وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره کنید
روزنامه جمهوری اسلامی :
نطق برخی نمایندگان در حکم عقدهگشائی، سمپاشی و ناسزاگوئی در مقیاسی بیحد وُ مرز
است که بداخلاقیهای سیاسی یک جناح و گروههای وابسته به آن را در یک تصویر کامل،
بازتاب میدهد. روشن است که برخی از این جماعت، چون از ورود به مجلس دهم بازماندهاند
و نتوانستهاند نظر مردم را جلب کنند اکنون با فحاشی و اهانت به انتقام گرفتن روی
آوردهاند. در این میان کسانی هم هستند که به مجلس آینده راه یافتهاند ولی ماموریت
دارند با سیاهنمائی، فضای آینده را تیره و تار جلوه دهند.
ای کاش این نمایندگان، عصاره فضائل مردم بودند و چهره بهتری از مجلس را تصویر مینمودند.
مجلس جای افراد مومن،
صالح و مبادی آداب است که با کلام فاخر سخن بگویند و زبانشان بر خلاف شان و منزلت
مجلس، جامعه و انقلاب به حرکت در نیاید.
خشم خود را مهار کنند با کلام موهن موجبات
خشنودی دشمنان و دلگیری یاران و یاوران انقلاب نشوند.
اما آیا برخی نمایندگان مجلس نهم اینگونه بودند و اینگونه عمل کردند؟
کسی که خود را
یک تنه، به جای ملت میگذارد و طوری سخن میگوید که انگار همه مردم در او خلاصه میشوند
و به جای ملت همه چیز را به زیر سئوال میبرد، قطعاً دچار عقده خود بزرگ بینی شده و
خودش هم نمیداند که در زمین دشمن بازی میکند.
مردم با آگاهی و صبر و متانت خود، این طرز فکر و اصحاب آن را طرد کرده و به حاشیه
راندهاند. آنها که هنوز هم با علم به خرابکاریها و فضاحتهای آشکار و نهان دولتهای
گذشته در آن دوره تاسفبار 8 ساله هنوز هم با پردهپوشی و فریبکاری و سیاهنمائی
سعی دارند بر آنهمه زشتی، پلشتی، ندانمکاری، بیبرنامگی و سوء مدیریت آشکار سرپوش
بگذارند،
...
اگر ذرهای وجدان و صداقت داشتند، بیش از این ادامه نمیدادند و اعتراف میکردند که
برخلاف منافع موکلان و به زیان مصالح کشور عمل کردهاند.
مسائل و مصادیق، فراوانند ولی این جماعت اگر بتوانند پاسخ مناسبی فقط برای یک
سؤال
جامعه ارائه کنند
که در اوج درآمدهای کلان نفتی و غیرنفتی کشور در طول آن دوران که
کشور شاهد درآمدی بیش از کل تاریخ صادرات نفت ایران بوده، چرا باید آنهمه بیکار
باشند؟ نرخ تورم به 48درصد برسد؟ ارزش پول ملی کشور، به یک چهارم برسد؟ نرخ رشد
اقتصادی منفی شود؟ آنهمه ثروت ملی غارت شود؟ انضباط اقتصادی دولت و نظام پولی کشور
از میان برود که امثال بابک زنجانیها از رمق اقتصاد ملی فربه شوند؟ صندوق ذخیره
ارزی یا صندوق توسعه ملی تهی شود؟
اما
دولت آن دوران همچنان پاکدستترین دولت تاریخ ایران از زمان مادها معرفی گردد؟
به راستی آنهمه ثروت کجا رفت؟ آنهمه فرصت طلائی چگونه به هدر رفت؟ و چرا هیچکس
جوابگو نیست؟ چرا همان نمایندگانی که رای و نظرشان را به 5 میلیون تومان میفروختند
و برای دستبوس آن کسی که برای مجلس حتی در ذیل امور هم شانی قائل نبود، به صف میایستادند،
امروز مدعی شدهاند؟
همین بیوزنی و بیاعتباری بعضی از همین آقایان پرادعای امروز مجلس بود که دیروز
باعث وهن مجلس و بیاعتباری نظام تقنینی در چشم دولتهای نهم و دهم شد که حتی کلام
نافذ امام(ره) را زیر پا گذاشتند که میفرمود مجلس در راس امور است. اگر اندکی برای مردم ارزش و اعتبار و شعور سیاسی قائل میبودند، امروز
نبایستی جرئت سر بلند کردن داشته باشند تا چه رسد به اینکه گستاخانه سعی کنند همه
چیز به غیر از عملکرد سیاه خود و همفکرانشان در گذشته را به زیر سئوال ببرند.
اگر این جماعت زورشان نرسید و شکست خوردند، نباید عقدههای ناشی از ناکامی و شکست
را در جائی دیگر تلافی کنند و بخواهند چهره نامآوران و پیشکسوتان انقلاب را خدشهدار
سازند.
خوشبختانه مردم نشان دادهاند که سرمایههای انقلاب و نظام و کشور را به
درستی میشناسند و ...
عمر این مجلس همین روزها به پایان میرسد اما ایکاش مردم از انتخاب دیروز خود در
باب مجلس نهم تا این اندازه متاسف نمیبودند که ناچار به تجدیدنظر در ساختار آن
باشند و سه چهارم بافت مجلس نهم را کنار بگذارند. این وضعیت موجب میشود که همگان
بگویند ایکاش مجلس نهم پایان بهتری داشت.
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره کنید
اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس
کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد
منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریهام گرفت!
با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!!!!
اعتراف میکنم تا سنه ۱۳-۱۲ سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند
حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم.
زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!
اعتراف یکی از دوستان:
مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو ۹۵ سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده
بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود … منو
داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم …. اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود …
یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود
رفتی … یهو کل خونه رفت رو هوا …حالا خندمون قطع نمیشد!!
یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب
آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه
یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!
وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه
میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو
نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و
بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم ۳۰ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر
سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا
اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن
بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من ۵ روز تو شوک بودم!!
اعتراف میکنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که
خوابش سنگین شده دستشو میکردم تو دماغم!!
سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد،
نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری ۳-۲ بار با کیفش کوبیده تو پام
تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم،
راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم ۵ بار صداتون کردم نشنیدین،
ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که
کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره
اینقدررررر ناراحت شده بود ۱۰ دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!
اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که
تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه
مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم
گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه
بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من
بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!
احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم
توضیح بدم!!
تو عروسی نشسته بودم یه بچه ۳ ، ۴ ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم
هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش
کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل
دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!
اعتراف میکنم بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم میرفتیم
گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد و کتک خوردیم!!
سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه
بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.
اعتراف میکنم به عنوان ۱ مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر
جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع
کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت !!