همه دین-شان
مردی وُ داد بود
در شاهنامه-ی حکیم
ابولقاسم فردوسی ، والاترین موضوع پس از «حــق» ، «خـِــرَد»-ست. در دورانی که غالب
جامعه به جهل ، خرافه ، وَ خود-باختگی مبتلا شده ، برای فردوسی
عثل وُ خـِــرَد جمعی بسیار ارزشمند است
... فردوسی قصد دارد با تاکید بر
عقل وُ خرد ، راه نجات را به مردم بیاموزد.
در این خاک زرخیز ایران زمین
/ نبودند جز مردمی پاک دین
همه دین شان مردی و داد بود / وز آن کشور آزاد و آباد
بود
چو مهر و وفا بود خود کیش شان /
گنه بود آزار کس پیش شان
همه بنده ناب یزدان پاک / همه
دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد / ز
پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود /
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما /
چه شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان /
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کاین گونه گشتیم خوار؟ /
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما /
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود /
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت /
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گران مایه بود آن که بودی دبیر
/ گرامی بد آن کس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت /
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آن روز دشمن به ما چیره گشت /
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد /
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند /
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم /
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن /
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است /
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم /
برون سر از این بار ننگ آوریم
«حکیم
ابولقاسم فردوسی»
برچسب ها:
خرد،
راه نجات،
فردوسی،
مهر و وفا،
خوار،
آزادگی،
ناکس،