بسم الله الرحمن الرحیم
ژاپنی ها همواره عاشق ماهی تازه هستند. ولی زمانی،
آبهای نزدیک ژاپن برای چند دهه ماهی زیادی نداشت.
بنابراین برای فراهم کردن غذای ژاپنی ها ، قایق های ماهی
گیری را بزرگتر کردند وَ مسافت بیشتری را طی میکردند.
هرچه ماهیگیران دورتر می رفتند، بیشتر طول می کشید تا
ماهی بیاورند. چون برگشتشان زیاد طول می کشید ماهی ها
دیگر تازه نبود. برای حل این مشکل، شرکتهای ماهیگیری
فریزرهایی را در قایقهایشان نصب وَ آنها را در فریزر
قرار می دادند. فریزرها این امکان را فراهم می کرد که
ماهیها تازه-تر بمانند. ولیکن مردم ژاپن ماهی منجمد را
دوست نداشتند وَ تازه-ی آنرا ترجیح میدادند. در نتیجه،
قیمت ماهی منجمد کاهش پیدا کرد ، بنابراین شرکتهای
ماهیگیری مخزنهای آب نصب کردند تا ماهی تازه-تر بماند.
ماهیگیران باز هم مشکل دیگری داشتند، ماهی ها پس
از کمی تحرک، خسته می شدند و مزه تازه بودن خود را از
دست می دادند. صنعت ماهیگیری دچار بحران قریب الوقوعی شد.
ولی امروزه آنها ماهی های تازه به ژاپن می فرستند. چطور
توانستند این مسأله را مدیریت کنند؟ برای اینکه
طعم ماهی تازه بماند، شرکتهای ماهیگیری ژاپنی هنوز ماهی
ها را در مخزنها قرار میدهند ولی با یک کوسه کوچک ...
ماهی ها تقلا می کنند و از اینرو دائما در حال حرکتند.
این تلاش باعث می شود آنها تازه وُ سرحال باشند.
تاحالا متوجه شده-اید که برخی از ما هم در استخر
زندگی می کنیم ولی بیشتر مواقع خسته وُ کسل هستیم!؟
اساسا در زندگی ما باید کوسه-های چالشی باشند تا با تحرک
بیشتر، فعالتر باشیم. اگر شما مدام در تکاپو باشید، شاد
خواهید بود. تلاشهایتان است که شما را پر انرژی نگه می
دارد. در وضعیتی از سکون بدنبال موفقیت نباشید وَ به آن
دلخوش نکنید. شما منابع، مهارتها، و توانایی هایی را
برای ایجاد این تفاوت دارید. کوسه ای را درون مخزنتان
قرار دهید و سپس خواهید دید که واقعا چقدر می توانید پیش
بروید ...
ویرایش وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهل وُ بی-تفاوتی ...
جماعتی که خود را بخواب زده-اند ...
چشم وُ هم-چشمی ...
چشم-بسته هر غذای روحی را میخورند ...
خلق را تقلیشان بر باد داد ...
تمسخر اهل بصیرت ...
سرانجام احمق ِ خودبین ...
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
دوتا ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ دوتا ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﺖ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ:
ﺭﻭﮊ ﻟﺒﺖ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﺦ ﺩﻧﺪﻭﻧﺖ ﺗﻤﻮﻡ بشه.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻭُ ﺯﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻄﯿﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ
ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ
ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ
ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ”ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭﻭ
ﺷﮑﺴﺘﻪ”..
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ ﻭ
ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﮐﻤﮏ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﻨﺰﯾﻦ
ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ
ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ محمدهادی مؤذن جامی ، خبرآنلاین: "... بهشت، حقیرتر از آن است که علی در آن بگنجد، و فقیرتر از آنکه بتواند به حسین و زینب پاداش دهد، شرم میکند که در خانه گلین فاطمه را بزند و در برابر ساکنان آن، که حاملان روح خدایند، و مسجود ملائک، و مُثُل افلاطونیی ارزشها و آرمانهای انسان، نام جایزه را بر زبان آورد..." .... "... علی از بهشت بزرگتر است و از ابرار برتر، او خود پرورنده ابرار است، او سرخیل «مقربین» است. علی بزرگتر از آن است که حتی در بهشت بر سر سفره ابرار بنشیند و با آنها همکاسه شود، او خود «رضوان خداوند» است....".... در روز عید غدیر دیدم که زیباترین توصیفات را دکتر علی شریعتی از مولایمان دارد با حسی نوستالژیک از دوران جوانی و روزهای انقلاب و با احترام به معلمی که عاشق علی علیه السلام بود و شیرینی و شور و عظمت هنوز هم از کلماتش جاری است (خدایش رحمت کناد) این توصیفات را برای درک ذره ای از عظمت مولایمان شایسته نقل دیدم ...
با تبریک مجدد عیدالله الاکبر غدیر بخشهایی را از تالار
گفتمان شریعتی تقدیم می کنم :
"... علی کسی است که، نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با
وجود و زندگیاش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاجهای
چندگونه بشری، در همه دورهها، پاسخ میدهد..."
"... هرکه علیوار زندگی کند و علیوار کار کند و علیوار
سخن بگوید و علیوار بیندیشد، نمیتواند از سرنوشت محتوم
علیوار بگریزد..."
"... علی... که همه ارزشها در برابرش بیمقدار می نماید
و همه قدرتها و عظمتها در قیاسش ضعف و حقارت به نظر میآید..."
"... ارزشهای علی در بینیازتر بودنش از دیگران نیست،
بلکه در احساس کردنِ نیازهای بلندتر و متعالیتر اوست
نسبت به دیگران و همچنین در احساس نیازمندتر بودن و
احساس کمبود بیشتر کردن او در هستی است؛ که دیگران چنین
احساسی را ندارند..."
"... علی، مظهر توحید و انسانی که رسالت تاریخی تمامی
پیامبران در او تجسم یافته و وجودش جوهر همه انقلابهای
توحیدی است و گردابی است که تمامی رودهایی که در طول
تاریخ عدالت و آزادی و برابری بشری از انقلابها و نهضتها
سرچشمه گرفته و با جور و جبر و تبعیض در کشاکش بوده است
در او میریزد..."
"... به عنوان یک من علیوار: یک روح در چند بعد: خداوند
سخن، بر منبر، خداوند پرستش در محراب؛ خداوند کار، در
زمین؛ خداوند پیکار، در صحنه؛ خداوند وفا، در کنار محمد،
خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند قلم، در نهجالبلاغه؛
خداوند پارسایی، در زندگی؛ خداوند دانش، در اسلام؛
خداوند انقلاب، در زمان؛ خداوند عدل، در حکومت؛ خداوند
پدری و انسانپروری، در خانه؛ و... بنده خدا، در همهجا،
در همه وقت!..."
"... سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت دشوار است، زیرا
به عقیده من، علی (ع) یک قهرمان یا یک شخصیت تاریخی تنها
نیست. هر کس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی
کند، خود را نه تنها در برابر یک فرد، یک فرد برجسته
انسانی در تاریخ میبیند، بلکه خود را در برابر معجزهای
و حتا در برابر یک مساله علمی، یک معمای علمی «این خلقت»
احساس میکند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف
آنچه که در وهله اول به ذهن میآید، درباره یک شخصیت
بزرگ سخن گفتن نیست، بلکه درباره معجزهای است که به نام
انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.
علی (ع) یکی از شخصیتهای بزرگی است که به نظر من
بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا کرد
که رسالت خاصی دارد) که از همه وقت، امروز ناشناخته میبود،
بدشناختهتر است که کیست، محققین او را برای اولین بار
میشناختند.
گاه علی (ع) را که توی این جنگها یک قهرمان شمشیرزن است،
توی شهر یک سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یک
پدر و یک همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یک انسان
زندگی است و در همه ابعادش میبینیم، تاریخ میگوید،
تنها در نیمه شبها، توی نخلستانهای اطراف مدینه میرفته
و نگاه میکرده که کسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم
چاه فرو میبرده و مینالیده! هرگز، من نمیتوانم قبول
کنم که رنجهای مدینه و رنجهای عرب و جامعه عرب و حق
جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را که از همه این
آفرینش بزرگتر است وادار به چنین نالیدنی بکند، هرگز!
درد علی (ع) خیلی بزرگتر است و آن درد خیلی باید درد
نیرومندی باشد، که این روح را این اندازه بیتاب بکند!
مسلما این همان درد انسانی است که خود را در این عالم
زندانی میبیند، انسانی است که خود را بیشتر از این عالم
میبیند و احساس خفقان در این عالم میکند.
مسلما هر کسی که انسانتر است، پیش از آنچه هست در خود
نیاز احساس میکند، انسان است، این است که میبینیم علی
(ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن
گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ
است، نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی
انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت
روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونههای اساطیری
است، نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتا برای مرد خوبی
مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل
است در جایی که تحمل نکردن، خیانت است و نمونه اعلای همه
زیباییهایی است و همه فضایلی است که انسان همواره
نیازمندش بوده و ندانسته.
علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با
این امتیاز را نداشته که یک خانواده امام (ع) است، یعنی
خانواده اساطیری است، خانوادهای که پدر علی (ع) است،
مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)]
است و دختر آن خانواده زینب (س) است.
چهره هایی که میخواهم، در قرن بیستم، به عنوان سمبل و
تجسم یک ایدئولوژی مطرح و عنوا کنم، دارای این خصوصیات
است. البته این کاملترین خصوصیاتش نیست، اما اساسیترین
آنهاست
علی (ع) نخستین نسل در انقلاب اسلامی، علی (ع) در خانه
پسرعمو، رابطه متقابل پیغمبر (ص) و علی (ع)، علی (ع)
مظهر جهاد و رهبری جنگ، علی (ع)، مرد سیاست و مسؤولیت
اجتماعی، علی (ع) مرد کار یدی، کشاورزی و تولید، علی (ع)
مظهر نثر و شعر علی (ع) بهترین سخنور و سخنگو، علی (ع)
فیلسوف، علی (ع) مظهر بینشها و ابعاد متضاد، علی (ع)
زهد انقلابی و عبادت، تکیه بر عدالت، علی (ع) تساوی در
مصرف، علی (ع) امام و مظهر حقیقتها و ارزشها، علی (ع)
نفی مصلحت به خاطر حقیقت، نفی شخصیت، علی (ع) انساندوستی.
ما ملتی که افتخار بزرگ انتصاب به علی (ع) و مکتب علی
(ع) را داریم و این بزرگترین افتخار تاریخی است که میتواند
بدان بنازد و بالاخره بزرگترین سرمایه، امیدی است که میتواند
به وسیله آن نجات پیدا کرده، به آگاهی، بیداری، حرکت و
رهایی برسد، اما در عین حال میبینیم که با داشتن علی
(ع) و با داشتن «عشق به علی» هم نرسیدهایم!
در صورتی که «شیعه علی (ع) بودن» از «چون علی (ع) عمل
کردن» شروع میشود و این مرحلهای است پس از شناخت و پس
از عشق.
بنابراین ما یک ملت «دوستدار علی (ع) » هستیم، اما نه «شیعه
علی (ع) »! چراکه شیعه علی (ع) همچنان که گفتم علی (ع)
وار بودن، علی (ع) وار اندیشیدن، علی (ع) وار احساس
کردن در برابر جامعه، علی (ع) وار مسؤولیت احساس کردن و
انجام دادن و در برابر خدا و خلق، علی (ع) وار زیستن،
علی (ع) وار پرستیدن و علی (ع) وار خدمت کردن است..."
علی، حقیقتی بر گونه اساطیر
"... علی ، رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها ،
زیبایی ها و احساس های مطلق است. ازآن گونه مطلق هایی که
بشر همواره دغدغه دیدن و پرستیدنش را داشته ، وهرگز
نبوده ، ومعتقد شده که ممکن نیست درکالبد یک انسان تحقق
پیدا کند ، و ناچار ، می ساخته است.
علی در همان حد مطلقی که پرومته در اساطیر ، روح تشنه و
محتاج انسان را از فداکاری اشباع می کرده ، و دموستنس از
قدرت و صداقت و لطف سخن، و هرکول از قدرت و نیرومندی جسم
، و خدایان دیگر از نهایت رقت و محبت و لطافت روح ، همه
را در یک رب النوع جمع می کند . علی ، نیازهای را که در
طول تاریخ، انسان ها را به خلق نمونه های خیالی ، و به
ساختن الهه ها و رب النوع های فرضی می کشانده ، در تاریخ
امروز اشباع می کند.
و از همه شگفت همه فضایل مطلقی را که ما ناچار در اسطوره
ها و رب النوع ، حتی فرضی ، قابل جمع نیست ، در یک اندام
عینی جمع کرده است. جنگ هایش را ملاحضه می کنیم و او را
مانند یک رب النوع اساطیری می یابیم که با خون ریزی و بی
باکی و نیرومندی شدید در حد مطلق پیکار می کند. به طوری
که نیاز انسان را به داشتن و بودن یک احساس قدرت مطلق
بشری، سیراب میکند.
و در کوفه ،در برابر یک یتیم ، چنان ضعیف و چنان لرزان و
چنان پریشان می شود که رفیق ترین احساس یک مادر را به
صورت اساطیری نشان می دهد. و در مبارزه با دشمن چنان بی
باکی و خشونت به خرج می دهد. که مظهر خشونت شمشیر است .
و شمشیرش ( ذوالفقار) مظهر برندگی و خون ریزی و بی رحمی
نسبت به دشمن در مبارزه است. و در داخل ، از این نرمتر،
و از صمیمی تر ، و از این پرگذشت تر پیدا نمیشود.
در جای دیگر، علی وقتی می بیند اگر بخواهد به خاطر احقاق
حقش شمشیر بکشد. مرکز خلافت و قدرت اسلامی متلاشی می شود.
و وحدت مسلمین بر باد می رود ، ناگزیر صبر می کند ، یک
ربع قرن صبر می کند و با شرایطی و در وضعی زندگی می کند
که دست احساس پرومته ی به زنجیر کشیده را در انسان به
وجود می آورد . اما علی، به خاطر انسان ، این زنجیر را
خود بر اندامش می پیچد. یک ربع قرن خاموشی از طرف روحی
که همواره بی قرار است و از ده سالگی وارد نهضت اسلام
شده ، به تعبیر خودش صبری با طعم احساس انسانی است که "خار
در چشم و استخوان در گلو" است..."
چهره علی علیه السلام
"... چهرهی "علی" در روشنایی، زیبا و خدایی است. به تو
و من، بیمذهب و مذهبی، هر دو،علی را در تاریکی نشان
دادهاند..."
درد علی علیه السلام
"... درد علی دو گونه است :
یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش
احساس میکند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در
نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده...
و به ناله در آورده است.
ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقاش
احساس میکند.
اما، این درد علی نیست.
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی
است. که ما آنرا نمیشناسیم!!
باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را...
که علی درد شمشیر را احساس نمیکند.
و...ما...
درد علی را احساس نمیکنیم..."
سکوت
"... مگر با کلمات می توان از علی سخن گفت؟
باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چه ها می گوید؟
او با علی آشناتر است..."
علی من ...
"... این علی که شما وصفش میکنید همان رستم خودمان است
که آرایش اسلامیاش کردهاید! این علی شما به درد صوفیها
و پهلوانها میخورد و سمبل زورخانه و خانقاه شده است!
این علیای نیست که من به او معتقدم، علی من آن علی است
که در درون جامعه اسلامی، با منافق ستمکار، خواجه برده
فروش و پارچهورمال و استثمارگر، هر چند مسلمان هم باشد،
به خاطر اسلام مبارزه میکند. و او مردی است که چهار
هزار نفر مقدس دعاخوان نالان در پیشگاه خداوند را، که
جای سجده در پیشانیشان نمایان است و در میانشان حافظ
قرآن بسیار، یک جا با شمشیر نابود میکند. چه کسی جرئت
این کار را داشت و دارد؟!..."
"... و تو ای علی! ای شیر! مرد خدا و مردم، ربّ النوع
عشق و شمشیر! ما شایستگی "شناخت تو" را ازدست دادهایم.
شناخت تو را از مغزهای ما بردهاند، اما "عشق تو " را،
علیرغم روزگار، در عمق وجدان خویش، در پس پردههای دل
خویش، همچنان مشتعل نگاه داشتهایم، چگونه تو عاشقان
خویش را در خواری رها میکنی؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی،
که در ذِمّه حکومتات میزیست، تاب نیاوردی، و اکنون،
مسلمانان را در ذمهی یهود ببین. و ببین که بر آنان چه
میگذرد! ای صاحب آن بازو، که یک ضربهاش از عبادت هر دو
جهان برتر است، ضربهای دیگر!..."
"... امام علی را باید از دولاشاپلی پرسید که دوازده سال
است شب و روز درباره او میاندیشد و نهجالبلاغهاش را
بزبان خود تدوین کرده و افکار و حالات و زندگی و رنجها و
دردها و گرفتاریهایش را در این کوفه پلید پردشمن پست میداند
و میداند که این «خونریز خشمگین صحنه پیکار» چه شد که «سوخته
خاموش خلوت محراب» شد ؟ این شیر خدا در این نخلستان
خاموش چرا تنها مینالد ؟ چرا سر در حلقوم چاه برده است ؟
دردش چیست ؟ نه از آن عربی که تولیت حرم او را دارد و هر
روز ضریحش را گردگیری میکند و آب و جارو و گلاب و فرش و
پرده و نذر و نذور و شمع و مُهر و تسبیح و..."
"... آن انسان شگفتی که سینهاش انبوه فشردهای از آگاهیها
است و اندیشهاش به راههای آسمان آشناتر است از راههای
زمین او است که ناگهان از بستر نرمِ خانه، نیمههای شب
میگریزد و سینهاش خفقان میگیرد و به نخلستانهای حومهی
شهر پناه میبرد و در دل شب، از درد و حیرت و هراس در
برابر ملکوت، عظمت وجود و جمال و جاذبهی خدا و حقارت و
نیاز خویش، ناله برمیدارد و از هوش میرود..."
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ مجید ابهری، خبرآنلاین :
افزایش پرخاشگری ارتباط مستقیم با
رفاه اجتماعی دارد.
با توجه به حوادث سال جاری و سالهای گذشته و آماری که
سازمان پزشکی قانونی درباره کاربرد سلاح سرد و قتل افراد
به وسیله آن اعلام نموده ملاحظه میشود که افزایش خشونت و
کاهش آستانه تحمل از عوامل اصلی وقایع تاسف آور ماههای
اخیر است. از آنجا که وقوع بعضی از قتلها بدون مقدمه
قبلی و فاقد نیت و برنامه ریزی از قبل بوده است،
پرخاشگری لحظه و خروج کنترل رفتار، عوامل اصلی آنها
قلمداد میشود.
بروز خشونت در خانواده یعنی درگیری کلامی و فیزیکی
والدین، بازیهای رایانهای که 95 درصد آنها دارای صحنههای
خشن هستند، فیلمها و سریالهای ماهوارهای که هدفمند و با
برنامه پخش میشوند، حتی بعضی از فیلمها و سریالهای داخلی
زمینه ها و بسترهای اصلی خشونت در جامعه را رقم میزنند. از طرف دیگر کمرنگ شدن باورهای دینی نقش مهمی در این
زمینه دارد چرا که به عنوان اهرم اصلی کنترل رفتار
شناسایی میشود همانطور که بر اساس آموزههای دینی ما
فروخوردن خشم و عدم پاسخ به بیادبیهای دیگران جزو
اصلیترین رفتارهای انسانی قلمداد شده و مولا علی (ع)
فرموده اند: "بپرهیزید از خشم که آغاز آن جنون و فرجامش
پشیمانی است." اگر فقط همین یک جمله سرلوحه رفتار
اجتماعی ما قرار گیرد بروز حوادث متوقف شده و شاهد جامعهای
آرام و بی خطر هستیم.
قتل یک دختر دانشجو در روز روشن و در مقابل دیدگان
رهگذران، حمله به قویترین مرد ایران و جهان، آزارهای
کودکان توسط والدین و ناهنجاریهای مشابه و مرتبط اصلیترین
میوه افزایش خشونت در جامعه است.
بیان حوادث یاد شده بدون کالبدشکافی باعث گسترش نامحسوس
خشونت در جامعه است. وقتی قاتل مرحوم داداشی اعلام کرد "من
طاقت این همه عذاب را ندارم، مرا خلاص کنید" تمام شایعات
خاتمه یافت و معلوم شد این جوان بدون برنامه قبلی و در
حالت طبیعی دست به جنایت زده و بعد دچار عذاب وجدان و
پشیمانی شده است. این حالات همان ضعف مهارتهای زندگی
یعنی مدیریت رفتار و کنترل هیجانهای رفتاری است که از
خانواده شروع شده، در مدرسه و جامعه تکمیل میشود.
وقتی دو ورزشکار در میدان ورزشی در مقابل چشمان حیرت زده
میلیونها تماشاچی با یکدیگر به زد و خورد میپردازند
چگونه میتوان به الگوهای رفتاری در جامعه دل بست؟
اصلاح رفتار توسط الگوهای رفتاری، توجه ویژه به آمار
تاثرانگیز کاربرد سلاح سرد و چاقو و قربانیان درگیریهای
خیابانی یک بار دیگر زنگ هشدار را برای مسوولین و
نهادهای فرهنگی به صدا درآورده است؛ یعنی به دور از
هرگونه شائبه سیاسی و جنجالهای رسانه ای باید به چاره
اندیشی پرداخته و به این واقعیت توجه کنیم که امروزه
براساس آمار روزانه سه نفر با سلاح سرد کشته میشوند.
قانون ممنوعیت تولید و خرید و فروش سلاح سرد و چاقوهای
غیرمتعارف، کارایی نداشته و موثر نخواهد بود چرا که
ملاحظه میکنیم که باوجود مجازاتهایی مثل اعدام و زندان
درمورد قاچاق مواد مخدر هنوز بیشترین آمار متعلق به این
زمینه است بنابراین تصویب و اجرای این قانون فقط باعث
زیرزمینی شدن معاملات آن و بروز قشر جدیدی به نام دلالان
سلاح سرد خواهد شد.
وقتی روزانه 1600 نفر نزاع میکنند یعنی آستانه تحمل در
جامعه کم شده است
و باید به فکر چاره کاربردی بیفتیم.
در
سال گذشته 1093 نفر به وسیله چاقو کشته شده اند؛ این عدد
بیش از آمار یک بلای طبیعی مثل زلزله و یا آتش فشان است.
چرا باید این اعداد به سادگی از مقابل چشمان ما عبور
کنند. نشاط و شادمانی اجتماعی باید افزایش یابد و در
چارچوب موازین اخلاقی و دینی شادمانی در جامعه پررنگ شود.
آموزش مهارتهای زندگی از سطح دبستان شروع شده و تا
دانشگاه این بحث به عنوان درس اصلی مورد آموزش قرار گیرد.
کاهش فیلمهای خشن و بازیهای رایانه ای خشن با چاره
اندیشی منطقی یعنی تولید فیلمها و سریالهای نشاطآور،
آموزش خانوادهها در کنترل رفتار والدین در مقابل
فرزندان و همینطور تداوم تمرینهای مهارتی در تمام سطوح
اجتماعی راهکارهای اصلی و میان مدت کاهش خشونت در جامعه
هستند.
در خاتمه باید گفت نفی واقعیات باعث کاهش یا از بین رفتن
آنها نمیشود فقط در روند افزایش پیشگیری، کندی ایجاد
میکند.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
یـــاد اون قـــدیـــم ندیما بـخـیـــر ...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ
ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ
ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ، ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ
ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ
ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ
ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭُ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻫﺮﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ
ﻭُ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ. ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯآ ...
ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ شاید ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﻳﻢ، شاید ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎﺷﻴﻦ
ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻮﺍﻳﻢ ﻣﻴﺨﺮﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ
ﻛﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. «افسوس که دیگه دل خوش نداریم» ...
ﻛﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﺑﻮﺩ،ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ، ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻥ
ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺮﺩ.
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﻳﻤﻴﺎ ﻣﺜﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ
ﺭﻭﺯﺍ ...
قدیما شبا بالا پشت بوم میخوابیدیم و ستاره ها رو می
شمردیم و دلمون به وسعت یه آسمون بود ...
این روزها چشم میندازیم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری
هامونو می شمریم ...
قدیما یه تلویزیون سیاه و سفید داشتیم و یه دنیای رنگی
...
این روزا تلویزیونای رنگی و سه بعدی و یه دنیای خاکستری
...
قدیما اگه نون وُ تخم مرغ تموم میشد ، راحت می پریدیم وُ زنگ همسایه رو هر ساعتی از شبانه روز می زدیم وُ کلی
باهاش می خندیدیم ...
این روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر
میگردیم تا که مجبور نشیم باهاش سلام علیک کنیم ...
قدیما از هر فرصتی استفاده می کردیم که با دوستان و
فامیل ارتباط داشته باشیم چه با نامه چه کارت پستال و چه
حضوری ...
این روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ، ارتباط
با هم نداریم ...
قدیما تو یه محله جدید هم که می رفتیم با دقت و اشتیاق
به همه جا نگاه می کردیم ...
این روزها دنیا را از پشت دوربینای عکاسی و فیلمبرداری
می بینیم ...
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و
فامیل ...
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه؟
قدیما توی قدیما موند ...
عکس، تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
شستشوی مغزی «خود-جوش»! ...
همه تابع ِ عـــادتـــیـم! ...
از حق نگذریم ، همچین بیراه هم نمیگه :
«صلیب سرخ بعضی جاها شریک دزده وُ رفیق قافله» ...
وقتیکه مدیریت بحران بدست قاچاقچیها بیفتد ...
حرفهای تکراری وُ کـِسـِـل-کننده-ی «عقل کل»! ...
شستشوی مغزی «خـــود-جوش»! ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ محمدرضا زائری، خبرآنلاین:
سالها پیش روزی از آمریکایی تازه مسلمان شده-ای که به من
انگلیسی درس می داد پرسیدم :"اشتباهات و ایرادهای ما
روحانی ها در تبلیغ دین برای غیر مسلمان ها چیست"؟ و
بیشتر به دنبال این بودم که تفاوت های اساسی منطق ذهنی و
نوع تفکر یک مسلمان شرقی با یک شخص غربی را بفهمم.
یکی از اولین چیزهایی که گفت این بود که
«در جواب سؤال به جای حرفهای کلی گفتن و منبرهای طولانی
رفتن پاسخ مشخص و دقیق بدهید»! ...
منظورش
شاید این بود که منطق ذهنی یک غربی جزئی نگر است و همان
طور که در تفاوت شیوه آدرس دادن مان مشهود است او از
مسایل ریز و امور دقیق عینی شروع می کند.
وقتی می خواهد آدرس بدهد از پلاک خانه شروع می کند
و بعد نام خیابان و محله را می نویسد و سپس به شهر و
کشور می رسد، اما اینجا ابتدا نام کشور و شهر را می
نویسیم و سپس محله و بلوار و خیابان و کوچه را ذکر می
کنیم و شاید اگر می شد از کهکشان راه شیری و قاره آسیا
شروع می کردیم تا نشانی یک پلاک را اعلام کنیم!
البته روشن است که اینجا قصد ارزش گذاری نداریم و تنها می خواهیم تفاوت دو
نوع تفکر و روحیه و شیوه و رویکرد را بیان نماییم که در
نتایج و دستاوردها و حاصل عملی زندگی روزمره کاملا مشهود
است.
در آنجا معمولا برای هر کاری هدف گذاری عینی و مشخص و
بسیار جزئى و کوچک می کنند ولی ما در مقابل می خواهیم با
هر کار کوچک مشکلات همه عالم را یکجا حل کنیم!
ما یک ساعتمان پنج ساعت است و نقطه روی نقشه مان یک
منطقه شهرداری ! اما آنها پنج دقیقه شان معلوم است و یک
کوچه و خیابان شان مشخص!
گفته اند که :"
به خاطر میخی نعلی افتاد، به خاطر نعلی، اسبی افتاد، به
خاطر اسبی، سواری افتاد، به خاطر سواری، جنگی شکست خورد،
به خاطر شکستی، کشوری نابود شد، و همه اینها بخاطر کسی
بود که آن میخ را خوب نکوبیده بود"!
و شگفت این است که ما وارث دین و آیین و عقیده و مکتبی
هستیم که سراسر تعلیم همین دقت ها و همین ریزبینی ها و
دستورهای مکرر برای توجه به همین جزییات است.
پیامبر خدا هر چه توانست کرد تا همین را به ما یاد بدهد! چنان که یک روز مدتی
طولانی به انتظار کسی زیر آفتاب ایستاد، با این که در
نزدیکی آنجا سرپناهی بود و سایه ای داشت.
هر چه دیگران خواهش کردند و گفتند که به زیر سایه بروید
نپذیرفت و فرمود که من قرارم با او اینجا بوده نه آن طرف!
به یک مثال ساده و پیش پاافتاده بنگرید.
همیشه دیده اید که در بسیاری از اوقات موقع نصب کلید برق
یا شیر آب دقت نمی کنیم و مثلا کلید برق برعکس نصب می
شود یا شیر آب سرد به جای آب گرم قرار می گیرد.
شاید کسی که دارد مثلا شیر آب را نصب می کند با خود
بگوید حالا مگر چه قدر مهم است که رنگ آبی را برای شیر
آب سرد و رنگ قرمز را برای آب گرم ببندم؟ یا کسی که کلید
برق را نصب می کند از خود بپرسد که مگر چه قدر اهمیت
دارد که برای روشن کردن چراغ ها کلید را به سمت بالا
فشار دهند یا به سمت پایین؟ اما همان بی توجهی ظاهرا
بسیار کوچک آن لوله کش یا برقکار باعث می شود که سالها
وقتی اهل خانه یا مهمان ها آب سرد می خواهند به اشتباه
شیر آب گرم را باز کنند و یا برعکس و هربار چند لحظه صبر
کنند و شیرها را ببندند و دوباره باز کنند و قدری منتظر
بمانند و ... و خدا می داند که چه قدر آب و برق در همین
فاصله از بین می رود و اسراف می شود؟
حل مشکلات کلان و اساسی زندگی از چیزهای ظاهرا
ساده و بی اهمیت و کوچکی مثل همین شیر آب و کلید برق
شروع می شود! از سلام با محبت صبحگاهی، از پاسخ دادن
محبت آمیز به تلفن همسر، از سخن گفتن مهربانانه و
صمیمانه با فرزند، از نماز اول وقت، از رعایت یک ریال حق
مردم، از مراعات دل دیگران در یک اهانت معمولی ... گاهی
لازم است به جای فکر کردن به کلیات و مسایل بزرگ نگران
همین چیزهای کوچک باشیم!
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
اخبار 20:30 چندی پیش
فیش حقوقی معاون بیمه تامین اجتماعی
رو نشون داد: مبلغ دریافتی: 278/566/520 ریال !!! (بیست
وهفت میلیون و هشتصدوپنجاه وشش هزارو ششصدوپنجاه
ودوتومان) نکته جالب توجه
قسمت دریافت وام ایشون بود:
مبلغ وام دریافتی:
4/800/000/000ریال (چهارصدوهشتاد
میلیون وام دریافتی )
و قسمت جالب تر:
مبلغ ماهانه قسط وام:
5/700/000ریال (پانصدوهفتاد
هزارتومان)
یعنی بنده خدا... باید
تقریبا 90سال دیگه وام رو پس بده!!
و حالا ...
زین العابدین عبدالکلام
به مدت پنج سال رئیس جمهور کشور هند بود.
او چند روز پیش(27ژوییه 2015) در سن هشتاد سه سالگی
درگذشت و ملت هند را به عزا نشاند.
تلویزیون ملی هند دارایی و ثروت او را چنین اعلام
کرد:
سه دست کت و شلوار ، شش عدد پیراهن ، یک عدد ساعت مچی ،
دو هزار و پانصد جلد کتاب ، یک آپارتمان دولتی که مدت ها
پیش به جامعه دانشمندان هند تحویل داده شد.
موجودی بانکی صفر.
تنها دارایی او دعای یک ونیم میلیارد جمعیت هندوستان که
همراهش بود!
این هندوی گاو پرست کجا؟! و معاونین خدا پرست ما کجا؟! ...
پاسخ شایعه
1. متاسفانه در سطوح بالای برخی سازمانها شاهد پرداخت ارقامی غیر متعارف هستیم که گاها خبرساز نیز می شوند. این در حالیست که تبصرهء ماده 76 قانون مدیریت خدمات کشوری حداکثر حقوق را مشخص کرده است!
2. فیش حقوقی مدیرعامل یک شرکت بیمه دولتی که در برخی رسانه ها انتشار یافت، رقمی حدود ۲۶ میلیون تومان داشت، اما رقم وام ادعا شده در شایعه در آن وجود ندارد!
3. وامی که در این فیش درج شده ۳ و نیم میلیون تومان است نه ۴۸۰ میلیون تومان و وام ذکر شده در فیش نه در ۹۰ سال، بلکه با بخشی از دریافتی یکماه ایشان مستهلک می شود!
4. پرداختهای خارج از عرف، ناشی از ضعف برخی قوانین و دور زدن آنها در قالب پاداشهای نجومی است!
5. "زین العابدین عبدالکلام" رئیس جمهور فقید هند گاوپرست نبود! همانطور که از نام او پیداست او یک مسلمان زاده معتقد به فرائض دینی اسلام بود! پدرش امام جماعت مسجد محل و مورد رجوع اهالی بود!
6. هیچ منبع هندی یا بین المللی ادعاهای شایعه در خصوص دارائی های او را تایید نمی کند! "کلام" که پدر موشکی هند نیز بود، علاوه بر حقوق بازنشستگی و حق تالیف کتابهایش، ملکی هم در بنگلور هند داشت! اقلامی از جمله لب تاپ و... هم از میراث اوست!
7. برخی مسئولان کشور و خصوصا رهبر انقلاب، دستور اسلام مبنی بر ساده زیستی را رعایت می کنند. ساده زیستی ایشان نمونه است، تا جایی که تمام زندگی شخصی رهبرانقلاب بجز کتابهایشان، در یک وانت کوچک جا میشود! جا دارد همه کارگزاران به تعالیم مکتب و این الگوی ناب اقتدا کنند.
حق جو وحق طلب باشیم
لینک
مطلب جهت انتشار:
http://shayeaat.ir/post/496
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ محمدرضا زائری، خبرآنلاین:
پس از بازنشر ویدئوی گشت ارشاد که به بهانه آن چیزی
درباره حجاب نوشته بودم برخی دوستان پاسخها و یادداشتهایی
منتشر کردند که شاید لازم بود من نیز در مقابل توضیحاتی
بدهم.
لیکن هر چه فکر می کنم می بینم ادامه بحث به همان چیزی
دامن می زند که از آن پرهیز دارم و به همین دلیل مدتهاست
نه مصاحبه ای در این زمینه می کنم و نه سخنرانی و میزگرد
و ... را می پذیرم، از این روی هر چه فکر کردم دیدم جواب
دادنش مصلحت نیست و ترجیح می دهم که گذشت زمان همه چیز
را-بیش از امروز- روشن کند و مسؤولان امر را به این
نتیجه برساند که اداره جامعه قبل از چماق به عقل و تدبیر
نیاز دارد و رویارویی با مردم بیش از زور بازو نیازمند
استفاده از دل و جان است .
فقط چون برخی در اصل فیلم تشکیک کرده بودند عرض می کنم
که من از چند طریق از صحت فیلم اطمینان کسب کردم ولی با
این حال خودم در آن پست احتمالات دیگر را برای گرفتن زهر
مطلب مطرح کرده بودم. الآن هم مدارک و شواهد دیگری از
سرنوشت دردناک برخوردهای انتظامی با موضوع حجاب دارم ولی
فقط به عنوان نمونه همین دو نمونه برای کسانی که همچنان
از گشت ارشاد دفاع می کنند منتشر می کنم.
اولی پیامک یکی از مأموران که هم کار خودش را زیر سؤال
می برد و مقام مافوق و همکاران خود را عقده ای می نامد!
و هم می خواهد باب ارتباط با شخص مثلا "مجرم" راباز کند!
و دومی هم گزارش یکی از دنبال کنندگان این صفحه از تجربه
خودش با یکی از مأموران ! واقعیت این است که این شیوه
غیر عقلانی و رفتار نادرست که هر کسی با اندک تأمل می
تواند آسیب ها و عوارضش را درک کند به طور طبیعی نتایج و
پیامدهای سیاه تر از این هم خواهد داشت!
نیروی انتظامی یکی از ارکان اساسی استقرار ثبات و امنیت
کشور است و برخی از کسانی که پرسنل شریف نیروی انتظامی
را در این سطح درگیر و گرفتار ساخته اند بی سر وصدا
دارند کارکردهای اصلی این نیروی ارزشمند را تخریب می
کنند.
متأسفانه کسانی که از گشت ارشاد دفاع می کنند متوجه
نیستند که این روند در آینده نزدیک چه بنیان هایی را در
نظام مان سست تر و لرزان تر خواهد ساخت و چگونه همین
اندک فرصت باقیمانده برای ترویج ارزشهاى دینی را هم از
ما خواهد گرفت. اشتباه فاحش دوستان دلسوز ما این است که
به خاطر نگرانی شان در موضوع حجاب یک خطر و تهدید بزرگتر
را نمی بینند و متوجه ابعاد خطرناک آن تهدید نیستند.
هنر آن است که انسان دورتر از اینجا و دیرتر از امروز را
بییند و با تأمل در احوال پیشینیان از تاریخ درس بگیرد و
بفهمد یک سیاست غلط و ناشیانه حتى با نیت صحیح چه غلط
های بزرگی را رفم می زند.
کشور ما متاسفانه اکنون در شرایط بسیار سخت و دشواری
قرار دارد و متن جامعه دچار آسیب های فراوان و در معرض
بحران های سخت است ولی این بار بیش از آن که تهدید سیاسی
و نظامی باشد، این خطر در حوزه اجتماعی است.
امثال شهید محسن حججی با نثار جان خود تهدید سیاسی و
نظامی را پاسخ گفته و می گویند اما تهدید اجتماعی و
مشکلات روزافزونی از قبیل بیکاری و فقر و فساد و اعتیاد
و ... را با خون دادن نمی توان تدبیر کرد.
مصرف مشروبات الکلی به مراتب خطرناک تر از بی حجابی است،
چرا کسی نگران این خطر خانمان سوز نیست؟ خیالتان را راحت
کنم، اینجا دیگر با جان دادن و خون دادن و کربلا کردن و
عاشورا آفریدن مشکل حل نمی شود! بلکه عقل و تدبیر و
برنامه ریزی و صبر می خواهد!
آنان هم که نگران اسلام هستند باید تکلیف را روشن کنند،
اگر قبول دارند که پیامبر و امیرالمؤمنین اسلام را بهتر
از آنان می شناسند باید به سراغ عدالت مظلوم و غریب
بروند و اگر معتقد هستند که اسلام را از صاحبان خانه وحی
بهتر می فهمند پس لااقل بدون تعارف و به صراحت بگویند و
ما را راحت سازند!
بسم الله الرحمن الرحیم
اقتصاد مُقاومتی! ...
سربازان آینده-ی نظام سلطه ...
آخـــریـــن روزهای امتحان ...
چپاولگران در لبسهای مختلف ...
رسانه-ی فرهنگی ِ تحت نظارت ...
اقتصاد مُقاومتی! ...
کارشناسان گفته-اند که دنیای مَجازی داره
«دنیای حقیقی» میشه! ...
جادو وُ جَنبَل هم دیگه «به-روز» شده ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جان شیرینم ، هر چه فکر میکنم یادم نمیآد که حرفآی امشبم رو اینطور رُک وُ راست به تو گفته باشم ؛ درواقع هیچوقت موقعیت وُ فرصت مناسبی برای گفتن وُ شنیدن پیشآمد نکرده ، تا امشب ...
«اگر رفیق شفیقی، درست پیمان باش / حریف خانه وُ
گرمابه وُ گلستان باش» ...
ممکنه تو یا همسالان تو بگن «ای بآبآ ... دلت خوشه.
این رفیقی که خواجه-ی شیراز توصیه کرده مربوط به اون دورانه، چنین رفیقی دیگه
"کیمیا" شده» ... درسته خیلی کمیاب شدن ، ولی نسل-شون منقرض نشده! ... درسته، حتی
نسبت به چهل، پنجاه سال پیش هم خیلی کم شدن وَ رنگ عوض کردن ، وَ الان هم رنگ وُ
لعاب-شون هر روز بیشتر وُ بیشتر میشه.
تقریباً بیست سالی شده که به این نتیجه رسیدم «بیشتر آدما با یک عینک "سیاستمدار ِ دلال-مآب" دوستآشونو انتخاب میکنند»!؟ یعنی ملاک انتخابشون اینه که طرف چی داره، چقدر داره، وَ کلا چقدرش به اونا «می-مـآسه» ... در واقع، به چشم یک گاو ِ پُر-شیر ِ پُر-زور بهشون نگاه میکنند تا بتونند به بهترین وجه ، هر جا وَ هر وقت که لازم شد، ازشون سوء استفاده کنند تا اینکه تاریخ مصرفشون تموم بشه! ... نمیگم همه، ولی اکثرشون اینطوری-ند ؛ کارشون که باهات تموم شد، بی-خبر وُ بی-خدا حافظی، حذفت میکنند. انگار نه انگار که هر چی تونستین «فقط محض رفاقت» کمک-شون کردی. بعضیاشون که حسابگر خوبی نیستن ، نامردیآی خودشونو نادیده میگیرن وُ برای کاری که باهات دارن، با کمال وقاحت وَ روی ِ خوش وُ چاپلوسانه میآن سراغت! ... صد رحمت به وفای گرگی که دو، سه بار لقمه-ای بهش دادین ...
بدترین نارفیق کسیه که هرجایی که بخواد اظهار فضل میکنه وُ نظر میده، الا وقتیکه بیراه رفتن تو رو می-بینه وُ درک میکنه ؛ ولی بخاطر نامردیش سکوت میکنه، در حالیکه تو رو بطرف بیراهه-های مُخرب دیگه وَسوسه وُ تشویقت میکنه وَ از این سادیسم «دیگر-آزاری»، در خفا لذت می-بَره! ... اگه به راه دوری برای زندگی بری، حتی جواب نامه-تو هم نمیده ؛ تو مَرامش اینه : «مُرغی که از قفس پرید، ارزش جواب نامه رو هم نداره، با شکار دیگه-ای باید جاشو پُر کرد»! ...
بعضی وقتآ اینآ برای اثبات دوستی-شون ، احتمالاً کمکی به شما میکنند که در حقیقت نوعی نون قرض دادن وَ «دون پاشیدنه» تا اعتمادتونو بشتر جلب کنند.
شاید متوجه شده باشین که منظور کل ِ حرفآی من این نیست که یک خط قرمز دور خودتون بکشید وَ تنهایی وُ عُزلت رو انتخاب کنید ؛ دلـبـنــــدم ، منظورم اینه که هر دستی که بطرفتان دراز میشه، زدن هر لبخند دوستانه-ای به روی ماهتان، هر تعریف وُ تمجیدی، هر دعوت وُ تقاضایی، وَ خلاصه هر چیزی مثل اینآ ، ممکنه خالصانه وُ صادقانه نباشه، دام فریبی باشه برای خام کردن شما ؛ خصوصاً از طرف آقایون به خانمها! ...
اگه با کسی دوست میشین، «زودی میخهای عاطفه وُ دوستی» رو نکوبین، فرصت بدین تا مَحَکهای دوستی اثبات بشه، بعد به تدریج ، اعتمادتونو نشون بدین.
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ زائری، محمدرضا ، خبرآنلاین :
حضرت حجة الاسلاموالمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان را
چند سال پیش شناختم و بعد از دیدن و خواندن دو کتاب از
آثارشان به ایشان ارادت فراوان پیدا کردم، رفتم و در
اصفهان به خدمتشان رسیدم.
با این که کسالت داشتند و به دلیل کهولت سن با سختی و
دشواری مواجه بودند بسیار با محبت به پرسشهایم پاسخ دادند
و بخشی از گفتگوی خواندنیمان را هم در مجله "خیمه" منتشر
کردم. این روزها در صفحه اینستاگرام سیره علما
sire.olama.ir@ این مطلب را به نقل از ایشان دیدم و مطلع
شدم که در بیمارستان بستری هستند، ضمن آرزوی عافیت و سلامت
کامل ایشان این داستان خواندنی و قابل تأمل را برای شما
نقل میکنم و با این که ملاحظاتی هم در متن موضوع دارم اما
برای حفظ امانت، مطلب را چنان که بوده و با همان ادبیات
آورده ام.
ایشان گفتهاند:
تابستان سال ۱۳۲۳ در ونک مستوفى منبر میرفتم. امام جماعت
آنجا که سید بزرگوارى بود تعریف کرد که یک روز صداى در
منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز کردم،
خانمى نیمهبرهنه و بىحجاب و آرایش کرده و دست و سینه باز
را مقابل خود دیدم، خواستم درب را ببندم و به او بىاعتنایى
کنم. فکر کردم همین که در خانه یک روحانى با این قیافه
آمده شاید معایب بىحجابى را نمیداند و شاید بتوانم
نصیحتش کنم.
سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید. داخل اطاق شده نشست،
و مسئلهاى در مورد ارث از من سئوال کرد. من گفتم خانم من
هم از شما مىخواهم مسئلهاى بپرسم اگر جواب دادید، من هم
جواب مىدهم. گفت: شما از من؟ گفتم: بله. گفت: بفرمائید!
گفتم:
شخصى در محلى مشغول غذا خوردن است و غذا هم بسیار مطبوع و
خوشبو است، گرسنهاى از کنار او مىگذرد، پایش از حرکت مىایستد،
جلوى او مىنشیند تا شاید تعارفش کند، ولى او اعتنا نمىکند.
شخص گرسنه تقاضاى یک لقمه میکند او میگوید: غذا متعلق به
من است و نمىدهم، هر چه التماس مىکند او به خوردن ادامه
میدهد، خانم این چگونه آدمی است؟
گفت: آن شخص بیرحم از شمر بدتر است.
گفتم:
گرسنه دو جور است، یکى گرسنه شکم و یکى گرسنه شهوت. جوان و
گرسنه شهوت، خانم نیمهبرهنه و زیبایى را مىبیند که همه
نوع عطرها و آرایشهاى مطبوع دارد، هر چه با او راه میرود
شاید خانم توجهى به او بکند و مقدارى روى خوش به او نشان
بدهد، او به جوان اعتنا نمىکند. جوان، اظهار علاقه میکند،
زن، محل نمىگذارد،. جوان، خواهش میکند، زن میگوید: من
نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت کنم. جوان التماس میکند،
زن توجه نمىکند. این خانم چگونه آدمى است؟
خانم فکرى کرد و از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت.
فردا درب منزل صدا کرد، رفتم در را باز کردم، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و
اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست و گفت: من
شوهر خانم دیروزى هستم، وقتى که با او ازدواج کردم چون
خانوادهاى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت:
بعد از ازدواج، ولى آنچه به او گفتم و خواهش کردم تهدید
کردم، زیر بار نرفت ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش
اسلامى خواست، نمىدانم شما دیروز به او چه گفتید. ماجرا
را به او گفتم. او با خود عبایى آورده بود. به من داد و
تشکر کرد و رفت.
کانال تلگرامی دکتر محمدرضا زائری
https://telegram.me/morzaeri
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جان شیرینم ... بابت حرفهای کسل کننده-ی دیروزم
من ِ پیر مرد رو ببخش ... درد دلی بود که به نُدرت میشه به
کسی گفت وَ به نُدرت شنونده-ای برای «گوش کردنش » پیدا
میشه ؛ حتی تو خونواده-ی خودم ! ... بالاخره دیروز ترکید
وُ آوارش رو سر تو ریخت. الانم ، دو ساعتی هست که از خواب
بیدار شدم ، خیلی دلم میخواد چیزی بخونم یا بنویسم که
شارژم کنه ، ولی دل وُ دماغش رو ندارم ؛ گاهی وقتا «دمای
دلم» نزدیک به صفر میرسه. خدا رو شکر که خداییی هست وَ شرم
از حضورش باعث میشه که خیلی از خط قرمزها رو رعایت کنم وَ
حتی از نزدیک شدن به فکر «خط زردها» ، به درگاهش طلب بخشش
وَ کمک کنم. بابا جون ببخش ... عارضه-ی «پیری وُ بی-کسی»
بعضی وقتها «روده-درازی» میآره ...
هنگ کردم انگار! ... ناخواسته کلید انتر رو زدم وَ مطلب
بدون خدا حافظی ارسال شد. در پناه خداوند جمیل وُ سلیم ...
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ دکتر مرتضی بهشتی ، خبرآنلاین:
در فضای مجازی دیدم جمله ای از آقای رحیم پور ازغدی نقل
شده است در خصوص مسخ انقلاب و گفته اند : « کسانی که به
دنبال مسخ انقلاب هستند ، عده ای جاسوس و بعضی الاغ و بعضی
دیگر روباه هستند ».
در لغت نامه دهخدا مسخ چنین تعریف شده است :
« صورت برگردانیدن به زشتی و برگردانیدن صورت به صورتی
بدتر از صورت نخستین ». و در تفاوت تناسخ با مسخ
گفته می شود :
« در تناسخ ، روح از بدن خارج می شود و به بدن یا جنین
دیگرتعلق می گیرد ولی در مسخ روح از بدن جدا نمی شود بلکه
تنها شکل ظاهربدن تغییر می کند . یعنی این گونه نیست که
نفس انسان به نفس میمون تبدیل شود بلکه افراد مسخ شده با
حفظ روح بشری فقط صورتاً همچون میمون و خوک می شوند».
1- بهتر است معلوم کنید منظور شما از این هشدار مسخ در
انقلاب است یا تناسخ آن؟
2- برای شناخت مصداقی افراد جاسوس و الاغ و روباه ؛ بهتر
است بطور روشن ؛ شعارها و روش ها و مکتب فکری و مشی سیاسی
و تعلق حزبی این سه گروه را معلوم کنید.
3- چگونه شده است که جاسوس و الاغ و روباه هدف واحدی تحت
عنوان مسخ انقلاب ، پیداکرده اند زیرا ماهیت و خواستگاه هر
یک از این اصناف سه گانه با یکدیگر تفاوت فراوانی دارند؟
تصور می کنم منظور شما از مسخ انقلاب ؛ « صورت برگردانیدن
به زشتی » بوده باشد و نگران این هستید که جاسوسان و الاغ
ها و روباه ها چهره نیکوی انقلاب را به زشتی نشان دهند.
اما هیچگاه نخواسته-اید هراس خود را اینگونه دنبال کنید که
چه اتفاقی افتاده است که عموم مردم تحت تاثیر افکار انسان
های پلید قرارمی گیرند و به قول شما مسخ می شوند؟ یادمان
نرفته است که پیش از انقلاب گفته می شد : اگر شبکه ای از
تلویزیون در اختیار ما باشد با استفاده از حقیقت اسلام و
بیان مبانی دینی ایران را آباد می کنیم و...
حدود چهل سال است که انواع تریبون های رسمی و رسانه های
مکتوب و صوتی و دیداری به زبان های مختلف به ستایش انقلاب
و دستاوردهای آن مشغول هستند مگر ممکن است که انقلاب
نتواند روشنگر دل ها و افکار مخاطبان خود شود؟
اگر احساس ریزش در میان یاران انقلاب می کنید بهتر است :
اولا ؛ ریزش را نسبت به انقلاب و اهداف اولیه آن مرتبط
نکنید . ثانیاً برای یکبار هم که شده دلیل ریزش رو به
تزاید را در پرونده عملکرد کسانی که رفتارهای نادرست به
نام دین داشته اند، جستجو کنید.
لطفا آدرس اشتباه به مردم ندهید بلکه بدون تعصب ، نواقص و
ایرادات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی چهاردهه گذشته
را مرور کنیم و با کنارگذاشتن معایب و نواقص مطمئن باشید
هیچ صدمه ای به انقلاب وارد نمی شوند حتی اگر دشمنان
انقلاب ؛ جاسوس و الاغ و روباه باشند !!!
جناب آقای رحیم پور ازغدی ،
چرا سعی نمی کنید با مطالبات قاطبه مردم همراه شوید؟ چرا
چشم هایتان را باز نمی کنید تا چهره شهر و مردم را تماشا
کنید؟ چرا صدای خاموش مردم را نمی شنوید و دائم از دشمنان
فرضی یاد می کنید ؟ انقلاب اگر سفره خودش را به گستردگی
ایران عزیز و اقشار و افراد جامعه و احزاب و گرایش های
سیاسی و دینی و اجتماعی و.. باز نکند و خیمه انقلاب از
متملقین و چاپلوسان و ... پاک نشود بطور قهری از هم
پاشیدگی را تجربه خواهد کرد.
چرا نمی خواهید برای یکبار پرونده عملکرد خودتان را ورق بزنید و کاستی ها را
جبران کنید و دل های سوخته اهل دل را که تصور بسیاری از
اتفاقات دو دهه اخیر را غیرممکن می دانستند درمان کنید .
هیچ می دانید بسیار از افرادی که فکر می کنید تحت تآثیر جاسوسان و الاغ ها و
روبهان از انقلاب فاصله گرفته-اند ، درد دین و فرهنگ وتمدن
وانسانیت و عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ، کمال و
کرامت نفس و عزت عمومی دارند و اگر احساس کنند که نور
امیدی در پیشانی انقلاب نمایان شده و می خواهند اصلاح روش
کنند ؛ در مقابل همه بدخواهان این مرز و بوم ، سرو گونه
ایستادگی می کنند و از شرف و تاریخ سرزمینشان دفاع می کنند؟
بهتر است نگاهی به خودمان و پرونده چهل برگی مدیریت کشور بیندازیم و آسیب و
چرایی گرفتاری ها و دوری پیشکسوتان و دوستان دیروز انقلاب
را در آن پیدا کنیم و تا دیر نشده است برای برون رفت از
تنگناها راه چاره ای انتخاب شود .
به حقیت دین باور داشته باشیم و مطالبات عمومی مردم را به
رسمیت بشناسیم و زیان و فهم نزدیک تری با مردم پیدا کنیم و
باور کنیم در میان همین مردمی که به ادعای همفکران شما
فریب خورده اند ؛ مردان و زنان بسیاری هستند که می توانند
گره گشای کشور باشند ؛
و باور کنید همه چیز را نمی دانید و نیاز به اندیشه و افکار همگان دارید.
برخیزید و بیراهه های رفته را به راه بیاورید.
به امید آن روز.
دکتر مرتضی بهشتی حقوقدان و پژوهشگر
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی