی شهرهای کشور تجمعاتی برگزار شد که اتفاقا اینبار خیلی‌ها آن را حق مسلم مردم دانستند و از آن به عنوان تلنگری برای شنیده شدن صدای مردم یاد کردند.
در روزی که در کافه خبر خبرآنلاین میزبان
غلامعلی رجایی، مشاور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رییس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام بودیم، ابتدا به سراغ مسائل روز کشور رفتیم. تجمعات مردمی شروع گفتگوی ما با رجایی بود. او با تحلیل از وضعیت موجود جامعه ایرانی، دلایل جالبی را برای خلق چنین پدیده‌هایی مطرح کرد.
او این تجمعات را «پیشامد منتظره» خواند تا از همین اصل به همه نواقصی برسد که در رفتارشناسی سیاسی نظام با آن روبه ‎رو هستیم. رجایی معتقد است که یک ایرانی جایی را برای خالی کردن اعتراضات و مخالفت‎هایش حتی با نظام را برای خود نمی‎بیند. مشاور آیت‌الله تربیت سیاسی مردم و رفتار اعتراضی آنان را نیز نقد کرد. او معتقد است که ابراز مخالفت‌ در جمهوری اسلامی چه در دوران جنگ و چه پس از آن تمرین نشده است. کما اینکه پیش از انقلاب هم اینگونه بوده است. مردم نمی‎دانند کجا مخالفتشان را بروز دهند.
رجایی در بخش‌های دیگری از صحبت‌های خود به واکاوی شکل‌گیری این تجمعات در کشور پرداخت.
او شروع این اتفاق را سازماندهی شده ندانست و آن را در ادامه اعتراضات متضرران موسسات مالی و اعتباری خواند اما، ادامه‌دار شدن این تجمعات و به تبع آن شعارهای ساختارشکنانه‌ای که به سمت مسئولان عالی نظام سوق پیدا کرد را برنامه‌ریزی شده می‌داند.
البته او معتقد است که
بخشی از جامعه می‎خواهند دیده شوند و می‌گوید: اگر جامعه چنین تقاضایی دارد باید آن را ببینیم. نه اینکه آن را تهدید حساب کرده و بخواهیم با آن برخورد کنیم. باید از خشونت پرهیز کنیم.
 در ادامه بخش اول از گفتگوی
خبرآنلاین با غلامعلی رجایی را بخوانید:
 در مورد تجمعات اخیر در برخی از شهرهای کشور، تحلیل‌های مختلفی وجود دارد. اعم از اینکه این تجمعات با یکسری برنامه‌ریزی‌های داخلی صورت گرفته است و موج آن به شهرهای دیگر کشیده شد و اینکه در درجه اول هدف معترضان نقد دولت بود اما یکباره به سمت کلیت نظام سوق پیدا کرد. تحلیل شما از اتفاقات اخیر چیست؟
 من این جریان را یک پیشامد منتظره می‌دانم. یعنی باید انتظار چنین حرکاتی را داشت. به دلیل اینکه ما در هر نظام سیاسی باید یک منافذی را برای خروج پیش بینی کنیم. در هیچ خانه‌ای فقط در ورودی وجود ندارد. حتما دری هم برای خروج هست. کسانی منتقدند و معترض و کسانی هم هستند که با اصل نظام مشکل دارند. اینها کجا باید حرف‎های خود را بزنند؟ ما حقیقتا این موضوع را پیش بینی نکرده بودیم.
جامعه مشکلات موجود در کشور را درون خود می‌ریزد، تجربه اجتماعی و سیاسی ما هم نشان می‎دهد که وقتی چیزی به درون ریخته می‌شود لزوما در همان داخل نمی‌ماند و به بیرون هدایت می‌شود. بنابراین چون اینگونه رفتارها غیرطبیعی است، هاضمه جامعه آن را پس می‌زند. ملت ایران ملت آزاداندیش، آزادیخواه و مختار است، مثل خیلی از ملت‎های دیگر. خدا انسان را آزاد خلق کرده است اما همین انسان جایی را برای خالی کردن اعتراضات و مخالفت‎ها حتی با خود نظام نمی‎بیند.
 ما همواره برای تخلیه غم‌هایمان جا داشتیم. مردم به هیات‎های عزاداری می‌روند و تا صبح سینه می‌زنند و گریه می‌کنند، روضه می‌خوانند و عزاداری می‌کنند. اما برای شادی‌هایمان جایی برای تخلیه نداریم. حتی اگر مردم بیایند و یک جایی جمع شوند و به یکدیگر آب بپاشند، خیلی‌ها می‌گویند این کار سبک چیست؟! در صورتیکه ما در تمام دنیا جاهایی را داریم که مردم هروقت خواستند می‌توانند احساسات و هیجانات خود را تخلیه ‌کنند. این هیجان هم اگرچه بیشتر متعلق به جریانات سیاسی است، اما شامل سایر مردم هم می‌شود.
در اسپانیا می‌بینید که مردم یک شهر می‌آیند و به سمت یکدیگر گوجه پرتاب می‌کنند و شهرداری هم همان شب خیابان‎ها را تمیز می‌کند و فردا هم همه قبراق، سر کارهای خود می‌روند. به جایی هم برنمی‌خورد. کسی نمی‌گوید شما نظم شهر را برهم زده اید. خودشان اجازه می‌دهند که یک روز نظم شهر از میان 365 روز نادیده گرفته شود و بعد از آن وضعیت به روال عادی بازگردد. کسی هم این اقدامات را مخالف با سیستم نمی‌داند.
 چگونه می‌توان و باید چنین آزادی‌هایی را برای مردم ایران در نظر گرفت تا کمتر شاهد سربازکردن غیر مترقبه اعتراض‎ها باشیم؟
 به نظرم در ارتباط با آزادی‌های سیاسی قبل از اینکه مجبور شویم اختیاراتی را به مردم بدهیم، خود آنها باید اختیاراتی را از خود داشته باشند. مثلا مخالفت‌های خود را بنویسند و بیان کنند. ما فراموش نکردیم که در دوره آغازین انقلاب یک دیدگاه این بود که مارکسیست‌ها به قم بروند و تدریس کنند. یعنی یک مارکسیست به دیگران اندیشه‎های مارکس را درس بدهد. کما اینکه سروش و برخی دیگر می‌رفتند و دیدگاه‎های خودشان را بیان می کردند.
 در برخورد با اندیشه‌ها و مواجهه با این اتفاقات، نباید فکر کنیم که هرکس که در مخالفت با ما حرف زد، قصد ساقط کردن ما را دارد. لزوما هر مخالفی کارش به سقوط و اسقاط کشاندن نیست. چون اصولا برخی انگیزه‌ این کار را ندارند و برخی هم از توانایی لازم برخوردار نیستند و آنهایی هم که در میدان هستند، سیستم امنیتی ما را در مقابل خود می‌بینند که به قدر کافی قوی هستند.
 اعتقاد من این است که سیستم امنیتی ما از زمان شاه هم قویتر است و به راحتی می‌تواند این گونه مسائل را جمع کند. حتی اگر تعقل بهتری وجود داشت، توان این را داشتند که فضای سال 88 را بتوانند به راحتی از کف خیابان جمع کنند تا مسائل بعدی پیش نیاید.
مردم یک سری اعتراضاتی را داشتند و دارند و باید آن را بروز دهند. پس ما باید یک جاهایی را برای حرف زدن مردم پیش‌بینی کنیم. فرض کنید که در لندن مردم می‌روند در "های پارک" نطق می‌کنند و در مورد همه موضوعات حرف می‌زدند. در مورد دین، خدا، سیاست، مذهب و حتی کشور خودشان و بعد می‌روند به دنبال کار خود. کسی هم به آنها نمی‌گوید که چرا حرف‎های ساختارشکنانه می‌زنید. اما ما این موضوع را در کشور خودمان پیش بینی نکردیم.
 نکته مهم دیگر اینکه ما تمرین اظهار مخالفت‌ در جمهوری اسلامی نکرده ایم، هم در دوران جنگ و هم پس از آن. کما اینکه پیش از انقلاب هم اینگونه بوده است. مردم اینکه کجا مخالفت خود را بروز دهند، را تمرین نکرده-‎اند. ما باید این فرصت ها را ایجاد می‌کردیم. این فرصت‌ها از خانه، مسجد، مدرسه شروع می‌شود. به یاد داشته باشید که سیستم تبلیغی ما "منبر" یعنی متکلم وحده است. طرف می‌نشیند و یک طرفه حرف می‌زند و کار مردم هم این است که در دقایق پایانی آمین بگویند. در سیاست نمی‌توان اینچنین رفتار کرد. چون با این خط مشی مردم ورزیده نمی‌شوند و اگر منتقد هم باشند آن را به داخل خود می‌ریزند و بعدها به شکلی آن را بیرون می‌دهند. اینجا هم بیرون داده شد و خوب هم شد که بیرون داده شد، تاحداقل مسئولین دست اندرکار مسائل و مشکلات را بفهمند.
 این موضوع یک جایی باید سرباز می کرد. هیچ نظامی بخصوص نظام ما از حرف زدن مردم ضعیف و ساقط نمی شود. بلکه از حرف نزدن است که ضربه می خورد. این را باید بدانیم و به مفاهمه برسیم. به درک برسیم.
جامعه غیرمستقیم می گوید که من را ببینید، من را بشنوید اما چون تمرین نکرده و مشق ننوشته اعتراضات خود را اینگونه نشان می‌دهد. مثل اینکه جلوی کسی دفتر مشق می‌گذارید ولی بجای اینکه الفبا بنویسد، آن را خط خطی کند. به نظر من این تجمعات از این جهت که درسی به مسئولین داده که خیال نکنند در جامعه خبری نیست، اتفاق خوبی است و به نظر می رسد که خیلی ها هم موافق این تحلیل هستند. به نظر من دستاورد مثبت این تجمعات همین بود. جامعه هم احساس کرد که می تواند حرفش را بزند.
 البته تندروی‌هایی هم در این زمان شد؛ همچون حمله به اموال عمومی، آتش زدن اتوبوس‌ها، بانک‎ها و دفاتر برخی روحانیون که کارهای غیرقابل توجیهی است. اگر این جریان، صرفا یک جریان خاص اقتصادی بود به اینجاها کشیده نمی شد. موسسات اقتصادی مشکل اصلی هستند اما شعارها علیه حکومت و حاکمیت داده می‌شود. من این را رد نمی کنم که ممکن است در جایی این تجمعات هدایت شده باشند و شعارها از قبل تعیین شده باشد، اما ادامه یافتن این قضیه می‌تواند بخشنامه‌ای باشد.
 یعنی اصل شکل‌گیری این تجمعات را خودجوش می‌دانید؟
بله اما ادامه-‎دار شدن آن را خودجوش نمی‌دانم. ببینید این تجمعات که همیشه بود. خودم زمانی که در مجمع تشخیص مصلحت کار می‎کردم هر چند وقت یکبار می‎دیدم که 300 نفر می‎آمدند و در پیاده‎رو روبروی دادگستری می‎نشستند و کسی هم کاری به کسی نداشت. آنها با خودشان نوشته و پلاکارد می‌آوردند و بعد هم می‎رفتند. آنها گاهی تا سه روز می‎نشستند تا بگویند که ما را ببینید. من در ابتدای امر فکر می‎کردم که این تجمعات هم تکرار همان اعتراضات قبل بود. مردم نسبت به موسسات مالی و اعتباری اعتراض داشتند که آن هم باید واکاوی شود.
 نباید فراموش کنیم که در دولت‎های قبلی حتی برای برگزاری مراسم ختم برخی از سیاسیون هم مجوز نمی دادند. من حتی طی نامه ای عنوان کردم که در مراسم‎های ختم می‌خواهند قرآن بخوانند، اما شما اجازه برگزاری نمی‌دهید! امسال اما شاهکار کردند و بعد از سالها برای برگزاری مراسم سالگرد فوت مرحوم فروهر مجوز صادر کردند.
نمی دانم آقای سیف دیگر باید چکار کند، تا عوض شود؟ این همه موسسات بطور قارچ گونه سبز شد و پول مردم را جمع کردند و خوردند و بردند. یک مورد در خصوص بستگان من اتفاق افتاد. او 40 سال استاد دانشگاه بود و از چهره ماندگاری بود و حاصل چهل سال معلمی در دانشگاه را به موسسه ای داد اما سرانجام پولهایش را بردند. مردم حق دارند که مطالبه کنند، بیایند و جمع شوند. این تجمعات هم در ابتدا رنگش با ماههای قبل تفاوت نمی کرد. تفاوتی که پیدا کرد از این جهت بود که عده ای سوار این موج شدند. تیپ هایی که ما در این تجمعات می بینیم، جوان هستند و نمی توانند مالباخته باشند. بعضا شعارهایی را هم که سر می دهند در مورد موسسات مالی نیست.
 
چقدر چنین اعتراضاتی را منتج به نتیجه خوب و مورد نظر مردم می دانید؟
 معتقدم که
جریاناتی از این دست، به لحاظ اجتماعی جریانات بی فرجامی هستند. این جریان کوری است که نه لیدر دارد و نه می تواند مراحل آینده را پیش بینی کند و منتج به نتیجه ای شود. یکسری حرکات تخریبی انجام می شود و بعد هم جمع می شود. یک دوره فرازی هم دارد که ممکن است این روزها روزهای فراز آن باشد و بعد فرود بیاید. البته در این دوره باز هم ناشی گری شد و اسراییل و ترامپ و منافین آمدند و گفتند که این بار باید کار تمام شود! اما آنها که جنس کار و مخالفت‌های اجتماع را می‌بینند و می‌شناسند، می‌دانند که از این موج چیزی عاید نمی‌شود، جز اینکه یکسری هنجارها شکسته شود.
 بنابراین من اصل قضیه را به فال نیک می‌گیرم که باعث تنبه می‌شود. مثل اینکه مثلا یک فردی علایم بیماری را در خود ببیند و باعث شود که به پزشک مراجعه کند و به فکر درمان خود باشد. تا آن علایم بروز داده نشود آدم به فکر درمان خود نمی‌افتد.
البته دلسوزان نظام پیش از این اتفاقات، این مسائل را گفته بودند اما طبق معمول توجهی به آن نشد.
 الان بخشی از جامعه گفت که ما باید دیده شویم و دیده هم شد. یک نمونه کوچک آن را در جریان حاج‌آقا قرائتی و آقای دوربینی دیدید.
در واقع آقای دوربینی نمادی از یک بخش از جامعه ایرانی است که می‌خواهد دیده شود. این دیده‌شدن‌شان هم ضرری برای کسی ندارد، نه برای من ناطق و نه کسی که پیش آنها نشسته است. اما وقتی به این موضوع به عنوان یک معضل نگاه شود، حتما خطاست. بنابراین اگر جامعه در زمانی بگوید ما را ببینید، باید بگوییم که ما شما را می‌بینیم. نه اینکه آن را تهدید حساب کرده و بخواهیم با آن برخورد کنیم. ما باید از خشونت پرهیز کنیم.
 جریاناتی همچون تجمعات اخیر در برخی شهرهای کشور، به لحاظ اجتماعی جریانات بی فرجامی هستند. این جریان کوری است که نه لیدر دارد و نه می تواند مراحل آینده را پیش بینی کند و منتج به نتیجه ای شود.
 در اتفاقاتی که در پاریس افتاد گاهی بخش هایی از این شهر آتش می گرفت اما خبری از مجروحیت در آن تظاهرات نمی‌شنیدیم. بنابراین پلیس باید خویشتن دار باشد تا این قضیه با تعقل جمع شود. البته
به نظر من یکسری کارهای تعجیلی هم باید بشود. از جمله اینکه تکلیف موسسات مالی روشن شود. چون عمده بهانه برای برپایی تجمعات این است نه اصل نظام. این موضوع که روشن شد معترضان هم در شعار خلع سلاح می‌شوند. چون دیگر نمی‌خواهند به خیابان بیایند. البته دولت هم اقداماتی در این مورد انجام داده و مبالغی هم به طلبکاران پرداخت شد اما باید این قضیه را عینی تر کنند تا این بهانه از دست معترضان گرفته شود.
 در تجمعاتی از این دست معمولا دو قطبی‌هایی شکل می‎گیرد، یا بین جناحین سیاسی و یا فراتر از آنها.
در حال حاضر این دو قطبی را چقدر واقعی می‎دانید؟
 واقعیت این است که یک عده به دلیل ناکارآمدی دولت‎ها، بخصوص دولت نهم و دهم اینچنین معترض شده‌اند. تصورم این است که با فرجامی که دولت احمدی نژاد پیدا کرد و از لحاظ وضعیت ارز و روابط خارجی و تحریم‌ها و... دچار بحران شد قاعدتا نظام با یک بن بستی مواجه شد. درست همانند آنچه که برخی می گفتند؛ کشور تا لب پرتگاه برده شد. رییس جمهور مملکت به کشور خارجی می رفت و از او استقبال رسمی هم نمی شد. یعنی ترک پروتکل هم می شد.
من فکر می کنم این مسائل و اختلاس هایی که در دولت شد، فضا را برای چنین اعتراضاتی فراهم کرد. قضیه بابک زنجانی، ماجرای دکل نفتی گمشده که همین هفته قبل دادگاه آن برگزار شد، همه این موارد دخیل هستند.
 به هرحال مردم تلویزیون را نگاه می کنند و می بینند که معاون اول رییس جمهور می آید و می گوید که 7/2 میلیارد دلار از کشور خارج شده است و این را از سال 93 تاکنون تکرار می‌کند اما هیچ خبری هم از برگرداندن آن نیست. مردم هم می گویند که در این مملکت چه خبر است؟ به نظر من   این اعتراضات به نوعی عکس العمل نسبت به این کارها است. می‌خواهند بگویند که نظام هنوز هم نتوانسته کاری از پیش ببرد، با این که از نظر خودشان فردی مثل زنجانی مفسد فی الارض است. وقتی خودشان می گویند 4 وزیر با این فرد همکاری می‌کرده‌اند، پس چه مفسدی است که وزرای دولت از او پشتیبانی می‌کردند؟
 همه اینها در ذهن مردم جمع شد و مردم نمره ناکارآمدی به مسئولان کشور دادند. اما اینکه در این تجمعات بین دولت و حاکمیت تفکیک شود، اشتباهی است که یک جریان کور آن را انجام می‌دهد. جوانان نیز تحریک شدند چون آنها قدرت تحلیل بالایی ندارند. اگر صدا و سیما اینقدر یک طرفه عمل نمی کرد و با حضور چند نفر آدم منتقد دلسوز از مشکلات مردم حرف می‌زد، در جامعه جا می‌افتاد که جایی در خود نظام این حرفها زده می شود. ولی صدا و سیما این کار را نکرد.
 نباید فکر کنیم که هرکس که در مخالفت با ما حرف زد، قصد ساقط کردن ما را دارد. چون اصولا برخی مخالفان انگیزه‌ این کار را ندارند و برخی هم از توانایی لازم برخوردار نیستند و آنهایی هم که در میدان هستند، سیستم امنیتی ما را در مقابل خود می‌بینند که به قدر کافی قوی هستند.
به نظر من بخشی از جامعه نمره ناکارآمدی به عملکرد نظام داده‌ است، آن هم به دلیل خبرهایی است که اساسا درست است و این تجمعات نیز نوعی پس زدن این ناکارآمدی است. اما اینکه بگوییم این تجمعات از سوی بخش عمده ای از جامعه است و در واقع به «قطب» تبدیل شده، نه من این را قبول ندارم. بلکه صرفا جریانی است که نشان داد وجود دارد و باید جدی گرفته شود.
 شما این تجمعات را حق مردم می‌دانید و آن را به فال نیک می‌گیرید چون معتقدید که مقامات کشور متوجه وجود پاره‌ای از مشکلات در کشور خواهند شد. اما معمولا مقامات حاضر به دادن مجوز برای برگزاری تجمعات اعتراضی نمی‌شوند تا اعتراضات به درستی و قانونمند سازماندهی شوند و کار به اینجاها کشیده نشود.
صدور مجوز چه تبعاتی دارد که معمولا از اعطای آن خودداری می‌شود؟
 فکر می کنم که یک درصدی از این رفتارها (عدم صدور مجوز) طبیعی است؛ به این خاطر که مجوز برگزاری تجمع برای یک محیط قابل کنترل، باید داده شود و ترسی هم در این زمینه نباید وجود داشته باشد. ولی نباید فراموش کنیم که در دولت‎های قبلی حتی برای برگزاری مراسم ختم برخی از سیاسیون هم مجوز نمی دادند. من حتی طی نامه ای عنوان کردم که در مراسم‎های ختم می‌خواهند قرآن بخوانند، اما شما اجازه برگزاری نمی‌دهید! امسال اما شاهکار کردند و بعد از سالها برای برگزاری مراسم سالگرد فوت مرحوم فروهر مجوز صادر کردند. بنابراین نوعی افراط و تفریط در این زمینه همواره وجود داشته است.
 همواره برای تخلیه غم‌هایمان جا داشتیم. مردم به هیات‎های عزاداری می‌روند و عزاداری می‌کنند. اما برای شادی‌هایمان جایی برای تخلیه نداریم. حتی اگر مردم به یکدیگر آب بپاشند، خیلی‌ها می‌گویند این کار سبک چیست؟! در صورتیکه در تمام دنیا جاهایی هست که مردم هروقت خواستند می‌توانند احساسات و هیجانات خود را تخلیه ‌کنند.
 اگر کسانی که می خواهند تجمع کنند، هنجارشکنی نکنند، حتما وزارت کشور مجوز برگزاری آن را خواهد داد. اما اگر بناست که بیایند به خیابان ها و از دل این تجمع حمله به بانک و اتوبوس و .. را شکل دهند، پیداست که نباید چنین مجوزی صادر شود. اگر اصل این است که صدای مخالف به گوش مسئولان رسانده شود که نباید با تخریب این کار انجام شود.
اما واقعیت این است که از هر دو طرف خوب عمل نمی‌شود. از یک طرف کسانی که قصد تجمع دارند، ممکن است موجی ایجاد کنند که دیگران سوار آن شوند و به سمت تخریب سوق پیدا کنند. از طرف یگر هم چون مقامات نمی خواهند تجمعات این افراد به سمت تخریب برود، اصل قضیه را نادیده می گیرند.
 مثلا به مردم بگویند که در استادیوم شیرودی تجمع کنند، حرف‎هایشان را بزنند، شعارهایشان را بدهند، هرچه می خواهند بگویند و بروند. از آنجا که بیرون آمدند، مانند یک شهروند معمولی باشند. مسئولان اگر از این تضمین مطمئن شوند، حتما مجوز برگزاری خواهند داد.
 البته بهتر است بجای اینکه بگویند ما مجوز نمی دهیم، بگویند که جاهایی را مجوز می دهیم که تحت کنترل باشد تا اگر کسی بخواهد تعدی کند با آن برخورد شود.
اینکه بعد از حرف زدن به شهر بروی و اتوبوس آتش بزنی، معلوم است که نیامدی حرفت را بزنی.
 برخی تحلیل‎گران بیم آن را دارند که این اعتراضات منجر به رواج پوپولیست شود و دوباره از داخل این اعتراضات برای انتخابات دوره بعد زمینه حضور فردی مثل احمدی نژاد فراهم شود.
این نگرانی را چقدر جدی می‎دانید؟
 «پوپولیست» یک برچسب است.
شما اگر به شهرهای مختلف نگاه کنید می بینید که شعارهای مردم در تجمعات یکی نیست و بیشتر اعتراض به ناکارآمد‎ها است. در برخی موارد هم اعتراضات را متوجه اصل نظام می کنند و یا نهاد روحانیت را نشانه می گیرند. به عبارت دیگر کسانی که به این تجمعات می‎آیند، همه از آدمهای مال باخته‎ نیستند و در موارد دیگری نیز دچار محدودیت شده و خسارت دیده‎اند. مثلا در دانشگاه ستاره دار شده‌اند و یا بالای 35 سال سن دارند و شغل ندارد و یا به سن 40 رسیدند و نتوانستند ازدواج کنند و از این دست مسائل. این افراد وقتی نمی توانند حرفشان را بزنند، می‌آیند و اینگونه خود را نشان می دهند. وگرنه اگر بهانه اصلی بدهکاری موسسات مالی است که این شعارها نباید به این سمت و سو برود و یک عده هم سوار برآن شوند.
 کسانی منتقدند و معترض و کسانی هم هستند که با اصل نظام مشکل دارند. اینها کجا باید حرف‎های خود را بزنند؟
 اینکه برخی بیایند و ناشیانه حرف احیای سلطنت بزنند پیداست که تحلیل‎شان بسیار سطحی و عوامانه است. چون در خصوص مطالبات اقتصادی، آدم بحث تغییر نظام را مطرح نمی‌کند! بنابراین ترکیب متنوع و متعددی از مطالبات در این تجمعات وجود دارد. عده‎ای مالباخته-‎اند و عده‎ای دیگر نیز سوار می شوند و نمره ناکارآمدی نظام را فریاد می‌کشند و عده ای هم اساسا مثل هر جریانی می‌آیند و شعارهای خاصی را سر می‌دهند تا بقیه هم بیایند و آن را تکرار کنند. اگر افراد مالباخته که سن و سالی دارند صف خود را از این افراد جدا کنند، پیدا می شود که جنس اصلی این اعتراضات، مالی نیست. چون گرانی زیادی نداشتیم که مردم به سیم آخر بزنند! تنها کالایی که گران شده تخم مرغ بوده که اعلام شد به دلیل بیماری‌هایی است که در بین مرغها فراگیر شد. مساله دیگر هم پیشنهاد افزایش قیمت بنزین بود که دوستان گفتند منتفی است. این بخش معترض مخالف خوان، منتظر این بستر و حرکت بود تا دیده شود و حرفش را بزند که زد. اما اشتباهشان این بود که این تجمعات متوجه اصل نظام شد و شعارهایی سر داده شد که با جنس اعتراض هم‌خوانی نداشت.

   تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

ظلم حلزونی پدیده شاندیز وَ امثالهم به مردم! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

   ظلم حلزونی پدیده شاندیز وَ امثالهم به مردم! ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای کلاهبرداری پدیده شاندیز و ثامن الحجج

 

نتیجه تصویری برای کلاهبرداری پدیده شاندیز و ثامن الحجج

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTg53HHbLXcTxAiDiLwR1XIpNL93q_NA17iA6s1oOdtoHYc5RJY

 

تصویر مرتبط

 

 

 محمد رضا زائری : این روزها کم نیستند کسانی که همه سرمایه و زندگی خود را در قمار تبلیغات بازرگانی صداوسیما باخته اند. کرم حلزون و پدیده شاندیز تنها نمونه های دم دست-تری هستند که آثارشان سریع تر و فراگیرتر دیده شد وگرنه دامنه آسیب های متنوع جسمی ، مالی و روانی و فکری تبلیغات بازرگانی بسیار گسترده تر از آن است که به این نمونه ها محدود شود. ما خطر یک ماده شیمیایی و سرطان زا را زودتر متوجه می شویم چون بر ظاهر و جسم مان نمایان می شود ، اما آثار روحی- روانی و فکری- اعتقادی این تبلیغات به سرعت و در ظاهر آشکار نمی-شود در حالی که آسیب های روانی ، فکری واعتقادی بسیار خطرناک تر است.
 همان قدر که آگهی های بازرگانی از نظر زمان پخش و مدت برنامه و جذابیت بصری خلاصه و چکیده و فشرده همه ویژگی های برنامه تلویزیونی-اند به همان نسبت هم تاثیر گذارتر هستند. دقیقا مانند عصاره و اسانس که چکیده یک ماده گیاهی است و چند قطره اش می تواند کار چند لیتر را بکند آگهی های بازرگانی نیز همین گونه بر ذهن و رفتار بیننده اثر می گذارند.
مشکل هم درست از همین جا شروع می شود: "اثرگذاری شدید و سریع " و در واقع همه دارند تاوان این خصوصیت را می دهند. از همین روست که کارشناسان و نخبگان علوم اجتماعی و ارتباطات همواره حساسیت موضوع آگهی بازرگانی و مسئولیت تلویزیون در مقابل اعتماد مخاطب را گوشزد می کنند. در واقع می توان به سادگی دریافت که در میان همه قالب-های تولیدی رسانه این قالب اتفاقا تاثیرگذارترین قالب است وگرنه صاحبان سرمایه و مالکان شرکت های تجاری این گونه برای آن هزینه نمی کردند. اکنون می توان تقصیر را یکسره به گردن مردم انداخت که دقت و توجه کافی نداشته و احتیاط نکرده-اند و به عبارت ساده گفت : " چشمتان کور ! می خواستید حواستان را جمع کنید و کل زندگی تان را به پای یک پروژه ساختمانی نریزید!" ((( منظور از این پروژه، همان «پدیده شاندیز» است که یکی دوبار در این وبلاگ اطلاع-رسانی شده است. مالباختگان این پدیده-ی کلاهبرداری، همان مردمی هستند که در ابتدای اعتراضات دهم دی ماه 96 ، برای چندمین بار فریاد اعتراض-شان برخاست وَ با مالباختگان دیگر همچون «ثامن الحجح» همراه شد وَ ادامه-اش اعتراض سایر اقشار وَ اغتشاشات مزدوران وُ فریب-خوردگان داخلی را در پی داشت.  _ عـبـــد عـا صـی )))   اما مخاطبان این سخن پاسخ خواهند داد : " ما در کوچه و خیابان دنبال دعوت و هیاهوی یک ناشناس راه نیفتادیم بلکه به آگهی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران اعتماد کردیم" !
 تلویزیون برنامه های دیگر خبری و آموزشی را با همین رابطه و بر اساس همین اعتماد پخش می کند ، پس نمی تواند نسبت به این موضوع بی اعتنا باشد.
اما متأسفانه باید اعتراف کنیم که کمترین سهم از حساسیت و نظارت و مراقبت مدیران سیما بر همین اثرگذارترین بخش صورت می گیرد و تنها با رعایت محدود و حداقلی برخی امور ظاهری به پخش می رسد.
خطر پیام-های غیر مستقیم روحی - معنوی و روانی - اعتقادی این تبلیغات که مخاطب را به حرص و ولع شدید نسبت به مصرف مادی و شتاب در مسابقه دنیاطلبی و لذت جویی وادار می کند آن قدر است که اگر متوجه آن می شدیم به مراتب ما را بیش از نمایش دست وپای برهنه یا لیوان مشروب الکلی نگران می کرد. در واقع با سهم بیت المال و مهم تر از آن سرمایه سنگین اعتماد مخاطب فرصت تجارت و کسب سود برای کسانی فراهم می کنیم که فروش بیشتر خود را از چشم و وقت مخاطب تامین می کنند. آثار سوء ناکامی روانی و آسیب روحی قشر کم درآمد و نیازمند در مقابل این همه رنگ و لعاب و زرق و برق بسیار سنگین است و هر گونه بخواهیم پاسخ دهیم نمی توانیم با توجیهاتی چون مشکلات مالی ، بلایی را که بر سر مخاطب می آورد نادیده بگیریم.

 سه شنبه, ۱۳۹۴/۰۶/۳۱
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

بحران ناکارآمدی ، بحران بی‌اعتمادی؟ ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

 بحران ناکارآمدی ، بحران بی‌اعتمادی؟ ... 

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 


 

 

تصویر مرتبط

 

نتیجه تصویری برای بحران بی‌اعتمادی

 

نتیجه تصویری برای بحران بی‌اعتمادی

 

 

  خبرآنلاین ، وبلاگ  اکبری، علیرضا : اول، تحولات اجتماعی، بوته بی‌ریشه نیستند که محصول زمان جاری باشند، بلکه، ریشه در زمانی فراتر از حال، دارند. در مقیاس حکومتی، آن‌چه دولت‌ها امروز بکارند، فردا دولت‌های بعدی، درو خواهند کرد!
 - دوم،
اگر کسی امروز "مشکلات اقتصادی صرف" را عامل نارضایتی عمومی رو به گسترش بداند، مطمئناً آدرس اشتباه داده است. اعتراض عمومی به اوضاع اقتصادی، دست کم دو معنای مهم دارد؛ نخست این که، محصول امروز، حاصل کاشته دولت های پیشین، به‌خصوص سال‌های حکومت دولت‌های عوام‌گرا و بی‌انظباط و متعدی به أموال و حقوق ملی است، و دیگر آن ‌که، عامل اقتصادی، تنها، پوسته وضعیت نابسامانی است. ناکارآمدی‌ها، فقط مربوط به اقتصاد و عملکرد دولت‌ها نیستند، بلکه محصول رویکرد کلان نظام مدیریتی در ابعاد نگرشی، سیاسی، اجتماعی، امنیتی و اقتصادی، در بستر اخلاقی حاکمیت، می‌باشند.
 - سوم، رویکرد راهبردی و امنیت ملی کشور، محصول تعامل کل نظام است که "دولت‌ها" در کانون آن قرار دارند. ما در فرآیند ملت‌سازی ناموفق بوده‌ایم. ملت نیز خود در وقوع این اوضاع شریک است. در عین حال،
سیاست خارجی کشور، قطعا در "سامان" یا "نابسامانی" اقتصادی اجتماعی و سیاسی مملکت موثر است. شاخص‌ها و آمار بیکاری، فقر، توزیع ثروت، بحران بانکی، رشد اقتصادی، حجم نقدینگی، تورم و رکود، همه با جهت‌گیری‌های نظام و دولت در سیاست خارجی، در تعامل‌اند.
 - چهارم،
"بحران ناکارآمدی" بسیار خطرناک است، اما، ترکیب آن با "بحران بی‌اعتمادی"، انفجارآمیز است. اینک، همه نشانه‌های ترکیب این‌ دو بحران، در سطح جامعه، مشاهده می‌شود. صلاح، پاک‌دستی، مسئولیت‌پذیری و کاهش شکاف‌های حاکمیت/ملّت، می‌توانست مدیریت این وضع را ممکن سازد.
 - پنجم، مجموعه نظام و به‌خصوص دولت مستقر، در وقوع این شرایط موثرند و در بهبود بخشیدن به اوضاع، قطعاً مسئولیت دارند. به‌خصوص دولت، امروزه بیشترین مسئولیت را در مدیریت بحران، عهده‌دار است. دولت
((( حتماً منظور نویسنده، مجموعه-ی قوای سه-گانه است، چون بدون هماهنگی وَ همکاری این سه قوه، تأمین مطالبات ِ «حـقــه-ی» مردم غیرممکن است. _ عـبـــد عـا صـی ))) بایستی پاک‌سازی را از خود شروع کند تا مقدمات جلب اعتماد ملیّ و کاهش شکاف را فراهم کند. به‌عمل کار براید، به "سخن‌رانی" نیست!
 - ششم،
توطئه علیه نظام و دولت، همیشه از خارج و داخل کشور، وجود داشته است. ترکیب این‌ دو خط، اوج خطر است! اما، زمینه توطئه‌چینی، در نقاط ضعف و آسیب‌پذیری خود ماست. از این رو، اصلاح و پاک‌سازی محیط داخلی،(حاکمیت -دولت) شرط ضروری بقاء نظام و کشور است.
مملکت به دستور کارهای فوری برای آرامش و جلب اعتماد عمومی نیاز دارد.
شاید تأثیرات بیکاری و تورم و آشکار شدن هویت بودجه عمومی کشور، با مداخله بعض اراده‌های خارجی و داخلی، جرقه این اوضاع بوده باشد اما این همه ماجرا نیست.
 - هفتم، کسانی که به‌جای حلّ معضل، دیگری را مسئول بحران می‌دانند، تشدید کننده بحران‌اند. این‌طور که باشد، همه شما مقصر و متهم‌اید.
اینک نه وقت انتقام است و نه وقت اهمال، هردوی اینها خیانت است به ملّت و مملکت. همه باید مسئول و پاسخگو باشیم.
 

     تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

ناآرامی در فرانسه/ ۱۰۰۰ خودرو در به آتش کشیده شد



  بسم الله الرحمن الرحیم 




  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 



بر اساس گزارش‌ها، 1031 خودرو در شب سال نوی میلادی در پاریس به آتش کشیده شد. پلیس فرانسه 510 نفر را در ارتباط با این حادثه دستگیر کرد

باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از خبرگزاری فرانسه، در پی بروز ناآرامی در فرانسه، تعداد افراد دستگیر شده به اتهام آتش زدن خودروها و ایجاد اغتشاشات در پاریس در نخستین روز سال نوی میلادی به شدت افزایش یافت.

بر اساس گزارش‌ها، 1031 خودرو در شب سال نوی میلادی در پاریس به آتش کشیده شد. پلیس فرانسه 510 نفر را در ارتباط با این حادثه دستگیر کرد. انتشار تصاویر و ویدئوهای این اقدامات خشونت آمیز موجب خشم مردم فرانسه شده است. در این حادثه دو افسر پلیس نیز از سوی اغتشاشگران مورد حمله قرار گرفتند.

امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، حمله به افسران پلیس را محکوم و بر دستگیری و مجازات خاطیان تاکید کرد. وزیر کشور فرانسه نیز اظهار کرد: «در خصوص حوادثی که دیروز اتفاق افتاد متاسفم. امیدوارم مردم بتوانند از تعطیلات سال نوی خود در کمال آرامش لذت ببرند.» وی در ادامه افزود: «من با افسران پلیس آسیب دیده صحبت کردم. عاملان این حمله به سختی مجازات خواهند شد. حمله به نیروهای امنیتی حمله به کشور ماست.»

حدود 140 هزار نیروی امنیتی در طول تعطیلات سال نوی میلادی در سراسر فرانسه در حالت آماده باش هستند. فرانسه پس از وقوع چند حمله تروریستی از سال 2015 تاکنون در حالت آماده باش قرار دارد. 






اصولگرایی عین دین است یا عین نظام؟! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

   اصولگرایی عین دین است یا عین نظام؟! ...  

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 

  انصاف نیوز ، حجت‌الاسلام والمسلمین «هادی سروش» در یادداشتی با عنوان «سخنی با مرکزیت اصولگرایی»، درباره‌ی اظهارات اخیر امام جمعه‌ی مشهد نوشته:
در رسانه‌های استانی و بعد رسانه‌های سراسری از قول امام جمعه‌ی مشهد نقل شده که گفته‌اند:
 «زنای محصنه بکنید و عرق بخورید اما در اصولگرایان اختلاف نیندازید»
 از آنجا که گوینده‌ی این سخنِ نامربوط، یک شخصی است که در کسوت روحانیت است و ثانیاً بر کرسی امامت جمعه جلوس فرموده، اهمیت توجه به آن را دوچندان می‌کند.
 گفته بودند که اصولگرایی متشکل از اصولی بنام اسلام و انقلاب و ارکان آن است.
 سؤال از دلسوزانِ دلبسته به “اصولگرایی” این است که این سخن با کجای اسلام و انقلاب و .. سازگار است؟
 حفظ اصولگرایی در چه درجه‌ای از ضرورت قطعی است که ضعف و تشتت در آن، معادل و بلکه بالاتر از ارتکاب مهم‌ترین حرام‌های منافی با عفت قرار گرفته؟!
 در دیدگاه این افراد، اصولگرایی یا عین دین است یا عین نظام، و هر کدام باشد مجوّز چنین ادبیات و گفتمان ناصحیحی نیست.
 اگر به فرض محال، همه‌ی دین و دیانت در گزینه‌ی سیاسی‌ای بنام «اصولگرایی» هم جمع بود، باز هم می‌شد کسی بگوید: برو برای حفظ اصولگرایی که خودِخودِ دین است، زنای محصنه کن؟؟
 باور بفرمایید «فقه ابوحنیفه» هم که در مسایل مربوط به «عفت»، فروعات عجیب و غریبی دارد، گمان ندارم به چنین سخنی، چشمش گریان و لبش خندان نگردد!
 از عینیت “اصولگرایی” با دیانت که تنزّل کنیم، می‌رسیم به اینکه «اصولگرایی» عین حفظ «نظام» باشد!
 خوب؛ سؤال این است آیا برای «حفظ نظام» می‌توان دستور به عرق خوری و زنای محصنه داد؟ عجیب است.
 معمار بزرگ انقلاب اسلامی می‌فرمود که «امیدواریم در جمهوری اسلامی بوی اسلام را داشته باشیم».
 و استاد «مطهری» می‌فرمود: «محتوای نظام، باید احکام نورانی اسلام باشد تا بشود نظام اسلامی.» 
 مگر امکان دارد تأثر عمیق خود را از این سنخ ادبیات مخفی نماییم!
 آن هم توسط افرادی که صاحب قدرت و تریبون هستند و رسماً برای حفظ موقعیت سیاسی و عدم تشتت و از هم پاشیدگی خط فکری و جناحی خود، احکام مهم اسلام عزیز، مانند زنا و شراب، که حرمتش منصوصِ قرآن کریم است، بیایند و اینقدر در گفتمان و حداقل در ادبیات خود، تنزّل دهند!
 تعجب در اینجا، پرده‌ی سکوت و توجیه پردازی را می‌درد که همین گوینده، دادِ سخن از ممنوعیت و برخورد با برقراری کنسرت، برای حفظ شریعت و حرمت حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا (ع) می‌دهد!
 در مراتب «نهی و حرمت» واقعی و حتی گفتاریِ در باب فحشا، زنای محصنه و عرق کجا و کنسرت کجا؟!
 اگر واقعاً این گفتمان، مورد تأیید ارکان و مرکزیت «اصولگرایی» نیست که انشاالله هم نباشد، جا دارد با همه‌ی توان، خود را از این منطق و گفتار ناصواب مبرا نمایند، مگرنه که باید برای این چنین تفکر و ادبیاتی، گفت:
 بر او نمرده به فتوای من نمازکنید …

 

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی