بسم الله الرحمن الرحیم
والدین : «اسلحه تمام این مشکلات رو به بار میآره»!
بچه : «بکـُش-شون! همه-شونو بکش»!!!
در حاشیه _ اسلحه برای بچه-ها ، سرگرمی بزرگ دیگری-ست از
صنعت سلاح گرم.
پسرک : «مگر اینکه از لابلای انگشتآی مُردَم ، بتونی تفنگم رو از
چنگم در بیاری»!
... یا بعد از ساعت خوابم.
_ بابام می-تونه پدر-تو یک کتک جانانه بزنه!
_ اینکه چیزی نیست! مادرم هم می-تونه!!!
سرخپوست : یک روز اعتراض
آمریکایی : یک قرن بی-تفاوتی
زن : تو به بیشتر از بیست زبان برنامه-نویسی تسلط داری ،
اما حتی نمی-تونی از اوضاع آب وُ هوا با من گپ بزنی!
ایرانیها خشونت-گرا هستند؟! ...
بعضی وقتها هم کار به جاهای باریک میکشد و این خشم آنچنان خون را جلوی چشم برخی میآورد که پایان ماجرا به ضرب و جرح میرسد.حتی گاهی طاقت نداریم موقع رانندگی کسی از ما سبقت بگیرد یا خلاف میل ما رفتار کند؛ آن وقت است که تا تلافی نکنیم، آرام نمیشویم.
فروید، روانشناس آلمانی معتقد است پرخاشگری رفتاری است که ریشه در
ذات و سرشت انسان دارد.
عدهای دیگر هم در مقابل نظریه ذاتی بودن پرخاشگری، طرفدار منشأ اجتماعی آن
هستند و اعتقاد دارند که
فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است، زیرا داشتن چنین
فکری سبب میشود پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتنابناپذیر و یا
بالاتر از آن نوعی نیاز طبیعی تلقی شود.
بر حسب آمار، امریکا پرخاشگرترین جامعه در سطح جهانی است و میزان پرخاشگری
به صورت قتل، استفاده از اسلحه و تجاوز جنسی در این کشور بسیار بالاست.
روانشناسان معتقدند در امریکا اصولاً پرخاشگری تشویق میشود و این تشویق
معمولاً به وسیله فیلمهای هالیوودی نمود پیدا میکند، گویی خشم به فیلمهای
امریکایی تقدس فرهنگی میدهد؛
اما در ایران که این مشوق وجود ندارد، جامعهشناسان مشکلات اقتصادی و
افسردگی را مهمترین عامل پرخاشگری میدانند.
ریشه خشونت را میتوان در تداوم تاریخی مبارزه و مقابله انسان با خطرها و
تهدیدهای محیط زندگی فرد دانست که بر تفکر و رفتار او و چگونگی برخورد وی
با تهدیدها و خطرها اثر میگذارد. بیش از اندازه بوق میزنیم گاه آنچه در
کوچه و خیابان میبینیم باعث میشود فکر کنیم پرخاشگری، خصلت ماست و نمیتوانیم
بدون اینکه عصبانی شویم ساعتی را بیرون از خانه سپری کنیم.
به عقیده
دکتر سید حسن حسینی، جامعهشناس
و عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
یکی از وجوه رفتاری انسان خشن بودن است که وجهی حیوانی محسوب میشود. هر
انسانی ممکن است گرفتار خشم شود اما در فرهنگ انسانی میآموزیم که این وجه
حیوانی را کنترل کنیم.
وی میگوید: پرخاشگری در جوامع مختلف، متفاوت است اما
معمولاً اقشار برخوردار، البته افرادی که فرهنگ متناسب با ثروت دارند،
بیشتر از سایر افراد جامعه خویشتندار هستند؛ چون در طول تربیت، آموزش
میبینند.
کنترل خشم در افراد به خانوادهای که در آن متولد میشوند بستگی دارد و
افراد در خانواده میآموزند که خشن یا خویشتندار باشند.
مردی که نسبت به همسر و فرزند خود رفتاری خشن دارد، پرخاشگری را به فرزند
خود انتقال میدهد.
حسینی درباره پرخاشگری در ایران اظهار میکند:
با یک رفتار ساده هم میتوان خشم را در جامعه مشاهده کرد. رانندهها در
کشور ما نسبت به کشورهای اروپایی بیش از اندازه بوق میزنند، در حالی که
بوق وسیلهای برای امور اضطراری در حمل و نقل شهری است.
علت این استفاده بیاندازه از بوق هم معمولاً نشان دادن خشم به دیگری است و
اکثر افراد به این نکته توجه ندارند که بوق فقط وسیلهای برای اطلاعدادن
مواقع خطر است. میزان پروندههای ضرب و جرح هم نشان میدهد که خشونت در
جامعه ما بالاست.
وی اظهار میکند: جوامعی که درگیر جنگ میشوند گرفتار خشونت خواهند شد و میتوان
گفت خشم به نسلهای بعد از مردمی که شاهد جنگ بودهاند، منتقل میشود. این
خشونت به جامعه آسیب بسیاری میرساند و اگر پس از جنگ تداوم پیدا کند و
ترمیم نشود، خود به خود باعث رواج پرخاشگری میشود و در فرهنگ جامعه باقی
میماند. جنگی که به مدت 8 سال به ما تحمیل شد در این زمینه بیتأثیر نبوده
است.
حسینی میافزاید: ما جامعهای هستیم که دائم در معرض خطر بودهایم و از
شمال، جنوب، شرق و غرب به سرزمین وسیع و پرنعمتمان حمله شده است.
همین موجب تقویت وجه خشونتآمیز میشود که برای مقابله با آن باید کودکان
را از سنین پایین در مدرسه آموزش دهیم تا یاد بگیرند از خشم خود بجا
استفاده کنند، یاد بگیرند در برابر همکلاسی، همسایه، هم کیش و هموطن خود
نباید رفتار خشونتآمیز داشته باشند چون دیگران هم به اندازه ما حق زندگی
دارند. فرهنگ جامعه را از سر چهارراهها بشناسیم میگویند اگر میخواهید به
فرهنگ یک جامعه پی ببرید آن را از سر چهارراهها بشناسید نه از کتابخانهها
.
مرضیه بهرامی روانشناس اجتماعی
با اشاره به این مطلب، اظهار میکند: خشم یا بهتر بگوییم، پرخاشگری یک
نشانه است که در ایرانیها نمود پیدا کرده و آخرین تحقیقات در کشور نشان میدهد
که نگرانی، اضطراب و نبود امنیت مالی و اقتصادی موجب پرخاشگری شده است.
برابر نبودن دخل و خرج و مشکلات مالی موجب میشود رفتارهای خارج از قاعدهای
بروز کند که یکی از آنها، پرخاشگری است.
وی میافزاید:
یکی دیگر از اصلیترین دلایل بروز خشم هم الگو گرفتن از رفتارهای دیگران
است که باید به این موضوع از بعد سیاسی، اقتصادی و اخلاقی نگاه کنیم. در
گفتمان اقتصادی همه به دنبال این هستند که دیگری را مورد حمله قرار دهند.
در بعد اخلاقی هم پرخاشگری و نبود اعتماد در فیلمها و سریالهای تلویزیونی
رواج داده میشود. متأسفانه در زمینه کنترل خشم هیچ آموزشی در جامعه وجود
ندارد
در حالی که باید به عنوان نمونه مهارت روبهرو شدن با اضطراب که یکی از
عوامل بروز خشم است را بیاموزیم.
به گفته بهرامی برای آموزش دو راه مستقیم و غیرمستقیم وجود دارد که راه
مستقیم آن تدریس در مدارس است. در مورد راه غیرمستقیم هم نمونه بارزی که میتوان
از آن مثال زد ورزش است.
فقط کافیست یک بار بیننده برنامه ورزشی 90 باشید. در این برنامه فدراسیون
فوتبال به مربی حمله میکند و مربی هم به داور اعتراض میکند و نشان میدهد
بداخلاقی همه جا وجود دارد.
وی میافزاید: ما در جامعه کمتر ستارهپرور هستیم اما
ستارههایی وجود دارند که باید الگوی رفتاری باشند اما بازیکن فوتبال وقتی
که در زمین خشمگین میشود، بددهنی و پرخاشگری میکند و هنگامی که توپ گل
نمیشود حرفهای رکیک به زبان میآورد و باعث میشود تماشاچی به شکل
غیرمستقیم پرخاشگری را بیاموزد.
معمولاً گفته میشود خانمها به خاطر بددهنی، در استادیومها حضور نداشته
باشند اما به این وجه قضیه توجه نمیشود که اگر خانمها در این محل حضور
داشته باشند باعث مراعات دیگران در نگفتن حرفهای رکیک میشوند و در نتیجه
خشم آنها هم کنترل خواهد شد. رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری، همه به
شکل غیرمستقیم تأثیرگذار هستند. در تیتر روزنامهها، حتی روزنامههای وزین
هم پرخاشگری وجود دارد.
بهرامی نخستین قدم برای آموزش خویشتنداری و پرهیز از خشم را آموزش مهارت
زندگی میداند و میگوید: باید از فضاهای موجود و تأثیرگذار در جامعه در
این خصوص بهره بگیریم. آموزش مهارت خشم از دوران کودکی به عقیده بهرامی،
کسی که در رفتار خود خشم نشان میدهد، مهارت مدیریت احساسات ندارد؛ چون از
کودکی درست آموزش ندیده است. وقتی کودک ناراحت یا عصبانی میشود فقط از او
میخواهیم که ساکت باشد درحالیکه اگر خوشحال یا خشمگین است باید فریاد
بزند. حتی باید به آنها آموخت که خشم خود را چگونه نشان دهند. موقع
خوشحالی هم باید به کودکان اجازه داد تا هیجان و شادی خود را نشان دهند.
وی اظهار میکند: کودکان خیلی زود یاد میگیرند خشم خود را کنترل کنند. فقط
کافی است به آنها بیاموزید که وقتی ناراحت هستند یک نفس عمیق بکشند و تا
10 بشمرند؛ مطمئن باشید که از این پس کنترل خشم را در آنها خواهید دید.
اگر به کودکان مدیریت هیجانات بیجهت را آموزش دهیم، مطمئناً جزئی از رفتار
آنها خواهد شد و در آینده پرخاشگر نخواهند بود.
بهرامی میگوید: انسانها هم مانند دماسنج، یک هیجانسنج دارند که باید
درباره آن آموزش ببینند.
وقتی کودک زمین میخورد و عضوی از بدنش درد میگیرد باید داد بزند اما حتماً
یاد بگیرد تا متناسب با درد، فریاد بزند؛ این باعث میشود که بتواند احساس،
خشم و درد را کنترل کند.
همین میشود که با یک مسأله و مشکل کوچک، افراد تصمیم به طلاق میگیرند؛ در
حالی که مسأله به وجود آمده با واکنش آنها به هیچوجه هماهنگ و متناسب
نیست. همه این واکنشها نتیجه مهار نشدن هیجانات و کنترل نکردن خشم است.
آرام و صبور باشیم خشم به هر شکلی که باشد، چه ناشی از هیجانهای سرکوب شده
و چه وجهی ناخوشایند از رفتار ذاتی انسان، چهرهای ناخوشایند از یک فرد به
جا میگذارد و برچسب خشونت را به رفتار میزند. خیلی وقتها شده که از گفتن
حرفی به طرف مقابل میترسیم و علت آن هم چیزی جز سابقه واکنشهای خشن او
نیست.
به جای اینکه رفتاری کنیم تا دیگران از ما بترسند و به اخلاق تند و
غیرقابل تحمل ما را بشناسند، آرامش را به رفتار خود دعوت کنیم. اگر از کسی
عصبانی شدیم فقط برای لحظهای خود را جای او بگذاریم، شاید به او حق بدهیم.
صبور بودن را بیشتر تمرین کنیم.
نباید اجازه بدهیم دیگران بگویند در خیابانهای ایران بیشتر از همه جای
دنیا ناسزا میشنویم؛ یا فقط در ایران است که مردم به خاطر تصادف اتومبیل،
درگیر میشوند. باید از خودمان شروع کنیم تا جامعهای آرام و بدون ناسزا و
درگیری داشته باشیم.
یاد بگیریم به یکدیگر حق بدهیم؛ احترام بگذاریم و همنوع خود را دوست داشته
باشیم تا زندگی بدون دغدغهای را تجربه کنیم.
یادمان باشد جامعه تالاری از آینه است که رفتار ما در آن منعکس و
صداها در آن پژواک میشود، بازتاب رفتارها به خود ما باز خواهد گشت.
روزنامه خورشید
ترجمه ، عکس وَ تدوین :
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عشق یعنی ازدواج عاشقانه، زندگی عاشقانه، یا؟ ...
تلـخ از شیرین
لبان خوش میشود / خـار از گلـزار دلـکــش مــیشـــود
ای بسـا از نـازنینـان خـارکـــش / بـر امیـد گلـعـــذاری مــــــاه وَش
ای بسا حمّال گشته پشت ریـش / از بــرای دلبــر مَهــــروی خویـش
کـرده آهنگـر جمـال خـود سیـاه / تـا کـه شـب آیــد ببوسـد روی ماه
خواجه تا شب بر دکانی چار میخ/ زانکه سروی در دلش کرده است بیخ
تـاجـری دریـا و خشکـی می رود / آن بــه مهـر خـانـهشینـی مـیدود
هـر کـه را با مـرده سـودایی بـود / بـر امیـد زنــــده سیمــایـی بــود
آن دروگـر روی آورده بـه چـــوب / بـر امیـد خـدمـت مهـروی خــوب
«مثنوی مولوی»
ندا حبیبی ، کارشناسی ارشد جامعه شناسی :
(((خلاصه متن)))
: امروز فقط می خواهیم درباره بمبارانِ رسانه ایِ
«اگر عشق را تجربه نکردی، پس خیلی بدبختی!»
صحبت کنیم. جریانی که به خاطر ارائه مضامین جذاب و آنچنانی از عشق، خواسته
یا ناخواسته به مخاطب القا می کند که اگر در زندگی، موهبتِ عشق را با
حواشیِ پرسوز و گداز و فراز و نشیب های به یاد ماندنی اش تجربه نکرده، یک
اتفاق بسیار مهم و یک کیفیت غیرقابل توصیف را از دست داده است؛
موهبتی که ارزش دارد برای تجربه اش، برخلاف عقل و عرف، «ریسک» کند تا از
کاروانِ عشاق سینه سوخته فیلم ها، سریال ها، شعر و قصه ها و شبکه های
اجتماعی عقب نماند.
عشق یک اتفاق است نه انتخاب. قرار نیست همه عاشق شوند. قرار هم نیست هر
عشقی به وصال منجر شود.
می شود عاشق شد و از مسیرش با کمک خانواده اقدام کرد و در عقل را هم تخته
نکرد.
اما مشکل اینجاست که وقتی رسانه ها عشق را به خاطر جذابیت محتوایی در ذهن
مخاطب فرو می کنند دخترانِ جوان به امید آمدن کسی که در قلبشان آتشفشانی به
پا کند، خواستگارهای خوبشان را رد می کنند یا پسران جوان به امید دیدن
دختری که دلشان را از جا بکند، گزینه های خوب دور و برشان را ندیده می
گیرند و مردان و زنانِ میانسال، بعد از ده دوازده سال زندگیِ خوب که حاصل
یک انتخاب معقول و یک ازدواج سنتی بوده، احساس خسران و زیان می کنند.
نظر شما چیست؟
شعر و ادبیات مان هم پر است از عاشقانه های پرسوز و گداز. از عاشقانه های
کلاسیک که لطیف بودند تا اشعار نسبتا تیره امروز. کار به جایی رسیده که حتی
برخی شاعرانِ مذهبی و آیینی و اجتماعی مان هم برای عقب نماندن از قافله
رسانه ها، به اشعار عاشقانه رو آورده اند و
هر کتاب و مجله ای را که باز می کنی، با انبوه عاشقانه های بعضا بی سر و ته
مواجه می شوی که از فرطِ تکرار ایده ها، حســـــابی روی اعصابند.
خاصیت شبکه های اجتماعی مجازی این است که همه چیز خواسته، یا
ناخواسته اغراق شده ارائه می شود، از جمله عشق و ارتباط عاشقانه.
و این یکی، آنقدر خوش رنگ و لعاب تصویر می شود که اگر دلت به داشتنِ چنین
حال و هوایی گرم نباشد، حسابی کم می آوری و اگر حال و هوایی معمولی داشته
باشی، از خودت خجالت می کشی که چرا شکست عشقی نخوردی؟!
در گذشته (نه چندان دور تا همین بیست سال پیش)، آدم ها برای الگوبرداری های
اخلاقی و روش های زندگی رجوع می کردند به پدر و مادر، اقوام، ریش سفیدها،
یا در نهایت آموزگار، همسایه و هم قطاران سنی و صنفی.
اما این روزها، با گسترش چشمگیر وسایل ارتباط جمعی، این غول های رسانه ای
هستند که به افراد الگوهای زیستن می آموزند، رفته رفته تعریف «نقش های
اجتماعی» نیز دستخوش تغییر می شود و ما با تعاریف جدیدی از مفاهیم بشری رو
به رو می شویم که می تواند بسیار آسیب زا باشد.
صدای زنگ تلفن خانه شان که به صدا در می آید بعد از دقایقی جنجال به پا می
شود، خواستگاری سنتی شده است واژه ممنوعه ذهنش. دختران هم سن و سالش یا در
کوچه و خیابان، یا در دانشگاه و محل کار عاشق شده اند و بعد کار به ازدواج
کشیده است. چرا عشق به
سراغ او نمی آید؟ تا چند روز دیگر می شود یک خانم بیست و نه ساله که عشق به
سراغش نیامده و تنها مانده است. سرنوشتش چه خواهد شد؟
در واقع رسانه برای همه افراد با خصوصیات کاملا متفاوت، نسخه ای
یکسان می پیچد!
حال کافی است رسانه های مذکور راه خطا بروند؛ جماعت همرنگ و هم آهنگ می
شوند با حجمی از اشتباهات پی در پی. تاکید و تشویق بی محابای رسانه ها به
تجربه عشق به عنوان یک مفهوم هیجان انگیز که انسان را از روزمرگی ها نجات
می دهد در هر سن و موقعیتی، توانسته، باعث از میان رفتن قبح خیانت های
زناشویی، عادی سازی روابط جنسی در سنین پایین و هم چنین کاهش اعتماد به نفس
و رضایت از زندگی در میان کسانی که از قول این رسانه ها عاشق نشده و ازدواج
کرده اند بشود.
نیمه های شب است و خانواده؛ کوچک و بزرگ نشسته اند پای سریال ایرانی. دختر
و پسر قهرمانان عاشق پیشه ای هستند که به دلایل زمینی و فرا زمینی! به وصال
یکدیگر نرسیده اند، حالا پس از سال ها یکدیگر را یافته اند و قصه پر غصه
فراق شان می شود نمک نمکدان تهی تلویزیون برای ساختن ذائقه مخاطب.
همچنان که رسانه ملی در کشور ما به خاطر برخی اشتباهات در رده های میانی و
بالادستی نتوانسته است مفهوم عشق را در مرتبه اصلی اش یعنی آنچه که بزرگان
تاریخ پرورانده اند، برای مخاطب بازنمایی کند،
شبکه های اجتماعی و هم چنین سریال ها و مجموعه های تلویزیونی ماهواره ای
توانسته اند بخش عظیمی از تفکر اجتماعی افراد جامعه ما را شکل بدهند. شکاف
نسلی که به علل مختلف در جامعه ما به وجود آمده، نیز ناخودآگاه به
الگوبرداری جوانان از این محتواها کمک کرده است.
خاله خانم عشق را تجربه کرده است و می گوید عشق همان چیزی بوده که در چهل و
شش سال زندگی با همسرش جاری بوده است و این عشق را در هم قدمی و هم دلی به
سوی هدفی مشترک می داند. می گوید همسرم را اصلا قبل از جاری شدن صیغه عقد
ندیدم! اما لحظه لحظه زندگی، در میان خوشی ها و ناخوشی ها عشق را دیدم که
همان سایه خدا بر زندگی مان بود.
اگر مفهوم عشق مبتنی بر کمال و بالندگی انسان و پیشرفت روحی او باشد، حتما
فرآیندی تدریجی و مستمر است. هر آن چه که در لحظه ای (به مانند عشق های
آتشین رمان ها و سریال ها) به وجود آید ممکن است در لحظه ای نیز از بین
برود.
می توان به معیارهای عقلانی اعتماد کرد و یک زندگی را شروع کرد بعد از آن
عاشق شد و عاشقانه زندگی کرد. زندگی عاشقانه بر پایه معیارهای درست، دچار
ملالتی نمی شود که عشق و عاشقی میانسالی با همکار و منشی و... بخواهد آن را
نجات(!) بدهد.
پیشرفت های فنی و ارتباطی بشر باعث شده انسان ها به جای تعامل مستمر با
یکدیگر، به الگوهایی مجازی و بی پایه و اساس پناه ببرند. الگوهایی که در
زندگی اکثر افراد نه تنها قابل پی ریزی نیست بلکه ضررهای جبران ناپذیر بر
آن ها وارد می آورد.
متن
کامل
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
ریشهیابی ِ علل وَ عوامل تروریسم ...
همدردینکردن، تسلیت نگفتن و نرفتن به سفارت فرانسه برای امضاکردن دفتر
یادبود قربانیان کشتار جمعهشب پاریس، نه توجیه اخلاقی و انسانی دارد و نه
در جهت منافع ملی ایران خواهد بود. ممکن است ما با فرانسه و مجموعه غرب از
دیرباز خردهحسابهای سیاسی داشته باشیم، اما رفتن به سمت پروندههای راکد
بایگانی فقط به زیان منافع ملی ماست.
نکته دوم درباره واکنش برخی رسانهها
و جریانهای وابسته به طیف اصولگرا به این تراژدی اسفناک انسانی است؛ خلاصه
واکنش بسیاری از آنان این است: «حقشان بود»، «آنان که باد کِشتهاند، حالا
میبایست توفان درو کنند»، «بگذار غربیها یک مقداری از دستپخت خودشان
بچشند و ببینند چه بلایی بر سر مردم سوریه و عراق و سایر کشورهای مسلمان
آوردهاند»
و مطالبی از این دست. خلاصه
استدلال آنان این است که داعش را
غربیها برای ضربهزدن به اسلام و ایران اسلامی درست کردند، اما حالا خود
آنها را گرفتار کرده است. مشابه استدلالی که درباره طالبان و القاعده هم میآوردند. القاعده و طالبان را خود آمریکاییها درست کرده بودند، اما تیر آنها به سمت
خودشان کمانه کرد.
از دیدگاه این گروه، تمام جریانهای رادیکال اسلامی
ساخته و پرداخته خود غربیها هستندبرای ضربهزدن به اسلام اصیل. همیشه هم
برای اثبات این ادعا شواهد و دلایلی از خود غربیها آورده میشود؛ برای
نمونه وزیر خارجه سابق آمریکا در مصاحبه یا خاطراتش گفته است داعش را
خودمان به وجود آوردیم یا فلان تحلیلگر که عضو یک اندیشکده مطالعاتی در
آمریکاست نوشته القاعده توسط کارشناسان پنتاگون به وجود آمده است، اما این
فرضیههای رایج به کنار، جهان بیش از یک دهه است که با پدیده پیچیدهای به
نام گروههای مذهبی رادیکال خشونتطلب روبهرو شده؛ گروهی که غیر از خود را
کفر و شرک میپندارد و در نتیجه، جهاد علیه آن را وظیفهای الهی میداند. نه نگارنده ادعای تخصص پیرامون بنیادگرایی اسلامی دارد و نه پرداختن به آن
در قالب یک یادداشت امکانپذیر است. آنچه میتوان گفت این است که ای کاش
در عالم واقعیت فرضیههایی که در ایران به وجود آمده، درست میبودند و داعش
و پدیده اسلام رادیکال خشونتطلب را سازمانهای جاسوسی آمریکایی و انگلیسی
ساخته بودند، زیرا در این صورت، اکنون میتوانستند خط تولید آن را متوقف
کنند،
اما ظهور اسلام رادیکال، اسلام ضدغربی، اسلامی که بهکارگیری خشونت
برایش کاملا حل شده است، اسلامی که هرکس به چیزی غیر از آن میاندیشد (از
جمله کسر درخور توجهی از مسلمانان دیگر را) کافر و خونش را مباح میداند،
بههیچروی مسئله سادهای نیست. صدها صاحبنظر غربی از ١١ سپتامبر به این
سو، درباره علل بهوجودآمدن این پدیده و استقبال بسیاری از جوانان مسلمان
که برخی از آنها، تحصیلکرده هم هستند تحقیق و بررسی کردهاند. این چه
پدیدهای است که یک فارغالتحصیل دانشگاه لندن یا دانشآموزی آمریکایی یا
فرانسوی که در قلب تمدن غرب متولد شده، در آنجا به مدرسه یا دانشگاه رفته،
یکباره غرب را رها میکنند و از راه ترکیه یا اردن خود را به داعش در عراق
و سوریه میرساند یا حاضر میشود مثل آبخوردن صدها نفر را در پاریس قتلعام
کنند. آیا فقر آنها را بهسوی داعش میکشاند؟ بیکاری؟ افسردگی؟ احساس پوچی
و ازخودبیگانگی از زندگی در غرب؟ احساس بنبست ایدئولوژیک و خلأ معنویت در
غرب؟ چه چیزی یک جوان مسلمان متولد غرب را به سمت پیوستن به داعش سوق میدهد.
البته پیوستن غربیها به داعش بخشی از صورت مسئله است، بخش بزرگتر،
مسلمانان سنیمذهب عراقی، سوری، لیبیایی، چچنی، عربستانی و افغانی هستند که
به این گروه میپیوندند.
در اینجا به نظر میرسد ابهام و تاریکی کمتر است.
سخنی به گزاف نرفته اگر گفته شود به نظر میرسد میان توسعه سیاسی یا نبودن
آن از یک طرف و پیوستن به داعش از سوی دیگر نسبت مستقیمی وجود دارد.
بیشترین نیروهای داعش از عراق، سوریه و عربستان میآیند؛ سه کشوری که از
دیدگاه توسعه سیاسی کارنامه غمانگیزی دارند. برعکس در کشورهای مسلمانی که
از حداقلی از توسعه سیاسی و جامعه مدنی به وجود آمدهاند تمایل پیوستن به
داعش کمتر بوده و در مالزی، اندونزی یا ترکیه داعش خیلی کم توانسته
سربازگیری کند. درعینحال در قفقاز که زیر سایه روسیه مانده و رشد دموکراسی
در آن در حد صفر است، بسیاری به داعش یا القاعده پیوستهاند. از لایههای
اجتماعی شهرنشین و تحصیلکرده افغانی طالبان خیلی کم توانستهاند نیرو
بگیرند، در عوض از قبایل روستاها و مناطق محروم که کمترین توسعه سیاسی و
اجتماعی را دارند بیشترین سربازگیری را کردهاند. هر طور که به این پدیده
بنگریم نمیتوان عنصر توسعهنیافتگی سیاسی و اجتماعی را در شکلگرفتن و رشد
آن نادیده بگیریم. آیا اگر در کشورهایی مثل عربستان حداقلی از دموکراسی به
وجود آمده بود، داعش میتوانست این همه از این کشورها نیرو بگیرد؟ بههرحال
مباحث جامعهشناسی و ریشهیابی اسباب و علل داعش و خشونت آن یک مسئله و
محکومیت خشونت و همدری با قربانیان خشونت داعش اعم از آنکه ایزدیها در
شمال عراق باشند یا هزارهها در افغانستان یا مردم بیگناه پاریس، موضوعی
دیگر است
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
گروه اقتصادی فرهنگ نیوز:
(((
خلاصه مطلب :
)))
ایرانی ها از
خودروهای داخلی راضی نیستند و به دلیل وجود انحصار در بازار خوردو که در
دست تنها دو شرکت سایپا و ایران خودرو است، مجبور به خرید این خودروها
هستند.
کمپین های ممنوعیت خرید خودرو صفر داخلی نیز بی تاثیر نبود و بر عمق
بی تحرکی بازار فروش خودروهای داخلی افزود. به نحوی که وزیر صنعت و معدن در
چند مرتبه به موضع گیری علیه این کمپین ها پرداخت و آن را اقدامی ضدانقلابی
نامید.
انبارهای خودروسازان به صورت بی سابقه ای با حجم عظیم خودروهای نو مواجه شد
و نقدینگی در دست این شرکت ها کاهش یافت. اخباری مبنی بر اخراج کارگران و
عدم پرداخت حقوق آنها نیز منتشر شد.
اما دولت بار دیگر به داد خودروسازان ایرانی رسید و محصولاتی را که بر روی
دست آنها باد کرده بود را با پیشنهادات اغوا کننده ای در معرض فروش قرار
داد.
برای اولین بار 25 میلیون تومان وام برای خرید خودرو در نظر گرفته شد.
مسئولان دولتی و بانک مرکزی در حالی این خبر را اعلام کردند که در گذشته
تنها 7 میلیون بود و برخی بانک ها با درصد سود بالاتر مبلغ بیشتری می دادند.
وام 25 میلیونی با 16 درصد سود و بازپرداخت 4 یا 7 ساله، برگ برنده دولت و
خودروسازان بود که در بزنگاه رکود بازار رو شد. در اوایل انتظار استقبال از
آن نمی رفت اما استقبال عجیب خریداران، همه را شوکه کرد.
بازی دولت و خودروسازان با رکود بازار خودرو در حالی رقم خورد که چند اشکال
و انتقاد عمده در این زمینه وجود دارد. دولت به بهانه فروش محصولات ساخت
ایران، تسهیلاتی را عرضه کرد تا یکی از صنایع اصلی ایران زمین نخورد.
انتقادات صورت گرفته را می توان به صورت زیر در نظر گرفت.
1- پیش از همه، آنچه از نظر خریداران خودروهای داخلی همواره مورد انتقاد
قرار گرفته، کیفیت پایین خودروها در مقابل قیمت های بالای آنهاست. اما خودروسازان همچنان در حال تولید
خودروهای بی کیفیت هستند و تحریم ها را بهانه اصلی برای تولید چنین
محصولاتی می دانند. محصولاتی که باید از سال ها پیش از چرخه تولید خارج می
شدند ولی به دلیل انحصار همچنان یکه تاز خیابان ها هستند.
2- زمانیکه خودروسازان داخلی به دلیل عدم فروش مناسب محصولات خود در تنگنا
قرار گرفتند، ادامه این فشار می توانست آنها را مجبور به بهبود کیفیت و
کاهش قیمت های کند اما دست یاری دولت مانع این امر شد.
چنین روندی
باعث می شود تا سال های سال، تولیدکنندگان به خاطر ضمانت دولت، محصولات بی
کیفیت تولید کنند.
3- فروش خودروهای چینی با وام 25 میلیونی هیچ جای توجیهی ندارد ...
به نظر می رسد واردکنندگان و مونتاژ کنندگان خودروهای چینی، نفوذ
بالایی در بازار خودرو و تخصیص وام ها به خودروهای خود دارند.
4-
در حالیکه پیش از این اعلام شده بود وام با پرداخت
اقساط 4 و 7 ساله ارائه می شود ولی خودروسازان زیر بار 7 سال نرفتند
وخریداران می بایست چهار ساله اقساط خود را پرداخت کنند.
در حالیکه زمان تحویل خودروها
در ابتدا یک ماه اعلام شده بود، در حال حاضر به دو و سه ماه افزایش پیدا
کرده است و ...
5-
دست و دل بازی برای دادن وام 25 میلیونی توسط دولت و عدم پرداخت وام های
مشابه برای موضوعاتی چون ازدواج و اشتغال، نیز خود سوال برانگیز است. دولت
در یک اقدام فوری و در عرض یک هفته شرایط پرداخت وام 25 میلیونی را طی یک
بخشنامه عملی کرد. این در حالیست که دولت یازدهم از کمبود منابع مالی برای
بسیاری از طرح های تولیدی بر روی زمین مانده، سخن می گوید.
6- دولت می توانست با
تخصیص این منابع مالی در جهت تحقیق و توسعه خودروهای باکیفیت و با آلایندگی
کمتر گام بگذارد نه اینکه 110 هزار خانوار ایرانی را برای 4 سال بدهکار
خودروسازان سازد.
در صورت وجود
بازار رقابتی، این خودروسازها در عرض چندماه به طور حتم، زمین خواهند خورد
و این شرایط کج دار و مریز چندین دهه است که ادامه دارد و به نظر می رسد
فرصت زیادی در اختیار خودرو سازها بوده که خود را با استانداردهای جهانی
همسان کنند. تحریم و افزایش قیمت ارز، تنها یک بهانه بود، چرا که پیش از آن
نیز، خودروهای ایرانی، آش دهان سوزی نبودند. ما شاهد بودیم در شرایط تحریم
برخی از فناوری های روز جهان در ایران بومی سازی شد و در حال حاضر در رقابت
جهانی در رتبه های خوبی به سر می برند.
لینک مرتبط :
3200 میلیارد دلار
از خزانه دولت به جیب خودروسازان رفت
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
نواندیش:
سید احمد خمینی
( فرزند حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی
یادگار امام راحل ) در صفحه اینستاگرام خود با
انتشار تصویری (عکس دوم) نوشته-اند
:
پاریس در میان خون و آتش غوطه ور شد. در این میان چند نکته را مى توان مورد
اشاره قرار داد:
١.
جنایت رنگ و نژاد ندارد ، دین ندارد ، بر مدار آیین و فرقه اى خاص نیست.
جنایت همه جا جنایت است، "ضاحیه" باشد یا "پاریس" ، "دمشق" باشد یا "منا".
پیش هر آزاده اى محکوم است و نزد هر که از انسانیت برخوردار است مطرود مى
باشد.
٢.
حمایت از دزد ، روزگارى خانه حمایتگران را به آتش مى کشد.
سران فرانسه آن روز که مخالفین اسد را در سوریه -بدون توجه به اینکه چه مى
گویند و چه مى کنند- تجهیز مى کردند و با زبان و سلاح به کمک آنها مى
شتافتند باید امروز را مى دیدند. این البته درس براى همه ماست که افراط را
براى از بین بردن رقیب مشروعیت نبخشیم. افراط اگر تأیید شد روزى درب منزل
تأیید کنندگان را خواهد زد.
٣.
همیشه مردم بى پناه هستند که تاوان اشتباه حاکمان بى خرد خود را مى
پردازند. به قول آن جامعه شناس در هیچ نوع حکومت وزیر گرسنه نمى خوابد. و
البته این مردم هستند که باید حاکمان "دلسوز و با تدبیر و عاقل" انتخاب
کنند.
٤. این اولین جنایت تاریخ نبود اما اى کاش آخرین آن باشد.
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
کامران دانشجو عضو هیئت مؤسس جبهه یکتا :
جبهه یکتا جبهه کارآمدی و تحول ایران اسلامی است که از وزرای دولت نهم و
دهم تشکیل شده
و
نمی تواند نسبت به وضعیت کشور بی تفاوت باشد.
جبهه یکتا در انتخابات مجلس در مسیر اصول گرایی و با گفتمان امام و
انقلاب
حتماً به همگرایی جریان اصول گرایی کمک می کند و نقش خود را در این
انتخابات ایفا خواهد کرد.
عضو هیئت مؤسس جبهه یکتا در پاسخ به این پرسش که آیا جبهه یکتا وارد
انتخابات می شود، گفت:
جبهه یکتا حتماً نقش خود را در راستای همگرایی اصول گرایان با گفتمان
کارآمدی و تحول و امام و انقلاب ایفا کرده و حتماً ورود پیدا خواهد کرد و
به همگرایی در اصول گرایی کمک خواهند کرد.
دانشجو با بیان اینکه
جبهه یکتا نقش خود را در هر مقطعی که احساس کند می خواهد به گفتمان امام و
انقلاب صدمه ای وارد شود، ایفا خواهد کرد،
یادآور شد: انتخابات مجلس نیز یکی از همین موارد است.
جبهه یکتا محال است نسبت به انتخابات مجلس بی تفاوت باشد.
وی در پاسخ به این پرسش که جبهه یکتا برای ورود به انتخابات قرار است مجوز
فعالیت بگیرد، گفت:
ما یک جبهه گفتمانی هستیم و با همین جبهه گفتمانی کارآمدی و تحول و امام و
انقلاب و خادم بی منت بودن برای ملت و از جنس مردم بودن نقش خود را در
همگرایی اصول گرایان و انتخابات مجلس بازی خواهیم کرد.
عضو هیئت مؤسس جبهه یکتا در پایان خاطرنشان کرد: چگونگی ورود به بحث
انتخابات را در آینده خواهید دید.
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام این معرکه، بخاطر لحاف مُلای بیچاره-ست ...
اینکه مسئولان منطقه ای آنقدر فرصت داشته باشند که علاوه بر انجام وظایف
معمول و ضروری جامعه به انجام کارهای خارج از وظیفه اقدام کنند بی شک از
خوش اقبالی مردمانش حکایت دارد.
در خبرهای چند روز گذشته اعلام شد که در یکی از شهرهای شمالغربی
ایران جشنواره برای کباب برگزار شده و کباب مخصوص آن دیار را ثبت ملی نموده
اند. تازه به این بسنده نکرده معاون گردشگری
رئیس جمهوری را هم دعوت نموده و طی دو روز ملت دف زده و پایکوبی کرده اند
که این افتخار خجسته به نام شهرشان ثبت شده است.
تا آنجا که تاریخ روایت میکند کباب کوبیده،غذای مورد علاقه
ناصرالدین شاه قاجار بوده است که در سفر و حضر به امر ذات اقدس شهریاری بین
هزار تا دو هزار سیخ طبخ و برای پادشاه و همسران و شاهزادگان و نوکران سرو
میشده است. نان سنگک و ریحان و سماق و دوغ نعناع
و نارنج هم جزءلاینفک کباب خوری بود.تقریبا در همه جای ایران کباب کوبیده
را یک جورطبخ کرده و یک جور هم میخورند.
مگر آنکه مثل دوره مشروطه بخواهیم توضیح دهیم.نقل است هنگامیکه یکی
از مشروطه گرایان در تبریز مشغول سخنرانی بوده است یکی از افرادی که
چلوکبابی داشته می پرسد مشروطه یعنی چه؟ سخنران می گوید مشروطه یعنی کباب
ارزان و سپس با دستش طول کباب را نشان می دهد و می گوید کبابی به این طول
خواهد بود و سپس بازویش را نشان می دهد و قطر کباب هم به اندازه قطر بازوی
من خواهد بود.کباب موصوف که ثبت ملی شده فقط سیخ کباب گیری اش بزرگ تر از
سیخ های معمول است ،همین و السلام.
از آن اتفاق که بگذریم به گفته مرحوم عمران صلاحی حالا حکایت ماست.
ما که مثل مردمان خوشبخت آن دیار روسای شهرمان آنقد بیکار نیستند که
به این امور پیش پا افتاده و قرتی بازی های شکم سیرانه بپردازند.
اگر شهرضای ما انار مشهور و محبوبی دارد که هزاران نفر را در فصل
برداشت از جایجای ملک ایران به این شهر میکشاند،
مسئولیتی را متوجه مدیرانش نمیکند. اگر کارگاه
های سفالگری شهرضا به مرور کم رونق و تعطیل میشوند قرار نیست مسئولی غمخوار
آنها باشد و راهکاری ارائه کند.سفالینه هایی که میتوانند علاوه بر ایجاد
اشتغال پایدار به حفظ و گسترش فرهنگ این دیار کمک کنند.
ویا جشنواره پخت سمنو که دولت مستعجل بود و تا آمد قوامی بگیرد در
دست انداز سیاست و قدرت واژگون شد.
در این شهر برای انتخاب یک شهردار ماهها تحقیق کارشناسی و دقیق
انجام میشود. بعد از انتخاب و کلی سلام وصلوات و
تشکر از انتخاب به جا و شایسته حضرات آقایان و علیا مخدرات، ماهها تلاش
میشود تا منتخبشان را استیضاح و عزل کنند. در
اقدام بعد ماهها تلاش خواهد شد تا جانشین شهردار پیدا شود.
بدیهی است که هر دوره شورا چهار سال بیشتر نیست که عمده اش به هین
عزل و نصب و...میگذرد.
هر منتقد منصفی متوجه میشود که دیگر فرصتی برای پرداختن به اموری
مانند آنچه عرض شد نمیماند.فقط دو مطلب کم اهمیت وجود دارد.یکی حق الجلسه
این نشستهاست که از جیب شهروندان شریف پرداخت میشود.مثل قنات کن های میرزا
آقاخان نوری که اگرچاههایی که حفر کردند به آب نرسید به نان رسید.دیگر ترقی
روز افزون دیگران و واپسگرایی شهر عقل و حکمت و فلسفه و شعر ...
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
آفتاب یزد- امید کاجیان: شبنامههایی که در روز پخش میشوند و دست به دست
میگردند. طبق یک سنت دیرینه! خیلی وقت است که این روش برای تخریب رقیب در
هر کوی و برزنی کارآیی دارد. با سطح گستردگی زیاد یا کم فرقی نمیکند. تا
بوده همین بوده. عرصه سیاست در هر مقطعی، در هر دورهای و در هر سطحی، شاهد
این شبنامه هاست که اگر نباشد جای تعجب است.
به خصوص در این دو سال، این روال، عادی تر هم شده، چه آن زمان که قرار بود
اعضای کابینه روحانی رای بیاورند، چه آن هنگامی که سکان وزارت خارجه کشور
به دست ظریف افتاد وتصمیم بر آن شد تا او دلش را به دریا بزند و مذاکرات
نفسگیر با 1+5 را از نو آغاز کند. از مجلس بگیرید تا نمازجمعه تا راهپیماییها،
در هر جایی که جمعیتی بود، جماعتی هم به دنبال منفعتی از نوع جناح بازیهای
سیاسیشان، گام برمی داشتند و متنی بر کاغذی و پخش آن علیه دولت و وزرا به
ویژه شخص ظریف. البته در این بین روزگاری هم علیه شخص حسن روحانی چنین برگهها
و کاغذهایی در مجلس دست به دست شد.
مقاومت ظریف!
ولی بی تردید سهم وزیر خارجه ایران که در این مدت مستقیم و غیرمستقیم زیاد
از این برخوردهای تند را شاهد بوده و اهانتها را شنیده بیشتر از باقی است
با این حال او نشان داد، برخلاف نام ظریفش، مقاوم است! و قرار نیست با این
توهینها و فریادهایی که پشت سر او یا جلو رویش میشود خم به ابرو بیاورد و
از کوره به در شود و به تلافی بخواهد، همچون مخالفان، تریبونها را به باد
داد بگیرد!
از حرفهایی که در قوه قانونگذاری، برخی خطاب به او میگفتند و میگویند
بگذریم، نگاهی به برخی از چنین برگ نوشتههای معروف به شبنامه، هم قابل
توجه است. زمانی محمد جواد ظریف را در حال آتش زدن اورانیومهای غنی سازی
شده میکشیدند و زمانی هم در تراکتهایی از قبل تهیه شده، به عواقب ناشی از
برجام، میپرداختند.
به هر حال کسی هم مدعی این نبود که آنچه در جریان مذاکرات صورت میگیرد
صدرصد هوادار دارد و مطمئنا گروههایی هم با آن مخالفت داشتند اما روال
توافق خوب یا بد، طی شد و به خط پایان رسید. تا جایی که تمامی ارکان نظام
تا بالاترین مقامات آن، ماحصل برجام را پذیرفتند و بر اجرایی شدن آن مهر
تایید زدند.
شیرین کاری جدید
آنچه در این دو سال گذشت را میتوان ناشی از تفکرات مختلف دو جناح مخالف
یکدیگر دانست که البته هریک داعیه حفظ نظام و ارزشهای آن را دارند. با این
حال وقتی کار توافق تمام شد و در دستور کار سیستم حاکمیتی قرار گرفت و از
طرفی ارگانهای مختلف نظام، کار ظریف را قابل قبول توصیف کردند کمتر کسی
توقع این را داشت تا مخالفان وزیر خارجه ایران بعد ازاین هم، هنوز بنا را
بر تخریب وجهه او بگذارند. اما گذاشتند! و در جدیدترین شیرین کاریشان! یک
هفته نامه دو برگی که خود را منتسب به «یک تشکل دانشجویی دانشگاه قم» میداند
از وزیر خارجه ایران به عنوان " ظریف الممالک یاد میکند و او را متهم به
تهاجم به ملت کرده است.
چند نکته
اما در شبنامه جدید علیه ظریف به چند نکته باید توجه کنیم؛ نخست، تداوم
چنین اقداماتی پس از اجرایی شدن برجام و تصمیم حاکمیت است، گویا قرار نیست،
عدهای که تا پیش از تایید توافق و موافقت نظام، از هیچ تلاشی برای ابراز
مخالفتشان دریغ نکردند، بعد از تایید آن توسط تمامی ارگانهای حکومت هم،
دست از مواضعشان بردارند و از نگرش هایشان کوتاه بیایند.
البته جای شگفتی بسیار دارد که وزیر خارجه ایران متهم به تهاجم بر ملت هم
شده! چون خیلیها معتقدند که کلیدیترین کاربرد برجام، این بود تا جلو
تهاجم به ملت ایران گرفته شود!
مطلب بعدی در اقدامات تخریبی اخیر، لقب "ظریفالممالک" است که خطاب به رئیس
تیم مذاکرهکننده هستهای داده شده، لقبی که از درون، حرفهای زیادی برای
گفتن دارد. درست مثل راهپیمایی چند روز پیش، که عدهای درآن از وجود میرزا
آقاخانهای جدید سخن میگفتند! میرزا آقاخانی که به بستن قراردادهای ننگین
معروف است! به نظر میآید که اینبارهم تاریخ و به کارگیری مقایسات اشخاص
مختلف در گذر زمان و استفاده از واژههایی در حال و هوای 100 سال پیش، به
کمک مخالفان همیشه ناراضی آمده تا به یاری آن بتوانند خیلی راحت تر مضامین
و معانی خود را القا کنند و در جهت اتهام زنی کارشان را به خوبی انجام دهند.
همه اینها در حالی است که محمد جواد ظریف اخیرا با بیان اینکه با نگاه
بدبینانه میتوان نمره 5 به برجام داد و با نگاه خوشبینانه میتوان به آن
نمره 95 داد، اظهار کرده: "اگر از شرایط پس از برجام استفاده نکنیم این
نمره به صفر میرسد. ما اگر دچار دعوا شویم نه 5 گیرمان میآید نه 95." آن
طورکه ایسنا مینویسد، وی افزوده:" در شرایط فعلی برجام هرچه بود سپری شد.
من به دوستان طرفدار دولت پیشنهاد میکنم بحث درباره برجام را متوقف کنند."
جالب است ظریفی که از موافقین خود میخواهد تا درباره برجام دیگر سخن
نگویند، اینگونه از سوی مخالفانش مورد هدف قرار گرفته و هنوز به بهانه
توافق مورد شماتت قرار میگیرد.
از فضای کشور دور افتاده اند
پخش چنین شبنامههایی ما را بر آن داشت تا از " امیر محبیان " یکی از چهرههای
شاخص اصولگرایان و موسس حزب نواندیشان ایران اسلامی در اینباره بپرسیم، وی
به آفتاب یزد گفت:" "بعضی از افراد هستند که از فضای کل کشور تحلیل درستی
ندارند. وقتی مقام معظم رهبری مطرح میکنند که ما از فضای برجام عبور کردیم
و باید پس از برجام مراقبت باشیم تا نفوذی صورت نگیرد نیروهای انقلابی باید
این موضوع را به عنوان یک اصل در نظر بگیرند. اگر کسانی به هر عنوان توصیههای
ایشان را نادیده گرفتند تفاوتی با آن کسانی که در مقابل نظام میایستند،
ندارند به دلیل آنکه تبعیت از رهبری برای عبور از تنگناهای کشور ضروری است."
این تئوریسین جناح راست افزود:" به گمان من این عده که شبنامه علیه ظریف
چاپ و پخش میکنند از فضای کشور دور افتاده اند و لازم است مجددا یک
بازنگری در نگرش خود انجام دهند آن چیزی که اولویت است و باید وقتشان را
روی آن بگذارند، ابعاد نفوذ است. هنگامی که آقای ظریف، به طور روشن میگوید
مطیع نظامیم و در برابر بحث نفوذ، خود را مسئول پیگیری میدانیم.
پس آقای ظریف باید تشویق شود نه اینکه با اهانت با ایشان برخورد کنیم."
محبیان درباره هدف اصلی این عده در پخش چنین شبنامههایی به ما پاسخ
داد:"هر حرکت خلاف قانونی در کشور، از نظر متدینین خلاف شرع محسوب میشود.
بنابراین این افراد باید در نظر بگیرند که در ساختار حکومتی، اقدام آنها
دینی نیست.البته آنها میتوانند از دفاتر مراجع استعلام کنند که آیا میشود
برخلاف قانون اقدام کنند؟"
وی درباره میزان کارآمدی حرکتهای تخریبی در چنین برهه زمانی، پاسخ داد: "این
حرکات ایذایی است و افراد پیرو این منش به دنبال آشوب هستند و وقتی فضا به
هم بریزد نفوذگران هم از چنین فضایی در جهت ایجاد اختلاف استفاده میکنند،
به نظر من تنها راهی که بشود به کمک آن جلو اختلاف را گرفت این است که همه
نیروها چه در دولت و چه در قوای دیگر و چه تودههای مردم در چارچوب
استراتژیک مشخص شده نظام حرکت کنند."
از محبیان درباره شعارها و مقایسههای تاریخی از میرزاآقاخان نوری تا لفظ
ظریف الممالک پرسیدیم و دلیل اینکه این روزها استفاده از چنین الفاظی از
سوی تندروها زیاد شده است، وی پاسخ داد:"به نظر من استفاده از چنین الفاظی
اخلاقا غلط است و یک فرد مدعی تدین نباید از طریق القاب و الفاظ به دیگران
توهین کند."
تاثیر عکس دارد
به سراغ صفر نعیمی رز، عضو کمیسیون امنیت ملی هم رفتیم و نظرش را درباره
پخش شبنامهها جویا شدیم، وی پاسخ داد: "مسلما این شبنامهها در جهت تخریب
و تحقیر آقای ظریف بوده و توهین و اهانت به ایشان هم از سوی برخی مرسوم شده!
آنانی که به دکتر ظریف به عنوان وزیر امور خارجه و رئیس تیم هسته ای افترا
میزنند اقلیت تندرویی هستند که به منافع فردی خودشان میاندیشند، منافعی
که به آن نرسیده اند، بنابراین نظر به اینکه آنها در سیاست امروز شکست
خوردهاند به نوعی درصددند تا ناکامیهای پیدرپی خودشان را پوشش دهند و
پخش چنین اعلامیههایی هم در جهت جبران شکست هاست.»
این نماینده مجلس ادامه داد:" ملت ایران و فراکسیون اکثریت مجلس حامی ظریف
و دولت است، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران پایبند به منویات نظام هستند
و بارها هم بدنه نظام حمایت خودش را از تیم هستهای اعلام داشته و امسال هم
به نام همدلی دولت و مردم نامگذاری شد، ما نیز مطمئنا در جهت منافع عمومی
گام برمیداریم و سعی مان این است که عزت و اقتدار مملکت باقی بماند."
صفر نعیمی در پاسخ به اینکه پخش این شبنامهها تا چه میزان موثر است؟ به ما
گفت:"این شبنامهها جز اینکه خود افراطیون و شخصیت آنها را زیر سوال ببرد
کارآیی دیگری ندارد. مردم ایران با چنین شبنامه هایی نه تنها تغییر موضع
نمیدهند بلکه انگیزه آنها در راستای حمایت از ظریف بیشتر و محکمتر میشود."
روی سیاه !
اینکه انتساب القاب تمسخر آمیز به وزیر خارجه ایران در شبه نشریهها و
کاغذهای چاپی تداوم مییابد یا خیر و اینکه هنوز حمله و ناسزاگویی به ظریف
ورد زبان اقلیت شاکی امروز هست یانه در آینده مشخص خواهد شد.
هرچند در خوشبینانهترین حالت هم بعید است پایانی برای این توهینها متصور
بود.
زیرا اکنون استفاده از چنین شبنامهها و تجمعات تنها ترفند باقیمانده
مخالفان به شمار میآید، تا بلکه با همین اقدامات بتوانند موجبات فروکش
کردن آتش برجان فتاده ناشی از شکست خود را فراهم کنند.
این رفتارها، بیش از آنکه ظریف را مورد حمله قراردهد، نشان از رسوایی
جماعتی است که اکنون سر ناسازگاری با خواست مردم برداشتهاند و به مثابه
روسیاهی به زغال ماندن هستند.
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
میگویند:
مریلین مونرو
زمانی در نامه ای به آلبرت
انیشتین نوشت: فکرش را بکن که
اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری
میشوند.انیشتین در جواب نوشت از این همه دست و دلبازی سپاسگزارم.واقعا هم که چه
محشری میشود.ولی این یک روی سکه است،فکرش را بکنید که اگر قضیه برعکس شود چه
رسوایی بزرگی برپا میشود.مصاحبه ای از مجری مشهور تلویزیون ایران میخواندم که
ایشان ضمن اعتراف به لابی و وساطت کسانی برای ورودش به عرصه مجری گری مدعی شده
بود تلویزیون ایران اجازه بروز استعدادهای کسانی چون او را نمیدهد ولذا کار در
ایران با وجود خط قرمزهای فراوان همواره از رقبای بیرونی اش به لحاظ جذب مخاطب
مشکل تر است.مسلما تا اینجای سخن درست است.اما ادامه مطلب را که ایشان نگفته
بود این است که اگر این خط قرمزهای فراوان وجود نداشت اساسا نوبت به امثال
ایشان نمیرسید که ساعتها از وقت مردم را با بی هنری تمام تلف کنند.کسی که با
سفارش این وآن اجازه حضور در جایی را بیابد حتما هم باید سفارشات همان این و آن
را انجام دهد.
وقتی در توزیع منابع و فرصتها روابط بر ضوابط برتری داشته باشد و افراد بدون
اینکه شایستگی دستیابی به مناصب را داشته باشند صاحب پست و مقام شوند عقب ماندن
جامعه امری طبیعی است.قحط الرجال زمانی اتفاق می افتد که افراد قوره نشده مویز
شوند. تازه به این هم بسنده نکنند و دیگران را مسخره و تهدید بکنند.عده ای از
افراد وجود دارند که در سراسر عمر کاری و زندگی اجتماعی خود حتی یک نقطه درخشان
ندارند و همه هست و نیستشان رانت و سوئ استفاده از نزدیکی به منابع ثروت و قدرت
بوده،در عین حال دچار توهم رجل بودن و همه چیز دانی هستند.کسانیکه در خانه
خودشان هم کسی به حرفشان گوش نمی دهد اما در بیرون به سبب سمت و مقامی که اشغال
کرده اند در برابر این و آن گردن فراز میکنند که تا ما هستیم اجازه نمی دهیم
کسی خلاف رای ما کاری انجام دهد.
اتفاق بدتر وجود گروهی افراد فرومایه و بادمجان دور قابچین است که در اطراف این
اشخاص هستند و کارشان شمردن فضایل نداشته این جماعت است.تملق و پاچه خواری
ویژگی اصلی ممالک جهان سومی است.این جماعت مگس منش دور شیرینی مطلقا اجازه
نمیدهند افراد مستقل ،خوش فکر ودارای مناعت طبع پیشرفت کرده و جای آنان را
بگیرند.نمونه اش عهد قاجار و ایام صدارت امیر کبیر است. بیسمارک صدراعظم هم عصر
او در آلمان،سلسله جنبان پیشرفت همه جانبه ژرمن ها گردید و باعث شد آنها در طول
صد و پنجاه ساله اخیر و با وجود تخریب در دو جنگ جهانسوز اول و دوم همواره
جایگاه مهمی در مناسبات جهانی داشته باشند.میرزا تقی خان اما در پیشبرد امور
ایران ناکام ماند و جامعه نااگاه و رقابت جاهلانه به اصطلاح رجال ایرانی
اقدامات اصلاحی او را تاب نیاورد و عقب ماندگی تاریخی ایران تشدید شد.مظلومیت
امیر تا بدان حد بود که حتی برنامه واکسنیزاسیون او به سختی شکست خورد چرا که
اطبای محلی منافع خود را در خطر دیده و با استفاده از جهل عوام، آنان را از
واکسن کوبی منع میکردند.مدارس درسی به سبک جدید به آتش کشیده شد و اصلاح امور
دیوانی و کاهش حقوق و نفوذ درباریان با عزل و در نهایت حذف امیر متوقف شد.
مشکل جامعه ما قحطی رجال نیست.مشکل وجود افرادی است که بی دلیل رجال و نسائ به
حساب می آیند در حالیکه یک عوام تمام اند.و افراد بی شخصیتی که تمام هم وغم شان
مجیزگویی این جماعت است.
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
یه پسر ۲۳ ساله ایرانی ، برای چندمین بار به جرم دزدی دستگیر شده.
بعد تازگیا پلیسا فهمیدن این یارو اصلن دزد نبوده!
پس چرا دستگیر شده؟ چون اوسکول بوده!
با این پسره مصاحبه کردن ازش پرسیدن چرا خودتو دزد معرفی کردی؟ فکر می کنین
چی جواب داده؟
گفته : کوچیک که بودم دوستام میگفتن هرکی سابقه داشته باشه سربازی
نمیفرستنش، منم از ترس اینکه نَرَم
سربازی خودمو دزد و زورگیر معرفی کردم!!
حالا نکته ی هیجان انگیزش اینجاس : این یارو
از ترس دو سال خدمت، ۵ سال افتاده زندان! بعد هی کاری می کرده که جرمش
سنگین تر بشه و بیشتر بیفته زندان! تازه گفته اگه باز آزاد بشم بازم دوس
دارم برگردم زندان که نرم سربازی!!!
حالا شما بگین… این نابغه تره یا ...
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
چند محقق از دو دانشگاه انگلیسی
اومدن آزمایش جالبی انجام دادن. اونم اینکه از ادرار انسان انرژی تهیه کردن.
اونم اینجوری که تونستن یکی از گوشی های سامسونگ رو با ادرار انسان شارژ کنن!!
خب ، تصور کنین از این به بعد چه وضعیتی پیش میاد… شارژ کم آوردین یه سر برین
توالت! حالا میفهمم که چرا وقتی میریم دسشویی، رنگ و
رومون وا میشه و انرژی میگیریم … نگو همه ش زیر سر این املاح درونیمونه!
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چی بیشتر فشارم بدی «کـلـّــه-گـنــــده-تر » میشم! ...
معاون اول رئیس جمهور : تحریم الان مرده است
معاون اول رئیسجمهوری طی سخنانی در همایش روز ملی صادرات با تاکید
بر لزوم هماهنگی و انسجام میان صادرکنندگان و دولت، یادآور شد:
اینکه امروز
بنده بجای رئیس جمهور در خدمت شما هستم بخاطر تحریمها نیست چرا که کار
تحریم تمام شده و تحریم الان مرده است.
وی افزود: بر اساس پیشبینیهای صورت گرفته از سوی غربیها میخواستند که
کشور ما را زمینگیر کنند درحالی که امروز صادرات ما در ۶ماهه اول ۳۰ درصد
افزایش داشته است.
وی با اشاره به وجود منابع عظیم در کشورمان صادرات را یک
منبع عظیم خواند که بایستی با حمایت دولت به اوج خود برسد.
رحیمی ادامه داد: صادرکنندگان ما باید کالای مرغوب صادر کنند و عزت ایران
را در عرصه بینالمللی افزایش دهند. شما صادرکنندگان از کشوری اسلامی هستید
بنابراین جنس شما باید اعلا باشد.
رحیمی با بیان اینکه ما انتظار داریم که صادرکنندگان با دولتمردان صداقت و
برادری داشته باشند،
گفت: اتاق بازرگانی و اتاق تعاونی ما بایستی در خط
مقدم باشند اینکه در اتاق بازرگانی بنشینند و از دولت انتقاد کنند راه بهجایی
نمیبرند. بلکه بایستی دستبهدست هم دهیم و کار را به جلو ببریم.
وی با بیان اینکه هرچه مردم ما ثروتمندتر و صادرکنندگان ما نیز ثروتمندتر
باشند بهتر است، عنوان کرد: برخی از مدیران در این خصوص حسادت ورزند کار
درستی نیست درحالی که باید در این راه به صادرکنندگان کمک شود.
معاون اول رئیسجمهوری افزود: ما نوکر صادرکنندگان صادقی هستیم که میخواهند
کشور آباد شود و مملکت را با هیچ معاملهای سودا نمیکنند.
رحیمی همچنین به تدابیر دولت در دور زدن تحریمها اشاره و خاطرنشان کرد: با
وجود تحریمها طبق پیشبینیهای کشورهای غربی و همپیمانانش مبادله اقتصادی
ما با اروپا میبایستی کم میشد ولی نسبت به ۶ ماهه مشابه بسیار رشد داشته
است.
وی با بیتاثیر خواندن تحریمها اضافه کرد: الان برخی کشورهای غربی به ما
پیغام میدهند که با آنها معامله کنیم و حتی تخفیف داده و شرکتهای واسطه
درست میکنند تا اجناس ما را خریده و یا جنسی را به ما بفروشند.
رحیمی اظهار کرد:
سوخت هواپیماهای ما را قطع کردند ما هم متقابلا سوخت
هواپیماهای آنها را قطع کردیم و با این اقدامات طوری شد که نماینده یکی از
این کشورها آمده و دست خود را بالا برد و گفت:
۴ جا به شما سوخت میفروشیم
و در موارد دیگر نیز که آنها کالاهای خود را گران کردند و یا جایی بود که
مسافران ما را معطل کردند که ما نیز متقابلا با آنها اینگونه کردیم و این
یعنی عزت جمهوری اسلامی ایران.
منبع : ایسنا 1389/8/1
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
صادق زیبا کلام تحلیلگر سیاسی : خنده دارترین موضوعی که یک نویسنده،
روزنامه نگار یا خبرنگار در این مملکت می تواند مطرح کند این است بگوید قوه
مجریه برای انتشار افکار ما به ما آزادی عمل نمی دهد و دهان ما را بسته است.
امروز یک بچه دبستانی هم در ایران می داند چه نهادهایی جلوی مطبوعات را می
گیرد.
وی با بیان اینکه این بهانه اصولگراها بسیار خنده دار و مضحک به نظر می رسد،
تصریح کرد: برخی رسانه های خاص نه فقط برای کمبود متراژ غرفه ها و بدست
آوردن فضایی بزرگتر این نمایشگاه را تحریم نکردند بلکه آنها می خواستند به
مردم بگویند حالا که اصلاح طلبان قدرت را به دست گرفته اند ببینید چطور
جلوی حضور اصولگرایان را گرفته اند و نمی گذارند صدای ما به گوش ملت
برسد.اما همه می دانند اینها اشک تمساح است که می ریزند.
زیبا کلام اضافه کرد: طرفداران این گروه هم خودشان می دانند که این رسانه
ها چه قدرتی دارند و می توانند با یک تلفن تمام مطبوعات وابسته به خود را
یک جا تعطیل کنند. رفتارهای اخیر این اصولگرایان یک مظلوم گرایی قلابی و
عوام فریبانه است.
عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عصر ایران ؛صادق وفایی :
رجبعلی نکوگویان مشهور به « جناب شیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط »
در سال 1262
هجری شمسی، در تهران دیده به جهان گشود. پدر رجبعلی کارگر ساده ای بود.
هنگامی که رجبعلی 12 سال داشت از دنیا رفت و وی را تنها گذاشت.
شیخ برای گذران عمر خیاطی می کرد و در خانه خشتی و ساده ای که از پدرش به
ارث برده بود در خیابان مولوی کوچه سیاهها (شهید منتظری) زندگی می کرد. وی
تا پایان عمر در همین خانه زیست.
یکی از فرزندان شیخ میگوید: ابتدا پدرم در یک کاروانسرا حجرهای داشت و در
آن خیاطی میکرد.
روزی مالک حجره آمد و گفت: راضی نیستم اینجا بمانی. پدرم بدون چون و چرا و
بدون این که حقی از او طلب کند، فردای آن روز چرخ و میز خیاطی را به خانه
آورد و حجره را تخلیه کرد و تحویل داد، از آن پس در منزل، از اتاقی که
نزدیک در خانه بود برای کارگاه خیاطی استفاده میکرد.
یکی از دوستان شیخ تعریف می کند:
بعد از اولین ملاقات با جناب شیخ، قرار بر آن شد که به جلسه ایشان برویم.
وقتی به خدمتشان رسیدیم، ایشان رو به قبله نشسته و مناجات می خواندند. جناب
شیخ عادت داشت که در ضمن دعا خواندن و مناجات، جملاتی بگوید که تنها اهلش
آنرا دریافت می کردند. من هم در همان جلسه، پشت سر ایشان نشستم و با وی هم
نوا شدم.
در میان دعا، شخصی وارد مجلس شد که در ظاهر، هیچ شباهتی با دیگر شاگردان
شیخ نداشت.
ریش هایش را تراشیده بود و با کلاه و لباس مخصوصی وارد مجلس شد. من هم در
همان حال و هوای جوانی با خود گفتم که این شخص، با این سر و وضع، اینجا چه
می خواهد؟
درست به محض آنکه این مطلب در ذهنم خطور کرد، شیخ مناجات را رها کرده و با
صدای بلندی فرمودند: تو به ریشش چه کار داری؟ اگر ریشش را تراشیده، در ازای
آن دو صفت خوب دیگر دارد، که ریش داری مثل تو، از آن بی بهره است.
پس مال او به تو می چربد ...
و دوباره مناجاتش را ادامه داد.
شیخ تعریف می کند: نفس، اعجوبه است، شبی دیدم حجاب (حجاب نفس و تاریکی باطنی) دارم و طبق معمول نمیتوانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم. با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...
آیت الله فهری، توصیههای شیخ درباره اخلاص را چنین توصیف میکند:
تکیه کلام ایشان « کار برای خدا بود ». آن قدر ضمن فرمایشات خود تکرار میکرد
که: « کار برای خدا بکنید، کار برای خدا بکنید » که برای شاگردانش « کار
برای خدا » حالت ملکه پیدا میکرد.
مانند یک فیل بانی که مرتب با چکش به سر
فیل میکوبد، مرتب بر اندیشه شاگردانش میکوبید که « کار برای خدا ».
مثالهایی از خود و دیگران در این زمینه میآورد تا حالت ملکه در مخاطب
ایجاد شود. به همه و در همه حال تأکید میکرد: کار برای خدا! میفرمود: شب
که به خانه میروی و همسرت را میخواهی ببوسی، برای خدا ببوس!
می گفت: در
تمام زوایای زندگی انسان باید خدا باشد. مقامات و مکاشفات کسانی که در مکتب
شیخ پرورش مییافتند در اثر عمل به این دستورالعمل بود.
شیخ به شاگردان خود مکرر تأکید میکرد: همه کارها باید برای خدا باشد، حتی
خوردن و خوابیدن. هرگاه این استکان چای را به قصد خدا بخوری، دل تو به نور
الهی منور میشود، ولی اگر برای حظ نفس خوردی، همان میشود که خواسته بودی.
یکی از شاگردان شیخ توصیههای ایشان به اخلاص را چنین توصیف میکند:
شیخ میگفت: این جا (خانه خودش) که میآیید برای خدا بیایید، اگر برای من
بیایید ضرر میکنید! حال عجیبی داشت، مردم را به خدا دعوت میکرد، نه به
خود.
یکی از ارادتمندان جناب شیخ میگوید: شیخ از من پرسید: شغل شما چیست؟ گفتم:
نجار هستم. فرمود: این چکش را که به میخ میزنی به یاد خدا میزنی یا به
یاد پول؟! اگر به یاد پول بزنی، همان پول را به تو میدهند و اگر به یاد
خدا بزنی هم پول به تو میدهند و هم به خدا میرسی.
یکی از دوستان شیخ میگوید: فراموش نمیکنم که روزی در ایام تابستان در
بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری
وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل میرفت، به او گفتم: آقا!
قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست.
فرمود: عیال و اولاد را چه کنم؟! در
حدیث است که رسول خدا (ص) فرمودند: « إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً
فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی
حلال، خسته ببیند. »
و « ملعون ملعون من ضیع من یعول؛ ملعون است، معلون است
کسی که هزینه خانواده خود را تأمین نکند.»
جناب شیخ یکی از اتاقهای منزلش را به یک راننده تاکسی، به نام « مشهدی یدالله »،اجاره داد. مبلغ اجاره ماهی 20 تومان بود. تا این که همسر راننده وضع حمل کرد و دختری به دنیا آورد، که مرحوم شیخ نامش را « معصومه » گذاشت. هنگامی که در گوش نوزاد اذان و اقامه گفت، یک دو تومانی پر قنداقش گذاشت و فرمود: آقا یدالله! حالا خرجت زیاد شده. از این ماه به جای بیست تومان، هجده تومان بدهید.
یکی از شاگردان شیخ
که نزدیک به سی سال با ایشان بوده نقل میکرد که شیخ به
من میفرمود: روح شخصی از علمای اهل معنا - که ساکن یکی از شهرهای بزرگ
ایران بود - را در برزح دیدم که تأسف میخورد و مرتب بر زانوی خود میزد و
میگفت: وای بر من، آمدم، و عملی خالص برای خدا ندارم!
از او پرسیدم که چرا چنین می کند؟
پاسخ داد: در ایام حیات، روزی با یکی از اهل معنا که کاسب بود برخورد کردم،
او مرا به برخی از خصوصیات باطنی خود متذکر ساخت، پس از جدا شدن از او
تصمیم به ریاضت گرفتم، تا مانند آن شخص دیده برزخی پیدا کنم و به مکاشفات و
مشاهدات غیبی دست یابم.
مدت سی سال ریاضت کشیدم تا موفق شدم،
در این هنگام مرگم فرا رسید، اکنون به
من میگویند: تا آن هنگام که آن شخص اهل معنا تو را متذکر ساخت گرفتار هوای
نفس بودی، و پس از آن تقریباً سی سال از عمر خود را صرف رسیدن به مکاشفات و
رؤیت حالات برزخی کردی، اینک بگو: عملی که خالص برای ما انجام دادهای کدام
است؟!
فرزند جناب شیخ نقل کرده است: پدرم دلش میخواست هر کسی در هر لباسی که هست، شغلی داشته باشد و از آن امرار معاش کند و شدیداً با بی شغلی و بیکاری مخالف بود و این را به همه میگفت. میدانید که ما در جنوب تهران، در مولوی زندگی میکردیم و آنجا قبل از انقلاب، یک محیط خاصی بود. آدمهای ناباب هم زیاد داشت. اما پدرم، هیچ وقت از همان آدمهای ناباب با القاب و عناوین زشتی که در آن وقت مرسوم بود، یاد نمیکرد. به آنها داش مشدی میگفت.
یک روز جناب شیخ نماز اول وقت را عمداً به تأخیر انداخت. بعد از چند دقیقه آقایی وارد شد و جناب شیخ با ورود او گفت: حالا بلند شوید تا نماز بخوانیم.پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟ گفت: از این تازه وارد بپرسید! آن شخص تازه وارد گفت: من هم سعی داشتم که برای نماز اول وقت اینجا باشم، اما در راه که میآمدم دیدم سگی پایش شکسته و ناراحت است. معطل شدم تا پای سگ را ببندم و به همین خاطر کمی دیر رسیدم. جناب شیخ به احترام این کار او، نماز را به تأخیر انداخته بود.
پس از واقعه مهمی که در جوانی شیخ پیش آمد، کراماتی به وی عنایت شد، پرده
ها از جلوی چشمانش افتاد و حالات کشف و شهود معنوی برای وی ممکن شد.
جناب شیخ در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشت، تحول
معنوی خود را چنین بازگو نمود:
"در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من
شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی! خدا
میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این
حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم:
خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن."
رجبعلی نکوگویان برای رضای خدا معصیت را ترک می کند و این کف نفس و پرهیز
از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد.
شیخ در این باره می گوید: من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای
رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.
عاشق عارف، مرحوم کربلایی احمد از شاگردان مرحوم شیخ
می گفت: بعد از فوت
شیخ، ایشان را در خواب دیدم و از او سوال کردم در چه حالی ؟
گفت: فلانی من ضرر کردم !
با تعجب گفتم: تو ضرر کردی! چرا ؟
فرمود: زیرا خیلی از بلاهایی که بر من نازل میشد با توسل آنها را دفع
میکردم، ای کاش حرفی نمی زدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا
بلاها را تحمل میکنند در اینجا چه پاداشی می دهند!
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
مَشد حسین آقا ، اخلاقآی عجیب غریبی داره ، ولی سعی میکنم با صبوری وُ نرمی جواب حرفآشو بدم تا هم جوش نیآره ، هم بتونه حرفمو بفهمه وُ قبول کنه ... نه جَوون وُ بچه-ساله که آدم حرفاشو بحساب بچگی وُ خامی-ش بذاره ، نه اونقدر پیر وُ خرفته که آدم بگه «بعضیآ وقتی خیلی پیر میشن ، درک وُ فهم-شون برمیگرده به دوران کودکی-شون ، به سه، چهار سالگی-شون» ؛ هفتاد وُ یک سال داره _ هر چند بقول مرحوم مادرم «بزرگی به عَقله نه به سال» ... میگه که حدود شصت سال پیش با خوونوادَش از شهرستان اومدن تهرون وُ تو ناف ِ شهر مشغول کار وُ زندگی شده. از حرفآش معلومه که «لای پَر ِ قو» وَ تو ناز وُ نعمت بزرگ نشده وَ خیلی چیزآ رو دیده ؛ خدا عالمه که از دیده-ها وُ شنیده-هاش چقدرشو فهمیده وُ حلاجی کرده. «مَشد حسین آقا» ، خووب که فکر میکنم ، می-بینم از همون جماعتیه که خودت همیشه میگی «بیخودی ناراحت نشو ، از عوام الناس چه انتظاری داری»!؟ ...
آره ، همین دو سه هفته پیش رفته بودیم که با هم گشت ِ کوتاهی بزنیم ، یه دفه یاد خانومش افتادم ، بهش گفتم : «حاج خانوم انگار داشت میرفت جایی ، یه وقت رودَرواسی نکنی ، یه وقت از ما ناراحت نشه». زود آمپرش رفت بالا وُ تند وُ تیز گفت : «به اون چه مربوط! چه حقی داره»! ... گفتم : «هر کسی یک حق وُ حقوقی گردن آدم داره ، مثل پدر مادر ، زن وُ بچه ، فامیل ، همسایه» ... با دلخوری گفت : «کی گفته»؟ گفتم : «خدا وُ پیغمبر ، همون خدایی که روبروش نماز میخونی. "روز حساب" ، اول از اخلاق وُ رفتار آدم با پدر مادرش می-پُرسن ، بعد با زن وُ بچه وُ خوونوادش ، بعد ...». زود بقیه حرف-مو قیچی کرد وُ گفت : «اونآرَم به موقــَــش ، انقدر گردش وُ تفریح بُردَ ...م»! گفتم : «خدا رو شُکر ... منظورم این بود که یه وقت مزاحم شما وُ حاج خانوم نشده باشم ، همین ...».
پرسیدم : «مَشد حسین آقا ، اون بارون سَر شبی ِ یک هفته پیش رو که دیدی»؟ گفت : «خب ، چطور مگه»؟ گفتم : «بارون خوبی بود. هوام درست وُ حسابی تمیز شده بود وُ سَرد ... اومدم پایین ، زیر بالکن وایساده بودم که هوایی بخورم ، سَر شب بود ، وَ سَر وُ کله-ی همین آقای رضایت پیداش شد». مَشد حسین آقا گفت : «من که نمی-شناسمش ، خب چی میگفت»؟ گفتم : «حرف اول وُ آخرش رو اون شب فهمیدم. تو اون بارون تند ، یاد ِ آدمایی افتادم که سقفی بالا سَرشون نداشتن یا اگرَم داشتن تو "حلبی-آباد" وُ بیغوله-ها بود. بهش گفتم "بیچاره کارتون-خوآبآ ، چه مُصیبتی دارن امشب" ...». مجال نداد که بقیه حرفمو بزنم وُ زود قیچی-ش کرد وُ گفت : «چشم-شون کور کارتون-خواب نمیشدن! با پدر مادرشون قهر نمیکردن وُ تو خونه-شون می-خوابیدن!!!» ... گفتم : «ولی خیلیآ-شون اینطوریآم نیستن ، یا بیکارَن ، یا خوونواده-ای اینجا ندارن ، یا معتاد وُ دَر بدَرن» ... با تندی وُ اعتراض گفت : «پس چرا مآ نیستیم»!!!؟ برای اینکه بحث رو کوتاه کنم ، گفتم : «اونایی که سقف درست حسابی-ای بالا سَرشون ندارن چی»؟ این دفه دیگه جوابش خیلی چیزآ رو برام روشن کرد وَ فهمیدم که این آقای رضایت ، قــَــسَــم خورده که هیچوقت بیدار نشه! پرسید : «پس چطور من وُ شما داریم! از تنبلی وُ بی-عاری ِ خودشونه»!؟ ...
نویسنده : عـبـــد عـا صـی