بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم /
گفتم: کجا روانى؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى /
دائم اسیر گشتم در بند بی خیالى
گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه دارى /
گفتا که: می سرایم «تکنو» ، رَپ وُ سواری!
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى؟ /
گفتا: «شده ستاره در فیلم سینمایى»
گفتم: بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز /
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو ز مویش، گفتا: که مـِــش نموده /
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا ، چگونه؟ عاقل شدست مجنون /
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ /
گفتا: خریده قسطى یک «ال.سی.دی» به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟ /
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد ، آن رهنماى منزل /
گفتا: که دست خود را بردار از سَر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم ها /
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى /
گفتا: پژو ، دوو، بنز ، کمری نوک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى /
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هُدهُد جوییم راه چاره /
گفتا:به جاى هدهد دیش است و ماهواره
ویرایش وَ عکس : عـبـــد عـا صـی