بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ محمدهادی مؤذن جامی ، خبرآنلاین: "... بهشت، حقیرتر از آن است که علی در آن بگنجد، و فقیرتر از آنکه بتواند به حسین و زینب پاداش دهد، شرم میکند که در خانه گلین فاطمه را بزند و در برابر ساکنان آن، که حاملان روح خدایند، و مسجود ملائک، و مُثُل افلاطونیی ارزشها و آرمانهای انسان، نام جایزه را بر زبان آورد..." .... "... علی از بهشت بزرگتر است و از ابرار برتر، او خود پرورنده ابرار است، او سرخیل «مقربین» است. علی بزرگتر از آن است که حتی در بهشت بر سر سفره ابرار بنشیند و با آنها همکاسه شود، او خود «رضوان خداوند» است....".... در روز عید غدیر دیدم که زیباترین توصیفات را دکتر علی شریعتی از مولایمان دارد با حسی نوستالژیک از دوران جوانی و روزهای انقلاب و با احترام به معلمی که عاشق علی علیه السلام بود و شیرینی و شور و عظمت هنوز هم از کلماتش جاری است (خدایش رحمت کناد) این توصیفات را برای درک ذره ای از عظمت مولایمان شایسته نقل دیدم ...
با تبریک مجدد عیدالله الاکبر غدیر بخشهایی را از تالار
گفتمان شریعتی تقدیم می کنم :
"... علی کسی است که، نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با
وجود و زندگیاش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاجهای
چندگونه بشری، در همه دورهها، پاسخ میدهد..."
"... هرکه علیوار زندگی کند و علیوار کار کند و علیوار
سخن بگوید و علیوار بیندیشد، نمیتواند از سرنوشت محتوم
علیوار بگریزد..."
"... علی... که همه ارزشها در برابرش بیمقدار می نماید
و همه قدرتها و عظمتها در قیاسش ضعف و حقارت به نظر میآید..."
"... ارزشهای علی در بینیازتر بودنش از دیگران نیست،
بلکه در احساس کردنِ نیازهای بلندتر و متعالیتر اوست
نسبت به دیگران و همچنین در احساس نیازمندتر بودن و
احساس کمبود بیشتر کردن او در هستی است؛ که دیگران چنین
احساسی را ندارند..."
"... علی، مظهر توحید و انسانی که رسالت تاریخی تمامی
پیامبران در او تجسم یافته و وجودش جوهر همه انقلابهای
توحیدی است و گردابی است که تمامی رودهایی که در طول
تاریخ عدالت و آزادی و برابری بشری از انقلابها و نهضتها
سرچشمه گرفته و با جور و جبر و تبعیض در کشاکش بوده است
در او میریزد..."
"... به عنوان یک من علیوار: یک روح در چند بعد: خداوند
سخن، بر منبر، خداوند پرستش در محراب؛ خداوند کار، در
زمین؛ خداوند پیکار، در صحنه؛ خداوند وفا، در کنار محمد،
خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند قلم، در نهجالبلاغه؛
خداوند پارسایی، در زندگی؛ خداوند دانش، در اسلام؛
خداوند انقلاب، در زمان؛ خداوند عدل، در حکومت؛ خداوند
پدری و انسانپروری، در خانه؛ و... بنده خدا، در همهجا،
در همه وقت!..."
"... سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت دشوار است، زیرا
به عقیده من، علی (ع) یک قهرمان یا یک شخصیت تاریخی تنها
نیست. هر کس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی
کند، خود را نه تنها در برابر یک فرد، یک فرد برجسته
انسانی در تاریخ میبیند، بلکه خود را در برابر معجزهای
و حتا در برابر یک مساله علمی، یک معمای علمی «این خلقت»
احساس میکند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف
آنچه که در وهله اول به ذهن میآید، درباره یک شخصیت
بزرگ سخن گفتن نیست، بلکه درباره معجزهای است که به نام
انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.
علی (ع) یکی از شخصیتهای بزرگی است که به نظر من
بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا کرد
که رسالت خاصی دارد) که از همه وقت، امروز ناشناخته میبود،
بدشناختهتر است که کیست، محققین او را برای اولین بار
میشناختند.
گاه علی (ع) را که توی این جنگها یک قهرمان شمشیرزن است،
توی شهر یک سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یک
پدر و یک همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یک انسان
زندگی است و در همه ابعادش میبینیم، تاریخ میگوید،
تنها در نیمه شبها، توی نخلستانهای اطراف مدینه میرفته
و نگاه میکرده که کسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم
چاه فرو میبرده و مینالیده! هرگز، من نمیتوانم قبول
کنم که رنجهای مدینه و رنجهای عرب و جامعه عرب و حق
جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را که از همه این
آفرینش بزرگتر است وادار به چنین نالیدنی بکند، هرگز!
درد علی (ع) خیلی بزرگتر است و آن درد خیلی باید درد
نیرومندی باشد، که این روح را این اندازه بیتاب بکند!
مسلما این همان درد انسانی است که خود را در این عالم
زندانی میبیند، انسانی است که خود را بیشتر از این عالم
میبیند و احساس خفقان در این عالم میکند.
مسلما هر کسی که انسانتر است، پیش از آنچه هست در خود
نیاز احساس میکند، انسان است، این است که میبینیم علی
(ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن
گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ
است، نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی
انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت
روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونههای اساطیری
است، نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتا برای مرد خوبی
مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل
است در جایی که تحمل نکردن، خیانت است و نمونه اعلای همه
زیباییهایی است و همه فضایلی است که انسان همواره
نیازمندش بوده و ندانسته.
علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با
این امتیاز را نداشته که یک خانواده امام (ع) است، یعنی
خانواده اساطیری است، خانوادهای که پدر علی (ع) است،
مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)]
است و دختر آن خانواده زینب (س) است.
چهره هایی که میخواهم، در قرن بیستم، به عنوان سمبل و
تجسم یک ایدئولوژی مطرح و عنوا کنم، دارای این خصوصیات
است. البته این کاملترین خصوصیاتش نیست، اما اساسیترین
آنهاست
علی (ع) نخستین نسل در انقلاب اسلامی، علی (ع) در خانه
پسرعمو، رابطه متقابل پیغمبر (ص) و علی (ع)، علی (ع)
مظهر جهاد و رهبری جنگ، علی (ع)، مرد سیاست و مسؤولیت
اجتماعی، علی (ع) مرد کار یدی، کشاورزی و تولید، علی (ع)
مظهر نثر و شعر علی (ع) بهترین سخنور و سخنگو، علی (ع)
فیلسوف، علی (ع) مظهر بینشها و ابعاد متضاد، علی (ع)
زهد انقلابی و عبادت، تکیه بر عدالت، علی (ع) تساوی در
مصرف، علی (ع) امام و مظهر حقیقتها و ارزشها، علی (ع)
نفی مصلحت به خاطر حقیقت، نفی شخصیت، علی (ع) انساندوستی.
ما ملتی که افتخار بزرگ انتصاب به علی (ع) و مکتب علی
(ع) را داریم و این بزرگترین افتخار تاریخی است که میتواند
بدان بنازد و بالاخره بزرگترین سرمایه، امیدی است که میتواند
به وسیله آن نجات پیدا کرده، به آگاهی، بیداری، حرکت و
رهایی برسد، اما در عین حال میبینیم که با داشتن علی
(ع) و با داشتن «عشق به علی» هم نرسیدهایم!
در صورتی که «شیعه علی (ع) بودن» از «چون علی (ع) عمل
کردن» شروع میشود و این مرحلهای است پس از شناخت و پس
از عشق.
بنابراین ما یک ملت «دوستدار علی (ع) » هستیم، اما نه «شیعه
علی (ع) »! چراکه شیعه علی (ع) همچنان که گفتم علی (ع)
وار بودن، علی (ع) وار اندیشیدن، علی (ع) وار احساس
کردن در برابر جامعه، علی (ع) وار مسؤولیت احساس کردن و
انجام دادن و در برابر خدا و خلق، علی (ع) وار زیستن،
علی (ع) وار پرستیدن و علی (ع) وار خدمت کردن است..."
علی، حقیقتی بر گونه اساطیر
"... علی ، رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها ،
زیبایی ها و احساس های مطلق است. ازآن گونه مطلق هایی که
بشر همواره دغدغه دیدن و پرستیدنش را داشته ، وهرگز
نبوده ، ومعتقد شده که ممکن نیست درکالبد یک انسان تحقق
پیدا کند ، و ناچار ، می ساخته است.
علی در همان حد مطلقی که پرومته در اساطیر ، روح تشنه و
محتاج انسان را از فداکاری اشباع می کرده ، و دموستنس از
قدرت و صداقت و لطف سخن، و هرکول از قدرت و نیرومندی جسم
، و خدایان دیگر از نهایت رقت و محبت و لطافت روح ، همه
را در یک رب النوع جمع می کند . علی ، نیازهای را که در
طول تاریخ، انسان ها را به خلق نمونه های خیالی ، و به
ساختن الهه ها و رب النوع های فرضی می کشانده ، در تاریخ
امروز اشباع می کند.
و از همه شگفت همه فضایل مطلقی را که ما ناچار در اسطوره
ها و رب النوع ، حتی فرضی ، قابل جمع نیست ، در یک اندام
عینی جمع کرده است. جنگ هایش را ملاحضه می کنیم و او را
مانند یک رب النوع اساطیری می یابیم که با خون ریزی و بی
باکی و نیرومندی شدید در حد مطلق پیکار می کند. به طوری
که نیاز انسان را به داشتن و بودن یک احساس قدرت مطلق
بشری، سیراب میکند.
و در کوفه ،در برابر یک یتیم ، چنان ضعیف و چنان لرزان و
چنان پریشان می شود که رفیق ترین احساس یک مادر را به
صورت اساطیری نشان می دهد. و در مبارزه با دشمن چنان بی
باکی و خشونت به خرج می دهد. که مظهر خشونت شمشیر است .
و شمشیرش ( ذوالفقار) مظهر برندگی و خون ریزی و بی رحمی
نسبت به دشمن در مبارزه است. و در داخل ، از این نرمتر،
و از صمیمی تر ، و از این پرگذشت تر پیدا نمیشود.
در جای دیگر، علی وقتی می بیند اگر بخواهد به خاطر احقاق
حقش شمشیر بکشد. مرکز خلافت و قدرت اسلامی متلاشی می شود.
و وحدت مسلمین بر باد می رود ، ناگزیر صبر می کند ، یک
ربع قرن صبر می کند و با شرایطی و در وضعی زندگی می کند
که دست احساس پرومته ی به زنجیر کشیده را در انسان به
وجود می آورد . اما علی، به خاطر انسان ، این زنجیر را
خود بر اندامش می پیچد. یک ربع قرن خاموشی از طرف روحی
که همواره بی قرار است و از ده سالگی وارد نهضت اسلام
شده ، به تعبیر خودش صبری با طعم احساس انسانی است که "خار
در چشم و استخوان در گلو" است..."
چهره علی علیه السلام
"... چهرهی "علی" در روشنایی، زیبا و خدایی است. به تو
و من، بیمذهب و مذهبی، هر دو،علی را در تاریکی نشان
دادهاند..."
درد علی علیه السلام
"... درد علی دو گونه است :
یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش
احساس میکند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در
نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده...
و به ناله در آورده است.
ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقاش
احساس میکند.
اما، این درد علی نیست.
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی
است. که ما آنرا نمیشناسیم!!
باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را...
که علی درد شمشیر را احساس نمیکند.
و...ما...
درد علی را احساس نمیکنیم..."
سکوت
"... مگر با کلمات می توان از علی سخن گفت؟
باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چه ها می گوید؟
او با علی آشناتر است..."
علی من ...
"... این علی که شما وصفش میکنید همان رستم خودمان است
که آرایش اسلامیاش کردهاید! این علی شما به درد صوفیها
و پهلوانها میخورد و سمبل زورخانه و خانقاه شده است!
این علیای نیست که من به او معتقدم، علی من آن علی است
که در درون جامعه اسلامی، با منافق ستمکار، خواجه برده
فروش و پارچهورمال و استثمارگر، هر چند مسلمان هم باشد،
به خاطر اسلام مبارزه میکند. و او مردی است که چهار
هزار نفر مقدس دعاخوان نالان در پیشگاه خداوند را، که
جای سجده در پیشانیشان نمایان است و در میانشان حافظ
قرآن بسیار، یک جا با شمشیر نابود میکند. چه کسی جرئت
این کار را داشت و دارد؟!..."
"... و تو ای علی! ای شیر! مرد خدا و مردم، ربّ النوع
عشق و شمشیر! ما شایستگی "شناخت تو" را ازدست دادهایم.
شناخت تو را از مغزهای ما بردهاند، اما "عشق تو " را،
علیرغم روزگار، در عمق وجدان خویش، در پس پردههای دل
خویش، همچنان مشتعل نگاه داشتهایم، چگونه تو عاشقان
خویش را در خواری رها میکنی؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی،
که در ذِمّه حکومتات میزیست، تاب نیاوردی، و اکنون،
مسلمانان را در ذمهی یهود ببین. و ببین که بر آنان چه
میگذرد! ای صاحب آن بازو، که یک ضربهاش از عبادت هر دو
جهان برتر است، ضربهای دیگر!..."
"... امام علی را باید از دولاشاپلی پرسید که دوازده سال
است شب و روز درباره او میاندیشد و نهجالبلاغهاش را
بزبان خود تدوین کرده و افکار و حالات و زندگی و رنجها و
دردها و گرفتاریهایش را در این کوفه پلید پردشمن پست میداند
و میداند که این «خونریز خشمگین صحنه پیکار» چه شد که «سوخته
خاموش خلوت محراب» شد ؟ این شیر خدا در این نخلستان
خاموش چرا تنها مینالد ؟ چرا سر در حلقوم چاه برده است ؟
دردش چیست ؟ نه از آن عربی که تولیت حرم او را دارد و هر
روز ضریحش را گردگیری میکند و آب و جارو و گلاب و فرش و
پرده و نذر و نذور و شمع و مُهر و تسبیح و..."
"... آن انسان شگفتی که سینهاش انبوه فشردهای از آگاهیها
است و اندیشهاش به راههای آسمان آشناتر است از راههای
زمین او است که ناگهان از بستر نرمِ خانه، نیمههای شب
میگریزد و سینهاش خفقان میگیرد و به نخلستانهای حومهی
شهر پناه میبرد و در دل شب، از درد و حیرت و هراس در
برابر ملکوت، عظمت وجود و جمال و جاذبهی خدا و حقارت و
نیاز خویش، ناله برمیدارد و از هوش میرود..."
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی