بسم الله الرحمن الرحیم
سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین
سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از
جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند. پسر خردسال
سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار
حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا می شود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری می
کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر
نمی دهند.
سردار حسین خان به افضل الملک، ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود.افضل الملک نزد
فرمانفرما می رود و وساطت می کند، اما باز هم نتیجه ای نمی بخشد. سردار حسین خان
حاضر می شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک
بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می کند،
اما باز هم فرمانفرما نمی پذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما می گوید: قربان آخر خدایی هست،پیغمبری هست،ستم است که
پسری درکنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ،پسر که گناهی ندارد.
فرمانفرما پاسخ می دهد: در مورد این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان،نظم مملکت
خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی فروشد.
همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می
سپارد.دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می
شود.هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند اثری نمی بخشد.به دستور فرمانفرما
پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می کنند و به فقرا می بخشند اما نتیجه
ای نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان می دهد.
فرمانفرما در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه بسر می برد.درهمین ایام روزی افضل
الملک وارد اتاق فرمانفرما می شود.فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به
صدایی بلند می گوید:
افضل الملک!باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و
دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می بایست
فرزند من نجات می یافت.
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می دهد می گوید:
این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری، اما می دانید که
فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه-ی فرمانفرما
ناصرالدوله نمی فروشد!
«منبع : تبیان»
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
به همین سادگی ...
وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی
آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و
خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی
پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس
گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای
جز خندیدن نداشت.
مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی
آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی
هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز
کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف
ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد.
در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من خواهرم مثل دو تا
بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم.
مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر
باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و
دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد.
مادرم نمونه کامل یک مادر بود (و هست). مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او
فقط در یک کلمه می گنجید: مادر.
یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود
پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه
کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ.
به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها، از نقش مادری
بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می کرد. و من به جز
همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش.
مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد لباس نمی خرید.
اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت همه
وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند،
همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد. سهم
مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر یواشکی
مادرم عادت داشت کارهای روزانهش را یادداشت کند
و من از سر شیطنت، سعی میکردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم
فقط برای اینکه در تنهاییاش او را بخندانم.
مثلن اگر در لیست تلفنهایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش مینوشتم: ناپلئون
میشد زنگ به دایی جان ناپلئون..!
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را میدیدیم میگفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و
کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسکّن برای دردم.
کنارش مادر نوشته بود: دردت به جانم!
عجب دردی بود جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم ...
«برگرفته ازکتاب به همین سادگی»
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
خبرآنلاین، وبلاگ مسجد جامعی، احمد : در تهرانگردیها، زمانی هم به محله باغفردوس رسیدیم
که از حسن اتفاق، در آنجا همان روز مدرسهای با سابقه حدود یک قرن نیز
گردهمایی سالانهاش را برگزار میکرد.
در آن گردهمایی، آقایی به نام وحیدی را به من معرفی کردند که معلم ادبیات
بود و میگفتند نامش به عنوان پرتدریسترین معلم جهان در کتاب رکوردهای
گینس ثبت شده است. با آقای وحیدی صحبتی دلنشین کردیم و فهمیدم او از مسجدیهای
مسجد مرحوم پدرم نیز بوده است. از او در مورد دیگر مشاهیر احتمالی مدرسه
پرسیدم. گفت جلال آل احمد نیز در این مدرسه درس میداده است. پرسیدم کسی
خاطرهای از جلال به یاد دارد؟ کسی از دانشآموزان قدیم مدرسه خاطرهای
تعریف کرد که مرحوم آلاحمد با یکی دیگر از معلمان میانه خوشی نداشت. روزی
دانشآموزی را صدا زد تا انشا بخواند و دانشآموز در انشایش به آن معلم
تاخته بود. همه گمان میکردیم آلاحمد او را تشویق کند. آلاحمد دستی به
شانه او زد و گفت: «رئیس! نامردی، نامردی، نامردی، اگر به قلعه بیقلعهبان
شلیک کنی».
هاشمیرفسنجانی از قلعههای متین انقلاب و ایران بود که پس از کناره گرفتنش
از بعضی سمتهای رسمی بسیار به او تاختند. در زمانی این حملهها شدت یافت
که هیچ رسانه رسمیای اعم از تلویزیون و رادیو و خطبههای نماز جمعه و
روزنامههای دولتی و نشریات و منابر در اختیار او نبود که بتواند از خود
دفاع کند. حتی عموم آنها ابزار دست همان مهاجمان نیز شده بود. کسانی که گاه
حتی عنوان رسمی معلم اخلاق دارند اما رفتارشان انسانی نبود، تیرها به سمت
این قلعه بیقلعهبان انداختند. ولی جالب بود که هربار که آنها چنین میکردند،
مردم که تا پیش از آن به دلایل متعدد فاصله خود با هاشمی را حفظ کرده بودند،
اکنون برعکس به او نزدیک و نزدیکتر شدند، با او همدلتر و مهربانتر از
پیش شدند و حتی اگر ناشادیای از او به دل داشتند، گذشتند و او را عزیز خود
کردند. مردم خیلی ساده میفهمیدند آنچه آنها درباره هاشمی میگویند، درباره
بسیاری دیگر از جمله خود آن گویندگان نیز، گفتنی است.؛ سخنانی که البته در
صورت طرحشان (برخلاف حرف زدن در مورد هاشمی) با شدت با آن برخورد میشد.
این نکتهای بود که آن حملهکنندهها درنیافته بودند.
هاشمی نیز که پیش از آن متهم بود که به مردم چندان اهمیتی نمیدهد، در عمل
نشان داد که چنین نیست و هر اندازه که توانست این نزدیکی را قدر دانست و
کوشید سخنگوی گوشههای فروخفته و حاشیههای بیبلندگوی جامعه باشد. البته
دغدغه همیشگی او مانند شخصیت محبوبش امیرکبیر، رشد و پیشرفت ایران زمین،
عدالت اجتماعی و رفاه عمومی بود. خلاصه نامردمان، مدام حمله میکردند و
مردم هم مردانه میایستادند و الفت میان سیاستمدار سالخورده و مردم بیشتر و
بیشتر شد.
از سوی دیگر، هاشمی نیز بر خلاف اغلب سیاستمداران، دانشآموز خوبی بود و هر
روز درسی از روزها و سالهای گذشته خود میگرفت. و درست همین بود که هاشمی
را از معدود سیاستمداران همیشه در حال رشد نگاه داشته بود. چند روز پیش جلد نشریهای را نشانم دادند که با تیتر «شاه و گدا» و با
تمهیدات تصویری، کوشیده بود به شایعه همیشگی رفتار شاهوار و بیاعتنایی
هاشمی به حال و روز مردم بینوا، دامن بزند؛ نشریهای که با بودجه عمومی نهچندان
با حساب و کتاب منتشر میشود. آن زمان به خودم گفتم، برایشان چه اهمیتی
دارد لابد مهم نیست، پول بیتالمال را حیف و میل میکنند! حالا فکر میکنم
بازیگران این نمایش در پاسخ به مردم چه دارند که بگویند. پیام مردم به اینقلعهکوبان
نامردم در آخرین انتخاباتی که هاشمی در آن شرکت داشت روشن است و جای شک و
انکار ندارد: به او رأی دادند و مخالفان او را حذف کردند.
دیروز در مراسم بدرقه پیکر هاشمی، در فردای سالروز رگ زدن امیرکبیر،
مدام نشان دادند که اگر کسی گامی به سوی آنها بردارد، آنان گامهای بلند
تری به سویش بر میدارند. دیروز آن چراغ قرمز تصویر روی جلد آن نشریه سبز
شد و مردم نشان دادند که به گمانشان شاه و گدا کیست و دختر گلفروش به چهکسی
اعتماد کرده است.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
کاش در گربه کمی شرم وُ حیا بود! ...
« ایرج میرزا »
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
خواب زن چپه یعنی چی؟
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، مقامات و مسئولان داخلی و خارجی درپی درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام واکنش نشان دادند.
این خبر در حال تکمیل است . . . . .
امام خامنهای: فقدان همرزم و همگام "سخت و جانکاه" است
بسمالله الرحمن الرحیم
انّا لله و انّا الیه راجعون
با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم.
فقدان همرزم و همگامی که سابقهی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام میرسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهههای زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید.
هوش وافر و صمیمیت کمنظیر او در آن سالها، تکیهگاه مطمئنی برای همهی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار میآید. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهههائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بینالحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسهی خناسانی که در سال های اخیر با شدت و جدیت در پی بهره برداری از این تفاوت های نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
او نمونهی کم نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم شاهی و از رنج دیدگان این راه پر خطر و پر افتخار بود. سال ها زندان و تحمل شکنجه های ساواک و مقاومت در برابر این همه و آن گاه مسئولیت های خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگ های درخشان زندگی پر فراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمی شناسم که تجربه ای مشترک و چنین دراز مدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ ساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبهی الهی با پروندهای مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همهی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا میکنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم .
غفرالله لنا و له
سید علی خامنه ای
19 دیماه 1395
پیام توئیتری روحانی درپی درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی
حجت الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور در پی درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی پیامی کوتاه در توئیتر منتشر کرد.
متن این پیام به این شرح است: روح بزرگمرد انقلاب و سیاست، مظهر صبر و استقامت به آسمان عروج کرد.
روحانی: انقلاب اسلامی پرچمداری شجاع و نظام مُدبری کمنظیر را از دست داد
متن پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
إنا لله وإنا إلیه راجعون
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
در ایام سوگ فاطمه معصومه(س) و شهادت مظلومانه امیرکبیر، ایران به سوگ سردار شایسته خویش نشست و قهرمان ملی مبارزه با استبداد و استعمار، سر بر آستان حق نهاد.
حضرت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی فرزند ثابت قدم روح الله، همراه و همدل دیرین رهبری، چهره ممتاز و تاریخساز انقلاب اسلامی و دلسوز واقعی مردم؛ پس از عمری مجاهدت و صبوری به ملاقات حق شتافت. تاریخ چه تقدیر پر معنایی داشت که آن اسطوره حلم و تحمل و ایمان و اعتدال، در روزی به دیدار خداوند متعال شتافت که نقطه آغاز خیزش و قیام ملت در دفاع از خمینی کبیر، بنیانگذار انقلاب اسلامی بود.
سخن گفتن از هاشمی که سالها در کنار او بودم برای من بسیار دشوار است. وی در طول مبارزات مردم ایران تحت زعامت امام بزرگوار، یک انقلابی تمامعیار بود. سالها زندان و شکنجه، او را از راه آن مراد جدا نکرد. او همواره یکی از پیشتازان بنام انقلاب اسلامی بود. او بود که از قم تا نجف و از پاریس تا تهران هرگز امام و مرادش را تنها نگذاشت. هاشمی از معماران برجسته نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجمع تشخیص مصلحت نظام، حزب جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و تمام نهادهای انقلاب اسلامی مدیون تدبیر و آیندهنگری این مرد فرداها است.
امروز اسلام سرمایهای پرارزش، ایران امیری بزرگ، انقلاب اسلامی پرچمداری شجاع و نظام مُدبری کمنظیر را از دست داد.
او محبوب امام بود و خادم مردم؛ هرکجا که او مسئولیت آن را بر عهده داشت، مایه آرامش امام و رهبری و مردم بود. او تحلیلگیری توانا بود که جهان را بهخوبی میشناخت. خطبههای نمازش در روزهای سخت دفاع مقدس به همه روحیه میداد. او در مظلومیت، چون یار دیرینش شهید بهشتی بود و ناسپاسیها را به آسانی تحمل میکرد.
هاشمی هیچگاه از جنگ نهراسید ولی همواره صلح را گرامی میداشت؛ هم فرمانده شجاع میدانهای جهاد و شهادت بود و هم قهرمان مذاکره برای پایان جنگ. سخن گفتن از بزرگمردی که بهحق سنگ زیرین آسیای نظام بود، ساده نیست. محرم امام و یاور بی بدیل مقام معظم رهبری بود. برای ایران و ایرانی، آرزوهای بزرگی داشت و تا جان داشت برای سربلندی میهن اسلامی کوشید. بسیار جفا دید و بسیار وفا کرد. با انحراف از مسیر اعتدال اسلامی سر سازش نداشت و مصلحت نظام را از هر امری بالاتر میدانست. مردم فهیم ایران، قدر خادمان خود را به خوبی میشناسند و دینشان را به سردار سازندگی ادا خواهند کرد.
نام هاشمی بزرگتر از آن است که احدی بتواند نقشآفرینی و حضور موثر او را در برگ برگِ تاریخ نهضت اسلامی، از ابتدای مبارزات در دهه چهل تا پیروزی انقلاب، و از سابقه بیبدیل و درخشان او در مدیریت دفاع مقدس تا همه مقاطع حساس تا واپسین دقائق زندگانی ایشان، و حیات همیشگی او در قلب مردم قدرشناس ایران عزیز را انکار کند. که پیر و مراد همه ما خمینی عزیز قدس الله نفسه الزکیه فرمود: «بدخواهان بدانند که هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.»
اینجانب با اعلام سه روز عزای عمومی و یک روز تعطیل رسمی؛ مصیبت بزرگ فقدان این قهرمان ملی، اندیشمند بزرگ اسلامی و سرمایه بیبدیل نظام جمهوری اسلامی ایران را محضر حضرت بقیه الله روحی له الفداه، مقام معظم رهبری، مراجع عظام تقلید، علما و فضلا، شخصیتهای انقلاب و نظام، ملت قدرشناس ایران بهخصوص مردم شریف استان کرمان و شهر رفسنجان، همه یاران و دوستداران و ارادتمندان ایشان بهویژه خانواده گرامی، همسر مکرمه و صبور و همچنین فرزندان و برادران آن مجاهد نستوه صمیمانه تسلیت میگویم و از درگاه خداوند متعال برای آن مرد بزرگ علو درجات و همجواری با ائمه اطهار(ع) و مرادش امام خمینی(ره)، همرزمان و شهدای انقلاب اسلامی، و برای همه بازماندگان صبر و أجر مسألت میدارم.
حسن روحانی
رییس جمهوری اسلامی ایران
-
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
نـــامـــه-ی کـــاسـبـــان تـــحـــریـــم به تـــرامـــپ ...
در حاشیه ی نامه ی ٣٠ مثلا ایرانی به ترامپ برای افزایش تحریم ها بر علیه ایران!
کارتون روز
اثر طراوات نیکی
شنبه شب گذشته بود که شبکه فاکسنیوز آمریکا از ارسال نامه جمعی از عناصر ضد انقلاب به دونالد ترامپ خبر داد...
آن ۳۰ نفر در این نامه از رئیسجمهور تازه برگزیده آمریکا خواسته بودند تا تحریمهای بیشتری را علیه جمهوری اسلامی ایران اِعمال کند.
دراین نامه خطاب به ترامپ میخوانیم:«در زمان مبارزات انتخاباتی شما، ما و میلیونها ایرانی همعقیده در اعتراض صریح شما به توافق اتمی اوباما رییس جمهور کنونی با جمهوری اسلامی ایران بودیم. صمیمانه امیدواریم که با انتخاب دولت جدید و کنگره برای اولین بار فرصتی برای بازنگری نسبت به عواقب فاجعهبار این توافق و اجرای تعهدی که به رای دهندگان در این زمینه داده شد، فراهم شود.»
احمد باطبی، سیاوش صفوی، مجید محمدی، امیرحسین اعتمادی، علیرضا کیانی و چندتن دیگر در ادامه نامه سرگشاده خود تصریح کردهاند: «امیدواریم که تحت رهبری شما آمریکا به مردم ایران برای باز پسگیری کشور از اسلام گرایانی که برای چهار دهه است در رأس کشور هستند، کمک کند.»
آنها همچنین ضمن مقایسه ایران با داعش، حملات صورت گرفته در اروپا را هم به جمهوری اسلامی مرتبط کرده و نوشتهاند که اقدامات ایران آغازگر بحران تروریسم بوده است...
در همین راستا، علی صفوی از اعضای برجسته گروهک منافقین نیز در مصاحبه با فاکس نیوز محتوای نامه فوق را تکرار کرده و از ترامپ خواسته است تا با ادعای نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم، تحریمهای شدیدتری علیه ایران وضع کند.
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
افسار به دست دو سه گمراه نیفتد ...
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
«ابوالقاسم حالت»
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
به این میگن مُبصر زیرک وُ باهوش ...
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
کبد چرب بمب ساعتی ِ بدن انسان
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
بارها شاهد بودم که زن وُ مرد وُ کوچک وُ بزرگ بخاطر نیاز شدید به سرویس بهداشتی، با شرمندگی وُ اضطراب به دفتر نگهبانی ِ مجتمع مسکونی-ای میآمدند وَ میگفتند :
«ببخشید، توالت پارک روبرو ساعت هشت شب تعطیله! اجازه میدین از توالت شما استفاده کنم» ... آقای نگهبان هم که مردی نوعدوست وَ سَرد وُ گرم چشیده-ی روزگار بود، مؤدبانه، «با مسئولیت خودش اجازه میداد». هنوز طرف بیرون نیامده بود که همکار نگهبان میگفت: «حسین آقآ! اینا برات درد سَر میشه آ آ ...»!؟ او هم جواب میداد: «نمی-تونم تحمل کنم. تمام مسئولیت-اش هم با خودم؛ دوربین هم که فیلمبرداری کرده، خودم جواب مدیر رو میدم» ... تا اینکه مدیر مجتمع بالاخره خبردار شد یا «خبر-چینهای خَناس» بهش خبر دادن! در جواب اعتراض شدید مدیر که میگفت: "تو از کجا میدونی، شاید یکی از همینآ اومد وُ دو لول تریاک رو تو توالت جاسازی کرد وُ بعدش ما رو تو دردسَر انداخت"! ، حسین آقا هم میگفت : «اولا حواسم هست، ثانیاٌ در شیفت من اگه این اتفاق بیفته، منم که گیر می-اوفتم! شما یا به من اعتماد داری یا نداری، اگه داری دیگه حرفی نیست». مدیر مجتمع که آدم «یک-دنده» وُ لجوجی بود، زیر بار نمیرفت. آخرش حسین آقا بهش گفت: «یکی، دو هفته مهلت دارین یـــه نفر جای من بیارین، من شَرّم رو کم میکنم»! ... آخرش حسین آقا بخاطر همین نوعدوستی وُ انسانیتی که تو خونش بود، عملاً اخراج شد وُ رفت ؛ تا بحال هم بخاطر صداقت، صراحت، تنفر از تملق-گویی، دو، سه جا کار عوض کرده، اونم با «نصف حقوق مصوبه وزارت کار وَ بدون بیمه وُ تأمین اجتماعی ... شاید با خودتون فکر کنین که حتما تا حالا «بُـــریـــده»! ... نه عزیز برادر، با وجود تمام مشکلاتی که داره، وَ همه-ی کمبودهایی که می-فهمه وُ حس میکنه، بخاطر خدا وَ اسلام پرچمدار مقاوم راهپیمایی-هاست، مثل 22 بهمن، روز قدس، و ... بهترین اخلاقش اینه که اولا از خدا طلبکار نیست، ثانیا تا جاییکه بتونه از کار خیر دریغ نمیکنه وَ مسئولیت-پذیر وُ متعهده ؛ بیسواده! خوندن وُ نوشتن روهم از رو دست خواهراش، تو نوجوونی یاد گرفته.
کمتر کسیه که ندونه که عدم دسترسی به سرویس بهداشتی وَ عدم رفع این نیاز اساسی، چه مُصیـبـتـیـــه وُ باعث بُروز یا تشدید چه امراضی میشه. در تمام کشورهای پیشرفته، در شهر وُ جاده-ها، با وفور رستورانها، پارکها، جایگاههای سوختگیری، فروشگاههای بزرگ، وَ غیره وُ غیره، وجود چنین سرویسهایی «یک بـــایـــد قـــانـــونـــی»-ست، بدون هیچگونه محدودیتی ... خواه مشتری یکی از آنها باشی، یا نباشی. درست برعکس کشور ما که حتی خیلی از رستورانهای جاده-ها اگر ببینند که برای «قضای حاجت» اومدی، معترض وَ مانع-ات میشوند، مگر آنهایی که نماز-خانه وَ سرویس بهداشتی-شان، بیرون وَ نزدیک رستوران ساخته شده است. _ چند روز قبل به اولین بانک ایرانی، یعنی بانک سپه گذارم افتاد وَ حدود یکساعت وُ نیم معطل شدم! متأسفانه این بانک دولتی هم سرویس بهداشتی برای مشتریانش نداشت! ..._ مساجد ما که صدای همه را درآورده که چرا فقط موقع نماز جماعت باز هستند؛ البته به جز بعضی که با هیأت امنای منصفی اداره میشوند وَ خانه-ی خدایی را که وقفی-ست وَ متعلق به خلق الله، حداقل از نماز صبح تا بعد از نماز مغرب وُ عشاء، باز نگه میدارند. حالا نمیدانم که مسئولین رونق مساجد وَ ساخت مساجد بیشتر، با فقط یک معضل این چینی_ گذشته از ضعفهای دیگر مساجد_ چطور میخواهند خلق الله بیشتری را جذب کرده وَ اعتماد-سازی کنند؟
عملکرد مسئولین مختلف ذیربط شهری وُ برون شهری که جسارتا طوری-ست که انگار در بین مردم زندگی نمیکنند وَ فقط برای خالی نبودن عریضه، هرگاه مجتمع تجاری ِ برون شهری وَ امثالهم ساخته شود، بعنوان «نوکر وَ خدمتگزار ِ مردم» جلوی دوربینهای خبری، برای افتتاح، بر این ملت نجیب، منّت میگذارند که بعله ...
به خدای احد وُ واحد، هر نوع کوتاهی وُ بی-تفاوتی، هر نوع خطای آگاهانه وُ نا-آگاهانه، در پیشگاه مقدس الهی، شهدای اسلام،جانبازان، آزادگان، وَ سایر آحاد ذیحق، پاسخگویی ِ بسیار سختی دارد ؛ آن هم در مملکتی که به اسم اسلام وَ امام زمان قیامها کرده وَ قرار بوده وَ هست که الگوی سایر ملل اسلامی وَ دیگر ملتها، قرار گیرد.
نوشته : عـبـــد عـا صـی