بسم الله الرحمن الرحیم
فرهنگ «هیس!»،
سنگر کودک آزارها
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
میگنا : همنشینی ندا، ستایش، آتنا و... در این تصاویر همچون
یادداشت این فیلمساز اجتماعی و دیگر اهالی فرهنگ و هنر پیوندی مشترک با یک عبارت دارد: «هیس دخترها فریاد
نمیزنند».
برگرفته از عنوان
فیلمی که حدود 4 سال قبل با نشستن بر پرده سینما قصه تلخ فریادهای فروخورده از
آزارجنسی کودکان را روایت کرد و با برچسب تکراری سیاهنمایی از سوی جامعه اخلاقی
تخریب شد. حالا
هیسِ تابویی که آن زمان کمتر کسی پروای ورود به آن را داشت با انفجار بیمحابای
بمبهای خبری شکسته شده و دیگر
واقعیت مگوی آزارهای جنسی غیرقابل کتمان شده است. در زمانهای که حتی به گفته شیرین احمدنیا
فعالان اجتماعی با محافظهکاری با این واقعه مواجه میشدند دغدغه طرح این معضل
اجتماعی و آگاهسازی جامعه، پوران درخشنده را بر آن داشت تا با نگاهی اصلاحگرایانه
و هشداردهنده مسأله تجاوز به کودکان را در سطح سینما و به بیانی بهتر در سطح جامعه
مطرح کند.
متأسفانه در چنین شرایطی در دسترسترین رسانه جمعی
یعنی تلویزیون خود را کنار کشیده است و اساساً ضرورتی در این باره احساس نمیشود. ضریب
مراقبت از جسم و روح کودکان در مملکت ما بسیار کم است و بچهها موجودات بیپناهی
هستند. کسی حق مؤاخذه پدری که فرزندش را بر دیوار سد کرج قرار داده تا از او عکس
بگیرد، ندارد؟ کسی حق ندارد از مادری بپرسد چرا دست بچه ات لای چرخ گوشت رفته است؟
اصلاً تو پدر عزیز و مادر عزیز کجا هستید که بچهتان قربانی چنین حوادث تلخی
میشود. پدر و مادرها بدون هیچ تعهدی نسبت به فرزندانشان از هم جدا میشوند و
بچهها را تقسیم میکنند و بچهها قربانی جنسی ناپدریها و نامادریها
میشوند. شاید نگاهم
تلخ باشد اما من امیدی به اصلاح این وضعیت ندارم.اتفاقات تلخ مشابه آتنا مختص کشور ما نیست و در
همه کشورهای دنیا شاهد این اتفاقات هستیم. بیمار زیاد است و کشور ما هم مستثنی از
کشورهای دیگر نیست اما ما برای مقابله با آن چه کردهایم. تک تک ما از مسئولان و
تصمیمگیرندگان تا عامه مردم برای مقابله با این اتفاق چه کردهایم. ما نمیتوانیم
همه انتظارات را از دولت و جامعه داشته باشیم. درست
است که دولت نقش مهمی دارد اما
حالا که نیست
ما چه نقشی داریم؟! یا اصلاً در کنار دولت پدر و مادرها چه نقشی
دارند؟!
این غفلت ما شهروندان، مسئولان، والدین و... است که حداقل دانشی که بچهها باید راجع به بدن خود بدانند را از آنها دریغ کردهایم.»
«این موارد مثل الفباست که بچهها باید آن را یاد بگیرند اما متأسفانه حتی در سطح والدین هم آموزشی وجود ندارد و هروقت هم راجع به ضرورت این آموزش صحبت میشود تحذیر میشویم که نباید مطرح شود. امیدوارم حداقل پیامد چنین فجایعی این باشد که هشیار شویم و مسئولیتمان را در هرجایگاه و مقامی که هستیم بدرستی انجام دهیم.»
وقتی میخواهیم درباره مهارتهای ده گانهای
که بخشی از آن بهداشت و تربیت جنسی است صحبت کنیم میگویند شما میخواهید س ک س را
به بچهها آموزش دهید در حالی که هدف این آموزشها
این است که آنها یاد بگیرند چگونه از خودشان مراقبت کنند.»
جای خالی مددکاران اجتماعی در مدارس نکته مهم دیگری
است که لیلا ارشد از آن یاد میکند. او در این باره توضیح میدهد: «ما علاوه بر اینکه
پیشگیری سطح یک را نداریم متأسفانه در پیشگیری سطح دو که حضور مددکار اجتماعی در
مدارس است هم کوتاهی کردهایم. اگر به جای کارمند پرورشی مددکار اجتماعی در مدارس
بود میتوانست مداخله کند و با مراجعه به خانواده بخشی از مسائل برطرف شود. کودکان
ما امکان مطرح کردن دلایل مشکلاتی چون منزوی بودن، پرخاشگری، افت تحصیلی و... را
ندارند و این مسائل برای همیشه با آنها سنگینی میکند. تمام این موارد را خانم
درخشنده بدرستی در فیلم دیدند و به آن توجه کردند که بسیار ارزشمند
است.»
««سلطه» در
آزارگری و خشونت خانگی علیه زن، شوهر، سالمند و کودک بروز و ظهور
دارد. در جامعهای که فرهنگ سلطه بر آن غالب
است هر کس که
زورش بیشتر میرسد اگر دچار اختلال باشد براحتی میتواند هر آدم دیگری را گوشهای
گیر بیندازد حال این آدم میتواند کودک باشد، زن یا حتی مرد. این مسأله بویژه در
تهران بیشتر از جاهای دیگر است اما انکارش میکنیم. «انکار» همان مفهوم دوم مورد
نظر من در بافت فرهنگی ماست که همه مسائل و مشکلات انکار
میشود.»
«اگر فشار اجتماعی کمتر شود و نقابها کنار رود، خواهیم دید که آدمهای بالقوه دیگری هستند که به همین میزان آسیب دیدهاند یا میتوانند به دیگران آسیب برسانند اما در جامعه ما این خواسته بخصوص در بخش حکومتی و دولتی وجود دارد که ویترینی شسته و رفته و شیک از جامعه ارائه شود و بگوییم که ما مردمی با اخلاق هستیم.»
گرچه کم و کاستیهای زیادی وجود دارد اما در وهله اول باید از خودمان شروع کنیم و هر کس در حد و اندازه خود برای کمک کردن داوطلب شود.
«در دوره شورای چهارم، وقتی نخستین بار در صحن
شورا راجع به کودکان کار و استفاده چند خانواده از یک سرویس بهداشتی و کودک شش
ماههای که به خاطر اسهال فوت شد صحبت کردم یا بعدها که به بحث فروش کودک رسیدیم
بر حذر شدم که چرا باید چنین مسائلی مطرح شود.
به گفته او در برخورد با آسیبدیدههای اجتماعی بیشتر با یک نوع غفلت عجیب از سوی مادر مواجه هستیم که سرمنشأ آن کمکاری در بحث آموزش است که کار بسیار سختی است چرا که این افراد باید یک سطح استانداردی از درک داشته باشند که از آنها بخواهیم سر کلاس بنشینند و بعد نحوه مراقبت از فرزند به آنها آموزش داده شود.
«هیچ جایی
در کشور ما وجود ندارد که به موضوعات اجتماعی و علیالخصوص آسیبهای اجتماعی
بپردازد. در مجلس ششم سازمان برنامهریزی در اتاق فکر که مغز کشور بود و آقای
احمدینژاد آن را گردن زد به این نتیجه رسید
که این کشور به یک وزارت رفاه و تأمین اجتماعی نیاز دارد تا به رفاه آحاد ملت توجه
کند اما شش ماه از عمر این وزارتخانه نگذشته بود که آقای احمدینژاد آن را با وزارت
کار و وزارت تعاون ادغام کرد و شد یک وزارت گردن کلفتی که هیچ کدام از کارهایش را
هم نمیتواند درست انجام دهد.
نکته تکاندهنده این است که حتی کادر درمانی ما اطلاعی درباره آسیبهای اجتماعی ندارند و باید آموزش ببیند. بر این اساس ضرورت آموزش فقط مختص کودکان و خانواده نیست و بر اساس بررسیهایی که شده همه ما نیاز به آموزش داریم؛ از مجلس گرفته تا عامه مردم.»
«بهداشت روانی مهمتر از جسم است. اگر جسم با مشکلی رو به شود با درمان و جراحی حل میشود اما اگر روح آسیب ببیند عوارض آن سالیان سال بروز خواهد داشت.»
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی