جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید
خبرآنلاین، محسن اسماعیلی: از نظر قرآن، مسلمانان علاوه بر هویت فردی دارای یک هویت جمعی نیز هستند؛ چنان که علاوه بر نامه عمل فردی دارای یک نامه عمل جمعی هم هستند. قرآن اصرار دارد که هویت جمعی مسلمانان زنده و سالم مانده و از گزند نفوذ غیرخودیها حفاظت شود.
این ترجمان همان نظریهای است که امروزه «خودی» و «غیرخودی» گفته میشود و عدهای بیدلیل با آن مخالفت میکنند.
اگر مقصود از مخالفتها این باشد که بیدلیل دایره خودیها را تنگ نکنیم، سخن کاملاً درستی است، اما انکار اصلِ موضوع درست نیست. انکار وجود «غیرخودی» در حقیقت انکار وجود «خود» است و مشکل ما مسلمانان از روزی آغاز شد که خود را فراموش کردیم و مبهوت و شیفته غیرخود شدیم.
پیامبر اعظم(ص) در نخستین گام برای تشکیل امت در مدینه، مسلمانان را به اهمیت خودباوری و هویتسازی توجه دادهاند. پیامبر(ص) در بدو ورود به مدینه قرارداد مکتوبی میان مسلمانان برقرار ساختند. این قرارداد همگانی چنین آغاز شده است: «این نامهای است از محمد پیامبر خدا (ص) میان مؤمنان و مسلمانان قریش، و یثرب و کسانی که از ایشان پیروی کنند و به آنان بپیوندند و همراهشان کارزار کنند. إنَّهُم أمّةٌ واحدةٌ مِن دونِ النّاسِ: ایشان امّتی واحدند و از امّتهای دیگر جدایند.»
سروده «پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟» اقبال لاهوری که در آن از پاره و پاره شدن و تفرقه و خودفراموشی اهل شرق یا همان مسلمانان گلایهمند شده است. اقبال در پایان، راه حل خود را ایمان به هویت خود و دست شستن از پراکندگی میداند و میگوید: «ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو / مؤمن خود، کافر افرنگ شو».
این سخن به معنای منع ارتباط و گفتوگو و حتی احسان و نیکی به بیگانگان نیست. آنچه قرآن میگوید این است که اگر با غیرخودیها گفتوگو هم میکنید، مرزهای تفاوت و غیریت را فراموش نسازید و هوشیارانه عمل کنید. غفلت از این حقیقت و باز کردن راه نفوذ غیرخودی به داخل خود بسترسازی برای تحقق دسیسههای آنان است. دشمن، دشمن است و نباید به دست خود راه را برای آنان باز کنیم. اگر آمدند، ویروس اختلاف و عداوت را میان خودیها منتشر میسازند و به تدریج پیکر جامعه اسلامی را بیمار، رنجور و بالاخره نابود میکنند. آنها شیطانند و شیطنت آنها همین تفرقهافکنیها است: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ».
قرآن میخواهد پیروان حق «امّت واحده» باشند، این است که عامل پیشرفت و پیروزی است؛ هر چند از نظر تعداد اندک باشند: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّـهِ». تعداد اندک اما مجتمع و مؤتلف بر تعداد بسیار اما متفرق و متشتت پیروز است. از همین جا معلوم میشود که همه تاکیدها بر اجتماع و الفت، اصالتاً مربوط به اهل حق است؛ بدون آنکه شمار آنان تعیینکننده باشد. به عبارت دیگر، مقصود از «جماعت» در تمام آیات، روایات و ادعیه، «گروه متحد بر محور حق» است؛ نه هر عدهای که همدست و همراه یکدیگر باشند.
امام صادق(ع) میفرماید: «از پیامبر(ص) درباره جماعت مسلمانان سوال کردند. فرمود: جماعت امت من آنان هستند که گرد حق جمع شدهاند؛ هر چند تعدادشان اندک باشد.» مروری بر موضوع اجتماع و الفت در نهجالبلاغه نیز نشان میدهد که دقیقاً برگرفته از قرآن و سنت و تفسیری بر آن است.
اصول حاکم بر اتحاد و انسجام ملی و چگونگی رابطه با دشمن در نهجالبلاغه را میتوان در پنج اصل خلاصه کرد، اصل نخست، انتقاد امام علی(ع) از خودفراموشی است. در اینجا باید به موارد متعددی از گلایههای امام از پیروان خویش اشاره کرد که نسبت به تذبذب و ارتباط پیدا و پنهان آنها با غیرخودیها انتقاد میکند و آنها را سست عنصر و دمدمی مزاج میشمارد.
اصل دوم: امام، اجتماع و الفت میان امت را منّت خدا بر آنان میدانست و میفرمود: «خداوند سبحان بر این امّت منّت نهاده و پیوند الفت و اتحاد را میان آنان برقرار ساخته؛ نعمتی که هیچ کس از مردم نمیتواند بهایی برای آن بشناسد، زیرا از هر بهایی برتر و از هر چیز با ارزشی پر ارزشتر است.»
سومین اصل اینکه امام(ع) خودیها را از پراکندگی و رنگ رنگ شدن بر حذر میداشت و میفرمود:«مبادا در دین خدا به رنگهای مختلف درآیید؛ چراکه اتحاد و اجتماع در راه حق، هرچند خوشایند شما نباشد، از پراکندگی در راه باطلی که مورد علاقه شماست بهتر است و خداوند سبحان به هیچ کس، نه از گذشتگان و نه باقی ماندگان به سبب اختلاف و تفرقه، نتیجه خوبی نبخشیده است.»
اصل چهارم آن است که امام(ع) علت تفرقه و دشمنی میان خودیها را چیزی جز باطنهای زشت و اهداف آلوده نمیدانست و میفرمود: «شما همه از نظر دین خدا فقط برادر هستید، و چیزی جز زشتی درون و سوءنیت شما را از هم پراکنده نکرده، نه به یکدیگر کمک میکنید، و نه همدیگر را نصیحت، نه به هم بذل و بخششی دارید و نه به یکدیگر مهر و محبت میورزید!»
بالاخره اینکه امیرالمومنین(ع) بر مرز میان خودی و غیرخودی تاکید داشت، اما برای جذب غیرخودیها، حتی اگر معاویه و عمروعاص و یارانشان باشد، دل میسوزاند و دعا میکرد؛ چنانکه به لشکریان خود فرمود که از ناسزاگویی به آنان خوشم نمیآید. به جای ناسزاگویی سخن نیک بگویید و اینگونه برای خود و آنان دعا کنید: پروردگارا! خون «ما» و «آنها» را حفظ کن. میان «ما» و «آنها» را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات عنایت فرما!»
تهیه و تدوین : عبد عا صی
بسم الله الرحمن الرحیم
جان شیرینم ، هر چه فکر میکنم یادم نمیآد که حرفآی امشبم رو اینطور رُک وُ راست به تو گفته باشم ؛ درواقع هیچوقت موقعیت وُ فرصت مناسبی برای گفتن وُ شنیدن پیشآمد نکرده ، تا امشب ...
«اگر رفیق شفیقی، درست پیمان باش / حریف خانه وُ
گرمابه وُ گلستان باش» ...
ممکنه تو یا همسالان تو بگن «ای بآبآ ... دلت خوشه.
این رفیقی که خواجه-ی شیراز توصیه کرده مربوط به اون دورانه، چنین رفیقی دیگه
"کیمیا" شده» ... درسته خیلی کمیاب شدن ، ولی نسل-شون منقرض نشده! ... درسته، حتی
نسبت به چهل، پنجاه سال پیش هم خیلی کم شدن وَ رنگ عوض کردن ، وَ الان هم رنگ وُ
لعاب-شون هر روز بیشتر وُ بیشتر میشه.
تقریباً بیست سالی شده که به این نتیجه رسیدم «بیشتر آدما با یک عینک "سیاستمدار ِ دلال-مآب" دوستآشونو انتخاب میکنند»!؟ یعنی ملاک انتخابشون اینه که طرف چی داره، چقدر داره، وَ کلا چقدرش به اونا «می-مـآسه» ... در واقع، به چشم یک گاو ِ پُر-شیر ِ پُر-زور بهشون نگاه میکنند تا بتونند به بهترین وجه ، هر جا وَ هر وقت که لازم شد، ازشون سوء استفاده کنند تا اینکه تاریخ مصرفشون تموم بشه! ... نمیگم همه، ولی اکثرشون اینطوری-ند ؛ کارشون که باهات تموم شد، بی-خبر وُ بی-خدا حافظی، حذفت میکنند. انگار نه انگار که هر چی تونستین «فقط محض رفاقت» کمک-شون کردی. بعضیاشون که حسابگر خوبی نیستن ، نامردیآی خودشونو نادیده میگیرن وُ برای کاری که باهات دارن، با کمال وقاحت وَ روی ِ خوش وُ چاپلوسانه میآن سراغت! ... صد رحمت به وفای گرگی که دو، سه بار لقمه-ای بهش دادین ...
بدترین نارفیق کسیه که هرجایی که بخواد اظهار فضل میکنه وُ نظر میده، الا وقتیکه بیراه رفتن تو رو می-بینه وُ درک میکنه ؛ ولی بخاطر نامردیش سکوت میکنه، در حالیکه تو رو بطرف بیراهه-های مُخرب دیگه وَسوسه وُ تشویقت میکنه وَ از این سادیسم «دیگر-آزاری»، در خفا لذت می-بَره! ... اگه به راه دوری برای زندگی بری، حتی جواب نامه-تو هم نمیده ؛ تو مَرامش اینه : «مُرغی که از قفس پرید، ارزش جواب نامه رو هم نداره، با شکار دیگه-ای باید جاشو پُر کرد»! ...
بعضی وقتآ اینآ برای اثبات دوستی-شون ، احتمالاً کمکی به شما میکنند که در حقیقت نوعی نون قرض دادن وَ «دون پاشیدنه» تا اعتمادتونو بشتر جلب کنند.
شاید متوجه شده باشین که منظور کل ِ حرفآی من این نیست که یک خط قرمز دور خودتون بکشید وَ تنهایی وُ عُزلت رو انتخاب کنید ؛ دلـبـنــــدم ، منظورم اینه که هر دستی که بطرفتان دراز میشه، زدن هر لبخند دوستانه-ای به روی ماهتان، هر تعریف وُ تمجیدی، هر دعوت وُ تقاضایی، وَ خلاصه هر چیزی مثل اینآ ، ممکنه خالصانه وُ صادقانه نباشه، دام فریبی باشه برای خام کردن شما ؛ خصوصاً از طرف آقایون به خانمها! ...
اگه با کسی دوست میشین، «زودی میخهای عاطفه وُ دوستی» رو نکوبین، فرصت بدین تا مَحَکهای دوستی اثبات بشه، بعد به تدریج ، اعتمادتونو نشون بدین.
عـبـــد عـا صـی