بسم الله الرحمن الرحیم
لطیفه جالبی بین مردم برزیل رواج دارد که نگرشی در قبال کارهای دولتی به
دست میدهد.
دو شیر از باغ وحشی میگریزند و هر کدام راهی را در پیش میگیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه میبرد، اما به محض آنکه بر اثر فشار
گرسنگی رهگذری را میخورد، به دام میافتد.
ولی شیر دوم موفق میشود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر
میافتد و به باغ وحش بازگردانده میشود، حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی میسوزد، از او می پرسد:
«تو کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!»
شیر دوم پاسخ میدهد: «توی یکی از ادارات دولتی. هر سه روز یکی از کارمندان
اداره را میخوردم و کسی هم متوجه نمیشد !!!»
اولی می پرسد:«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!»
شیر دوم پاسخ میدهد:
«اشتباها آبدارچی را خوردم! چون آبدارچی تنها کسی بود که کاری انجام می داد
و غیبت او را متوجه شدند! ...».
منبع: کتاب توسعه یا چپاول
نوشته : پیتر اوانز
تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی