از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند
از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

از وضـعـیـــت سـفـیـــد تـــا قـــرمـــز ...

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که در این آینه صاحب نظران حیرانند / عاقلان نقطه پرگار وجودند ، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند

عینک مُلا وَ دانشمند غریبه ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8204454076/F3L_DAR_T8R3KY_B3NESH_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8204454450/F3L_DAR_T8R3KY_B3NESH_3.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8204454750/F3L_DAR_T8R3KY_B3NESH_4.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهر گفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آن دو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند. آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد. دانشمند پنجة دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد ...
ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه می‌رود. دانشمند برمی‌خیزد، از ملانصرالدین تشکر می‌کند و به شهر خود باز می‌گردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایره‌ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ است. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجة دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج نفر مثل ما بودند کار دنیا درست می‌شد و او دو انگشتش را نشان داد که یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایره‌ای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان می‌خورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان می‌خورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ می‌خورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز می‌خورم. آن دانشمند پنجة دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاک بر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود ‍! 
 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

کاسبان تحریم چه کسانی بوده-اند؟


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

تجارت غیررسمی به شکل رسمی در شرایط تحریم سبب شد که برخی فرصت کاسبی و کسب سودهای کلان پیدا کنند لذا اکنون که با لغو تحریم های اقتصادی این فرصت را از دست خواهند داد، از توافق هسته ای ناخشنود و به قول رییس جمهور عصبانی هستند.
حسن روحانی رئیس دولت شب گذشته برای چندمین بار در مقابل دوربین های رسانه ملی نشست و در یک گفت وگوی زنده با مردم سخن گفت. او در این مصاحبه به بیان نظرات خود درباره مسائل سیاسی به ویژه توافق هسته ای و مسائل اقتصادی پرداخت.
روحانی در بخشی از این گفت وگو بابیان اینکه به دلیل تحریم ها، ما جنسی را که وارد کشور می کردیم گاهی 20 درصد، گاهی 25 درصد و حتی 30 تا 40 درصد نیز داشتیم که گران تر می خریدیم، گفت: اگر فرض 100 میلیارد جنس و کالاهای ضروری نیاز بود وارد این کشور شود، حداقل حدود 25 میلیاردش تلف می شد.
وی افزود: این از جیب مردم می رفت البته این کار برای کاسبان تحریم خیلی سود داشت و کاسبان تحریم در دبی، در اروپا، چین و در تهران بودند و همه جا این کاسبان تحریم بودند و آنها از این توافق عصبانی اند اما مردم ما هزینه پرداخت می کردند.
این اشاره رییس جمهور بهانه ای شد تا از کارشناسان مسائل اقتصادی بپرسیم که کاسبان تحریم چه کسانی بوده و با چه سازوکاری به کاسبی پرداختند؟
سودهایی که از دور زدن تحریم بردند
هادی حق شناس کارشناس مسائل اقتصادی در گفت وگو با فرارو در این خصوص گفت: همیشه در شرایطی که امکان انجام معاملات رسمی به هر دلیلی فراهم نباشد، معاملات به شکل غیررسمی انجام می شود و کسانی فرصت پیدا می کنند که روی قیمت ها اثرگذاری داشته باشند.
وی افزود: بخش عمده کاسبان تحریم یا کسانی که تحریم به نفع آنها تمام شد کسانی بودند که در امر تجارت و کانال واردات و صادرات فعال بوده و با اجازه مسئولان دولتی و به شکل رسمی فرصت یافتند که تجارت غیررسمی انجام دهند. این همان اصطلاح دور زدن تحریم ها است که از آن استفاده می کردیم.
به گفته نماینده پیشین مجلس، دور زدن تحریم ها توسط افرادی انجام شد که در بخش تجارت فعال بودند و به خاطر مشکلات دوران تحریم مانند بسته بودن مسیر مبادله ارزی سویس و ... از تجارت سودهای کلانی بردند. نمونه مشهور این کاسبان بابک زنجانی است که هنوز میزان اموال او مشخص نشده است.
حق شناس ادامه داد: این به معنی آن نیست که همه کسانی که به خاطر منافع ملی کشور در شرایط تحریم برای رفع نیازهای کشور تلاش کردند را متهم کنیم زیرا در آن شرایط چاره ای غیر از دور زدن تحریم نبوده است.
به عنوان مثلاً وزارت نفت درزمانی که مشکل فروش نفت داشتیم برای نقل وانتقال ارزی ناگزیر بود که از این شیوه استفاده کند لذا اکنون نباید گفت که همه افرادی که در این امر مشارکت داشتند کاسبان تحریم بودند اما طبیعی است که بخشی از آن هم به خطا رفته و بابک زنجانی هایی را ایجاد کرده است.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا از میان رفتن تحریم ها منجر به حذف رانت های اقتصادی و کاسبی های حاصل از آن خواهد شد، گفت: همیشه و در همه بخش های اقتصاد رانت وجود دارد اما برخی شرایط زمینه بهتری برای استفاده از رانت استفاده می کند. به عنوان مثال وقتی می گوییم که 20 درصد فرار مالیاتی داریم یعنی رانت در بخش مالیات. این در حالی است که اگر نظام مالیاتی ما کارآمد باشد زمینه این رانت از بین می رود.
این کارشناس مسائل اقتصادی همچنین گفت: در شرایط تحریم زمینه ایجاد فساد اقتصادی بیش از هر وقت دیگری فراهم بود.
به عنوان مثل همین که امروز بخشی از پول ما در چین است و ما به تجار می گوییم که برای بازگرداندن این پول کالای چینی وارد کنید و در این وسط برخی برای بخش های دولتی از فاینانس چینی استفاده می کنند و دولت هم نمی تواند به مسئله ورود کند، ناشی از فراهم بودن زمینه فساد در دوران تحریم است.
به همین خاطر از میان رفتن شرایط تحریمی اگرچه رانت و فساد را از اقتصاد کشور حذف نمی کند اما می تواند در کاهش آن نقش قابل توجهی داشته باشد.
صید منافع شخصی از آب گل آلود
علی قنبری کارشناس مسائل اقتصادی در گفت وگو با فرارو در این خصوص گفت: به اعتقاد من موضوع خیلی روشن است. کاسبان مورد نظر رییس جمهور کسانی هستند که از فضای مبهم و آب گل آلود تحریم ها بیشترین استفاده را کردند تا منافع شخصی خود را تأمین کنند.
مدیرعامل شرکت بازرگانی دولتی افزود: این کاسبان در ایران، چین، اروپا، آمریکا و ... هستند. افرادی که به دنبال شرایطی می گردند که منافع شخصی خود را در اولویت قرارداد و به عبارتی از آب گل آلود ماهی بگیرد؛ اما وظیفه دولت ها این است که در جهت منافع مردم و مصالح کشور حرکت کرده و با در نظر داشتن خیر و صلاح مردم فرصت منفعت طلبی را از کاسبان بگیرند.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا اشاره رییس جمهور به چین به خاطر قراردادی است که در دوران تحریم با این کشور بسته شد تا به موجب آن 18 میلیارد دارایی ایران از طریق کالا دریافت شود؟ گفت: بله تا حدودی این مسئله بوده است.
توجه داشته باشید که هرکدام این مسائل یک قصه مفصل دارد اما به طورکلی می توان گفت که کشورهایی مثل چین و روسیه همیشه به دنبال منافع خود بوده اند و از فرصت تحریم ها برای تأمین این منافع استفاده کردند.
این کارشناس مسائل اقتصادی ادامه داد: اگر چین یا روسیه از ته دل به فکر ما بودند یا نگاهی به منافع ما داشتند در خصوص ایجاد تحریم های علیه ایران رأی مخالف می دادند یا وتو می کردند اما شاهد بودیم که برخلاف این عمل کردند. ما در طول تاریخ از این ها لطمه خورده ایم و همیشه به دنبال پر کردن جیب خود بوده اند.
تفاوت کاسب کاری با معامله از سر ناچاری
مهدی تقوی اقتصاد داد و استاد دانشگاه در گفت وگو با فرارو در این خصوص گفت: در مورد کاسبان داخلی باید گفت که منظور کسانی است که از شرایط تحریم سوءاستفاده کردند. کسانی که در امر واردات فعال بوده و با استفاده از فضای تحریم و نیازهای کشور کالاهای موردنیاز را باقیمت های بیشتر به دست مردم رساندند.
البته برای شناختن آنها باید صورت های مالی را بررسی کرد و نمی توان همه به این سوءاستفاده کردن ها متهم کرد.
وی افزود: در مورد کاسبان تحریم در چین و ... نیز باید به این نکته توجه داشت که وقتی ما تحریم بوده و غرب به ما کالا نمی داد چاره ای نداشتیم جز اینکه با کشورهای شرقی مانند چین تجارت کنیم.
الآن را نمی دانم اما وقتی که من جوان بودم کسی کالای چینی نمی خرید و کالاهایشان قابل مقایسه با نمونه اروپایی نبود. بااین حال نمی توان گفت که چون از آنها کالا گرفته ایم کاسب تحریم هستند زیرا ما بر اساس عرضه و تقاضا دست به معامله زده ایم مگر اینکه به خاطر شرایط تحریمی و نیاز ما باقیمت های بالاتری با ما معامله کرده باشند.
 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

چه کسانی فرعونها را بوجود میآورند؟ ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8204145850/FAHAD_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8204146092/MOB8RAK_SADD8M_SHAH_1.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8204146284/FERONHAA_1.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


برش اول :
ساعت 5 عصر بود سوار تاکسی شدم کرایه ایستگاه سرعین تا چهارراه امام 300تومان است، یک مسافر با کلاس سوار تاکسی شد، وقتی می خواست پیاده شود ، البته کمی قبل از پیاده شدن، یک اسکناس 500تومانی داد به راننده ،راننده هم می خواست 200 تومان بقیه را برگرداند ،مسافر برای اثبات کلاس اش و اینکه آدم لارژی هست !! گفت: نمی خواهد بماند خدمتتان!!!
نیم ساعت بعد یک دانش آموز، درهمان مسیر سوار می شود، کمی قبل از ایستگاه ،می گوید: آقا کرایه ام چقدر می شود ؟ راننده: 500تومان !!!!!
اما دانش آموز که فقط 300تومان پول داشته، بعد از اینکه کمی مثلا جیب هایش را دنبال بقیه پولهایش می گردد ، با خجالت می گوید: آقا من فقط 300 تومان دارم !!
راننده هم با قیافه ای طلبکارانه می گوید : بقیه اش را یا بلیط اتوبوس بده ،یا باشد بعدا می دهی !!!!
سوال:
آن آقای با کلاس برای اثبات با کلاس بودنش چه هزینه ای پرداخت کرده است ؟؟!
فقط 200 تومان ؟؟؟!!!
برش دوم :
ایستاده بودم در صف نانوایی سر کوچه ، نانوایی زیاد شلوغ نبود . جناب شاطر بربری ها را انداخت روی میز و گفت : نوبت اول هر کسی است بردارد!!
مردی میانسال 1000 تومان داد و گفت 2 تا بی زحمت ! (بگذریم که بالاخره معلوم نیست قیمت بربری 400تومان است یا 500 تومان) و دستش را دراز کرد تا بربری را بر دارد!!
یک طرف بربری های هدفمند کوچولو کاملا سوخته بود و طرف دیگر، کاملا خمیر ، طوریکه گویا طرف سوخته اش روبری شعله مستقیم مشعل بوده و طرف دیگرش اصلا وارد تنور نشده
مرد کاملا مودبانه گفت : شاطر جان قربان دستت کمی دقت کن، بربری را دانه ای 500 تومان می خریم ، این چه وضع نان پختن است؟ و شروع کرد به سوا کردن 2 نان از میان تل بربری های خام و سوخته دپو شده روی میز .
مشتریان دیگر که برای برداشتن نان از سرو کول همدیگر بالا می رفتند به شاطر امان ندادند و خطاب به آن مرد گفتند : آقا دم افطاری چرا اعصاب شاطر را خرد می کنی؟خدا امواتش را بیامرزد نان به این خوبی می پزد ، دوست نداری بکش آنطرف!!
مرد میانسال گفت : پدرآمرزیده ها این نان را مگر می شود خورد ؟! بوی گند آردش به جهنم ، نحوه پخت اش که مربوط به شاطر می شود !
یکی دیگر از مشتریان گفت : چرا نمی شود خورد؟ ما هر روز از اینجا نان می خریم و می خوریم ، اصلا هم نمرده ایم ، خیلی هم خوب است ! دوست نداری برو از یک محله دیگر و نانوایی دیگر نان بگیر بگذار به کارو زندگی مان برسیم !!!
این پیش درآمد کافی بود تا جناب شاطر با غیض کامل و چهره ای بر افروخته و چشمانی گرد شده 1000تومن مرد را به سمت او پرت کند و بگوید: برو بیرون ، حوصله سرو کله زدن با تو را ندارم ! لیاقت نداری که … از فردا هم اینطرف ها نبینمت ، چون بیایی هم به تو نان نمی دهم !!!
رنگ از چهره مرد پرید سکوتی کرد نمی دانم چطوری خودش را کنترل کرد ، دست ازپا درازتر برگشت و مثل پیغمبری که پسرش در جمع دشمنان دین پدر را انکار کرده باشد1000 تومانش را بر نداشته نانوایی را ترک کرد !
شاطر با نگاهی تحقیر آمیز و در حالیکه زیر لب یک چیزهایی زمزمه می کرد بدرقه اش کرد .من کاملا از پشت سر گوش های سرخ شده اش را دیدم ، گویا سیلی محکمی از مردم خورده بود ، چون اگر مردم هم با او همراهی می کردند قطعا شاطر ، شاطر می ماند نه اینکه به سیاق فراعنه ادعای خدایی کند !
سوال :
آیا آن مرد می رود یک نانوایی دیگر ؟
ا آن مرد در نانوایی دیگر هم برای اصلاح وضعیت نان زبان می گشاید ؟
شما جای آن مرد بودید چه می کردید؟
پی نوشت :
نمیدانم علتش کدام کمبود، کدام نیاز یا دست یافتن به کدام امتیاز است که برخی ها برای دست یافتن به آن ، خشت کجی را می گذارند که برای اصلاح آن ثریا را هم بشکافی به جایی نمی رسی .
وقتی هیچکس جرات آنرا ندارد و طوری تربیت نشده است که در مورد حقوق به حق خود ، حتی با شاطر محله خودشان هم صحبت کند و بد تر اینکه هر نوع اعتراض ، ابتدا از سوی خود مردم سرکوب می شود ، به نظر شما این کاروان به کجا خواهد رفت و این محمل در کدام منزل رخت اقامت خواهد افکند ؟؟!
هیچگاه از یادم نمی رود ، وقتی مسافرین اصفهانی یک شرکت هواپیمایی با 5 ساعت تاخیر به اصفهان رسیدند، همگی همصدا شدند و صندلی های هواپیما را ترک نکردند تا اینکه جناب مدیر عامل شخصا آمد ، عذرخواهی کرد و به هریک از مسافرین از بابت تاخیر پرواز ، بلیط رفت وبرگشت مشهد اهدا کرد !!!

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

بلا نسبت معلمهای خوب! ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8203494968/MOALLEME_XAL8F_1.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8203495784/MOALLEME_XAL8F_2.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8203496026/MOALLEME_XAL8F_3.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

حوالی سال 64 بود ، دبیر دینی ما را بدلیل اینکه در یک مدرسه ی دیگر در دفاع از بهائیت بعنوان یک دین سخنرانی کرده بوددرآموزش و پرورش معلق کرده بودند و بلاتکلیف بود و کلاس نمی دادند ، یکی دوهفته ای بجای درس دینی با کلاس های دیگر به ورزش می پرداختیم !! یک روز برف آمده بود و چون برف نو را باید با شادی باستقبال رفت در حیاط مدرسه مشغول بازی با برف بودیم که من بقصد یکی از دوستان یک گلوله برفی جانانه پرتاب کردم ، در همین اثناء یک آخوند صفرکیلومتر سرتا پا سیاه پوش که راه رفتنش کوچکترین نشانه ای از وقار نداشت از کریدور ورودی واردحیاط مدرسه شد و گلوله ی برفی پرتابی من دقیقاً زیر گوشش جا خوش کرد... سرش را برگرداند ، چشمکی حواله کرد و راهش را ادامه داد و بطرف ساختمان رفت !!
فردای آن روز دیدیم همان فرد را بعنوان دبیر دینی برای ما در نظر گرفته اند ، سر اولین کلاس مان با او ، طبق معمول بازار خالی بندی برای بدست گرفتن نبض کلاس شروع شد و در ضمن فرمایشات فرمود که همان لحظه ی ورود به مدرسه ، یک شیرپاک خورده ای با یک گلوله برفی به من خوشآمد گفت و از همان لحظه من حس کردم اینجا همان جایی ست که دنبالش بودم !! باید در اولین دیدارم با او ، تشکرم را برسانم ... یکی از همکلاسی ها بلافاصله گفت : " از آن که گوشه ی کلاس نشسته باید ممنون باشید !! اولین جمله ی حکمت آمیز او در کلاس اینگونه شروع شد : " دشمنان تان را در میان دوستانتان جستجو کنید ، غریبه شما را نمی شناسد و با شما کاری ندارد ، دوست پایه ی دشمن است !! "
روزها سپری شد و بعداز چندین کلاس کم کم دبیر موبوطه شروع کرد از خاطرات حضورش در جبهه حرف زدن ، لحن خاصی داشت و تقریبا خاطرات خاص را بیان می کرد ( بعدها مسموع شد که اولین کسی که بعد از مشاهده اخراجی ها به ذهن بچه ها رسید ه بود همان شخص بود !! ) کم کم این خاطرات سَبُک و شیطنت های خنده دار جایش را به جوک های بد و بدتر و ... داد ، طوری که یک بار موقع شروع جوک گفتن من بدون اجازه بلند شدم و از کلاس بیرون رفتم ، بعدها هر وقت کتاب را می بست به من می گفت : " پسر عمو تو برو تا ما با هم کمی حرف بزنیم ! "
===
دبیرستان ما تمام شد و تا زمان رفتن به سربازی من مشغول کار بودم ، یک روز توی خیابان او را دیدم که با یکی درگیری لفظی دارد ؛ از نوع شدیدش !! قضیه این بود که به یکی بدهی داشت و او را وسط خیابان گیر انداخته بود ، وقتی مرا دید کمی زیاده از حد شرمنده شد ، بهرحال دبیرمان بود و من شاگردش !! طرف حسابش اصلا ول کن نبود و فحش هم شنیده بود و دیگه بدتر !! من طرف آن مرد رفته و پرسیدم بخاطر چقدر پول فک و فامیل همدیگر را ریخته اید وسط خیابان و معلوم شد همه اش 5هزارتومان بود!!!؟ البته که زیاد نبود ولی کم هم نبود باندازه حقوق یک ماه یک کارمند ساده بود !! یک عده دبیر ما را کشیدند بردند آنطرف خیابان و من طرف حساب او را به چاپخانه ای که بودم آوردم و 5هزار تومان برایش شمرده و روی میز گداشتم و گفتم از بابت تاخیر و بی ادبی اش او را حلال کن !! نگاهی به من کرد و گفت : " حیف تو نیست که بااین بی ادب رفیق هستی !؟ " گفتم : " همین ادب را هم از او یاد گرفته ام ، او زمانی معلم من بود!! "
===
سال 69 من سربازسپاه بودم ومی خواستم بیایم مرخصی ، توی سقز هو افتاده بود که در تبریز یک دکتر سرشناس را می خواهند اعدام کنند ( دکتر کریم صاحبی - متخصص زنان و زایمان ) و سر و صدا پیچیده و دکترها طومار داده اند به مجلس و ... ، ضمنا خبرآمده بود که 3 نفر که با لباس رسمی سپاه با ورود به خانه ها سرقت مسلحانه می کرد و احتمالا چند نوبت تجاوز و ... را هم همزمان با آن دکتر اعدام می کنند !! این خبر سریعتر از همه جا در سپاه پخش شده بود !! روزیکه من داشتم می آمدم تبریز یکی از سربازها به من گفت که ظهر امروز قرار است اعدام بکنند ، اگر شانس داشتی سر موقع به تماشا می رسی !! ( دیده اید که برخی ها چقدر علاقه دارند به این قبیل مسایل و پیگیری آنها !! )
اتوبوس حوالی ظهر به تبریز رسید ، دقیقا در تقاطع میدان جهاد ( نصف راه ) ، راه بندان بود و توقف اتوبوس اجباری بود ، گفتند یک ساعتی راه بندان خواهد بود بخاطر مراسم اعدام !! من پیاده شدم تا کمی پیاده رفته و بقیه راه را تا خانه با تاکسی بروم ، جمعیت زیادی آنجا بود ، دوست نداشتم شاهد صحنه باشم ولی مجبور بودم از وسط جمعیت بروم ، یک لحظه شنیدم که طناب را می اندازند گردن محکومان ، ناخودآگاه سرم را برگرداندم بطرف ماشینی که محکومان روی آن بودند ، چشمانم با یک جفت چشم که شاید همان لحظه مرا دیده بود در هوا گره خورد ، دبیر دینی مان بود !!! همان کسی که از خاطرات جبهه اش می گفت و از افتخارات پاسدار بودنش و ... حالا طناب در گردنش چفت شده بود ، چشمم را از او گرفتم تا راهم را ادامه بدهم ، چند قدم بعد دوباره برگشتم تا ببینمش ، هنوز چشم از من نگرفته بود و تا جائیکه گردنش می چرخید مرا نگاه می کرد ... از همان اول هم دوست اش نداشتم ولی درآن لحظه تنها آشنایی که داشت شاید من بودم ، چشمکی زده و راهم را ادامه دادم ، کمی دور شده بودم که صدای تکبیر مردم بلند شد و فهمیدم کار تمام شده است !!!
سوار ماشین نشدم و همه ی مسیر را پیاده تا خانه آمدم ، سر یکی از چهارراهها یکی از همکلاسی هایم را دیدم که برای فرار از سربازی رفته بود سرباز معلم شده بود !! با دیدن من و بعد از خوش و بش معمول ، گفت : " خبر داری که امروز قرار بود پسرعمویت را اعدام بکنند !! " گفتم : " خبر نداشتم ولی وقتی طناب را انداختند گردنش ، اتفاقی خبردار شدم ... "

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

باز هم می خواهمت ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8203273918/ESHQ_B8Z_HAM_M3X8HAMAT_3.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8203274234/ESQ_B8Z_HAM_M3X8HAMAT_2.png

 

http://s6.picofile.com/file/8203274768/ESHQ_B8Z_HAM_M3X8HAMAT_1.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 قلب خونینم شکستی باز هم می خواهمت
ازشراب شوق مستی باز هم می خواهمت

هرچه غم ریزی به کامم بیشتر می خواهمت
گرچه پیمانم شکستی بازهم می خواهمت

چون تو را دیدم چرا خود را نمی بینم دگر؟
محوکردی خودپرستی بازهم می خواهمت

چون فروغی آمدی چون سایه ای رفتی زچشم
چون شرر بر دل نشستی بازهم می خواهمت

رَستم از دلبستگی ها جَستم ازدام هوس
عاقبت بالم تو بستی بازهم می خواهمت

سینه ام پر درد و چشمم اشکبار و دل نَژند
فارغ از بالا و پستی بازهم می خواهمت

من نمی دانم تو رویایی؟ شراری؟ آتشی؟
روح ریحان و گل استی؟بازهم می خواهمت

آرزویی؟اخگری؟نوری؟فروغی؟شعله ای؟
باده صبح الستی؟بازهم می خواهمت

سایه ای؟اندیشه ای؟فکری؟خیالی؟شبنمی؟
هرچه هستی هرکه هستی بازهم می خواهمت

(شفیعی مطهر) 

 

  عکس وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

نگاه شما: واقعا کار نیست؟!


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8203092118/K8R_K8RAAFAR3NY_2.gif

 

http://s3.picofile.com/file/8203092426/K8R_K8RAAFAR3NY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8203092642/K8R_K8RAAFAR3NY_3.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 محمد ماکویی:
سخن گفتن از "بحران بیکاری" و اینکه قرار است در سالهای آتی,هر سال فلان قدر فرصت شغلی ایجاد شود بیانگر این است که همه ما;از مسئولین و دست اندرکاران گرفته تا مردم معمولی;به شدت در هراس پذیرفتن این واقعیت تلخ هستیم که آنچه در کشور اتفاق افتاده "بحران بیکاری" نیست و "بحران بی عاری" است که موجب شده خیلی ها راست راست راه رفتن و گشت و گذار با جیب خالی را به انجام کارهایی که در شانشان نیست و می بایست عارشان بیاید که انجامش دهند ترجیح دهند زیرا کافی است تنها کارهای بر زمین مانده مابین بیکاران توزیع شود تا نه تنها همه سر کار بروند,بلکه باز هم کاری برای انجام دادن وجود داشته باشد!و این در حالی است که در حالی که بیشتری ها منتظر اینند که فرصت شغلیی نان و آبدار گیرشان بیاید که نو و مد روز و دهان پر کن بوده و یا به تحصیلاتشان بخورد و یا با علاقه شان جور در بیاید و یا دوست و آشنا و فک و فامیل آن را بپسندند ,کمتر کسی پیدا می شود که بخواهد با انجام کارهای برزمین مانده ای که زیاد ارزشمند نیستند و حل و فصل مشکلات موجود, بی آنکه سری توی سرها در بیاورد و یا مایه حسابی به جیب بزند , در تلاش این باشد که کار مردم را بخوبی راه بیندازد و در ازایش کارمزدی معقول دشت و وارد خانه و زندگیش نماید!
 

متن کامل

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

کشور را با استخاره نمی توان اداره کرد ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8202896850/ESTEX8REH_1.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8202896742/TAFAKKOR_TA_AQQOL_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8202896676/TAFAKKOR_.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 استاد رسول جعفریان : قریب به سه سال قبل در سفری همراه یکی از بزرگان فلسفه کشور به شیراز می رفتم. سالها بود خدمتشان نرسیده بودم. اولین سوالی که در فرودگاه از من پرسیدند این بود: راستی! فکرش را می کردی؟ فکرش را می کردی؟ بعد از آن در طول راه، کنار هم نشسته بودیم. باز هم همین سوال را چند بار پرسیدند. احساس کردم ذهن ایشان از این همه فساد و تباهی و ویرانی و از هم گسیختگی چنان درهم ریخته که نمی تواند آرام باشد و یکسره باید این پرسش را مطرح کند. ایشان برخی از یادداشتهای بنده را در نقد افکار و اندیشه ها و رفتارهای دولت احمدی نژاد خوانده بود و با توجه به سوابق فکری خودم و خودش که نزدیک به هم بودیم، می خواست بگوید که دیدی چه شد و کار به کجا رسید؟
راستش در باره خدمتی که آقای احمدی نژاد به ما کرد فکر می کردم. به خصوص از این جهت که چند روز قبل، دوستی که از من مصاحبه ای خواسته بود، وقتی برایش فرستادم، گفت بین دوستان صحبت بود که فلانی افکارش تغییر کرده است. اصلا انکار نکردم و گفتم که من از زمانی که در سال 63 اولین نگاشته خود را در باره مشروطه نوشتم، فکرم متناسب با آنچه که از مسیر انقلاب در ک می کردم ترسیم شده و ضد غربی بود. آن زمان به تدریج در مسیر فکری خاصی قرار گرفتم که دنیای غرب و شرق را به دو خط فکری کاملا جدا تقسیم می کرد.
این مبنا را بعدها در کتابی که تحت عنوان ذهنیت غربی در تاریخ معاصر ما داشتم ادامه دادم. مسیر فکری من تقریبا در همین سمت و سو و حواشی آن ادامه داشت. وقتی هاشمی را نقد می کردیم، روی ارزشهای انقلابی و اسلامی تکیه می کردیم. بعدها در مقابل خاتمی هم همین انتقادها را داشتیم. از اخلاقش خوشم می آمد. با خودش هم کما بیش دوست بودم. اما اندیشه را متوجه نقطه دیگری می دیدم. این بود تا رقابت احمدی نژاد و هاشمی شد. باز هم فکر قدیم ما در کار بود. هم فلسفی و دینی بود و هم سیاسی و انقلابی. همه را در طبق اخلاص گذاشتیم و به رغم دو دلی که بود، در دوره اول به احمدی نژاد رأی دادم.
بیش از همه و یا لااقل در کنار مسائل فکری، دلمان می خواست ایشان کسی باشد که هم ارزشهای دینی را نگه دارد، هم سلامت مالی داشته باشد و هم بدون آن که در مسائل فکری دینی مداخله کند، به اصلاح زندگی مردم بپردازد. اما هنوز چند ماهی نگذشته بود که آن آرزوها بر باد رفت. آدمی را دیدیم که به جای اصلاح کشور، در هوای اصلاح عالم است. نظریاتی ابراز می کند که هورقلیایی است. دنیایی را می بیند که ربطی به علم و دانایی ندارد. خیالاتی در سر دارد که گویی اصلا زمین را نمی شناسد. اولین بار یادداشت «کشور را با استخاره نمی توان اداره کرد» را نوشتم و دنبالش یادداشت های دیگر که شمار زیادی از آنها را که در طول هفت سال نوشتم، «کلک و کتاب» آورده ام.
اینجا است که می خواهم مفهوم این جمله را که «احمدی نژاد چه درسی به ما داد» توضیح بدهم. راستش تمام تصورات ما بر باد رفت. من احمدی نژاد را کاملا امتداد خط راست نمی دانم،
اما هماهنگ با راست عمل کرد و این جناح هم همه چیز خود را، همه سرمایه های خود در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم احمدی نژاد کرد. او هم، همه را یکباره برداشت و با سرعت باد جلو رفت، رفت و رفت و رفت و چون چشمش را بسته بود، محکم به دیوار کوبید. درست مثل یک ماشین پر قدرتی که تمام میراث اخلاقی و ارزشی را در یک ماشین بریزد و به دیوار بزند. ماشین متوقف شد، بسیاری لت و پار شدند و تنها و به زحمت عده ای پیاده شدند.
اینها وقتی به اطراف نگاه کردند،
دیدند فکر مذهبی که خراب شده، به مراجع توهین شده و آنان کنار گذاشته شدند. به رهبری بی حرمتی شده، افکار منحط و خرافی جای افکار مترقی مطهری و طالقانی و بهشتی را گرفته بود. سلامت مالی که چه عرض کنم، آنچه این روزها رخ می دهد همه هویداست. من اصلا نسبت به شخص احمدی نژاد و این که او چیزی برده و خورده نه شاهدی دارم نه ادعایی، اما می دانم که چپاول به شکل های مختلف در حاشیه دولت بود و این را امروز قوه قضائیه با دستگیریهای اخیر نشان داده است.
حال باز هم می گویم خدمتی که احمدی نژاد کرد این بود که جریان راست را تا نقطه نتیجه گیری برد. جمعیت راست نشین را متفرق کرد. برخی تغییر کردند و برخی پایداری. جوری شد که آقای لاریجانی که در دوره خاتمی از روسای این جناح بود و با قدرت از مواضع آن دفاع می کرد امروز در جایگاهی دیگر است که دست کم میانه چپ و راست است. مرحوم عسکر اولادی که پنجاه سال در خط راست مانده بود، به نوعی عقب نشینی کرد و آن گونه شد که دیدیم و می بینیم. تقوایش کم مانند بود.
ما که دیگر هیچ و آن استاد فلسفه هم که ذکر خیرش در ابتدا رفت، استادی که نه فقط تجربه سیاسی شگفتی را پشت سر گذاشت، بلکه فکر می کنم از آن افکار و اندیشه هایی هم که داشت و روزگاری پشتوانه بخشی از جناح راست بود، دست شست یا لااقل در آنها تجدید نظر کرد، جای خود دارد. دوستانی هم داشتیم که و لو در خط راست ماندند، چون جنسا آدم های محافظه کاری بودند، اخلاقا خجالت کشیدند خود را منتسب به دولت احمدی نژاد کنند. اصلا در یک جمله عرض کنم، احمدی نژاد مخ خیلی ها را تکان داد.
این است خدمتی که احمدی نژاد کرد، ما و خیلی ها را مانند ناطق نوری از خواب بیدار کرد و بنده امروز ابایی ندارم که بگویم سالها افکار دیگری داشتیم و جور دیگری فکر می کردیم. این مرد نشان داد که مسیر این گونه تفکرات کجاست. باز هم عرض می کنم حتی امروز هم تعلقی به راست یا چپ ندارم، حالا بیشتر دلم می خواهد، بخوانم و بنویسم و بیشتر بدانم، اما اینها حکایت گذشته است که اگر دوستی این ادعا را می کند که مبانی فکری عوض شده به او بگویم که اولا که تغییر جای نگرانی ندارد و هیچ سماجتی برای ماندن در افکار قدیم نیست، ثانیا این که دیگر بحث چپ و راست نیست، بحث دانستن و شفافیت است.
بحثم اصلا مربوط به یک شخص به نام احمدی نژاد نیست. بحث نتیجه گیری از یک اندیشه و یک رفتار است. این که چگونه با دنیای بیرون برخورد می کند و چطور یک جریانی را که این قدر با تجربه است، استخوانهایش را خرد می کند و نشان می دهد که گرفتار پوسیدگی شده است. حالا راست مثل چپ که زمانی سرش به سنگ خورد، سرش به دیوار خورده، باید به فکر بازسازی خود باشد. تحولات جهانی ازعالم سیاست گرفته تا فکر، و درست همین پدید آمدن القاعده و داعش و خیلی از مسائل دیگر مانند شکست اخوان المسلمین و دنیایی از تحولات باید ما را به سمت و سوی نوعی اصلاح فکر پیش ببرد.
این روزها شکست خوردگان در عالم اسلامی زیادند. دیگر نه فکر نوی وجود ندارد و نه آثار تازه ای که موج ایجاد کند. حالا داعش است که در حال ایجاد موج است. بازگشت به افکار قدیم و صرفا تکیه به گذشته نه این که نشد باشد که صد البته داعش بازگشت به افکار خیلی قدیمی تر برگشت، بلکه یک الزام فکری برای ساختن دنیای بهتر برای مسلمانهاست. ما باید افسار خود را دست علم بدهیم نه دست احساساتمان.
ما باید نقشه راهمان را با ابزار عقل و دانایی، ترسیم کنیم نه صرفا بر اساس سوابق و گذشته مان. ما به هیچ روی نباید از تغییر نگران باشیم و بهراسیم. باید به آن افتخار کنیم. البته که ساختار شکنی زودرس هم سبب شکست جریان چپ در کشور شد، به همان میزان محافظه کاری هم دشواری های خاص خود را دارد. 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

بهترین خبر، بی خبری است! ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8202571900/B3XABARY_X8BZADEH_2.gif

 

http://s6.picofile.com/file/8202571692/B3XABARY_X8BZADEH_3.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8202572042/B3XABARY_X8BZADEH_1.jpeg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 گفت : شنیده ای که ۲۳۳تن از نمایندگان مجلس در نامه‌ای به رئیس قوه قضائیه اعلام کردند که بر قوه قضائیه فرض است که در مبارزه نفس‌گیر ولی مقدس با مفاسد کار مبارزه را از بالا شروع کنند؟
گفتم : بله ! کار مبارزه با مفاسد عمری به درازای همه دولت ها در طول تاریخ و عرض جغرافیا دارد !
گفت: ولی داری خیلی اغراق می کنی !
گفتم : به هیچ وجه ! دولت پیشین خود را پاکدست ترین دولت تاریخ می دانست و رئیس دولت مدعی بود لیست فاسدان را در جیب خود دارد!و حتی رسالت تاریخی خود را مبارزه با مفاسد و فاسدان می دانست!
اما حالا روزی نیست که پرونده ای تازه از مفاسد پنهان آنان افشا نشود.
گفت : پس راه مبارزه قطعی و مستمر با مفاسد - اعم از اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی - به نظر شما چیست؟
گفتم : اگر بازهم نخواهی گفت اغراق می کنی ، من باور قطعی دارم که اگر مسئولان صادقانه قصد مبارزه با همه انواع مفاسد را دارند، بیایند قلم و بیان مطبوعات را کاملا آزاد بگذارند ؛ در نتیجه در حتی کوتاه مدت چه بسیار دست های کثیف متجاوزان اقتصادی ، اجتماعی و... را می گیرند و رسوا می کنند . از آن گذشته چنین افرادی فاسد وقتی ببینند هزاران چشم و گوش روزنامه نگاران ، نویسندگان ، وبلاگ نویسان و...همه رفتارها و گفتارهای آنان را رصد می کنند ، هرگز جرات نمی کنند ذره ای انحراف در قول و عملشان پدیدار شود.
حتی اگر در دوران هشت ساله دولت پیشین،قلم و بیان مطبوعات ورسانه های حقیقی و مجازی آزاد بود،در همان روزهای اول طشت رسوایی متجاوزان به بیت المال از بام آزادی مطبوعات فرومی افتاد!
در جامعه ای که آزادی قلم و بیان در مطبوعات ، کتاب ها و سایر رسانه های شنیداری و دیداری و نوشتاری جلوه گر باشد ، هر مقام و مسئول خود را در اتاقی شیشه ای می بیند که همه حرکات او زیر نظر و پیش چشم هزاران افراد دیده ور قرار دارد.
گفت : مثلا در کشورهایی که به باور شما این نوع آزادی وجود دارد ، آیا از درصد مفاسد کاسته شده ؟
گفتم : صاحب نظران بر این باورند که یافته های تحقیقات نشان داده که در کشورهای استبدادی ، مفاسد ۳۳برابر کشورهای دموکراسی است .
گفت : آیا نمونه مستندی هم برای این ادعای خود دارید؟
گفتم : ذیلا نمونه هایی از کارهای شجاعانه ژورنالیست های ایرانی و خارجی را می بینید که یکی از آن ها به جنگی خانمانسوز و ضد بشری پایان داد.
مجله لایف، در تاریخ 26 نوامبر 1965 ، تحت عنوان واقعیت عریان جنگ ویتنام عکسی از Paul Schutzers را روی جلد مجله خود منتشر کرد.
این عکس در زمان جنگ ویتنام چریک ویت کنگی را نشان می‌داد که به اسارت نیروهای آمریکایی درآمده. پس از انتشار این عکس و خبر مرتبط با آن در مجله لایف بود که مردم آمریکا به حمایت خود از جنگ ویتنام خاتمه دادند. Schutzers که یکی از بهترین عکاسان مجله لایف بود، سال 1967 درحالی که برای انجام عکاسی از جنگ اعراب و اسرائیل رفته بود، جان خود را از دست داد.
مقابله با آزاد اندیشی خبرنگاران در هر کشوری که همواره داعیه دار دموکراسی و جریان آزاد اطلاعات بوده است، موضوع جدیدی نیست. این نوع رفتار تأمل برانگیز قبل از هر چیز تلاش بیهوده ای است در جهت انزوای خبرنگاران و محدود کردن جریان آزاد اطلاع رسانی که در نتیجه آن شأن و منزلت خبرنگار به یغما رفته و مصداق تعبیر امپریالیستی «بهترین خبر، بی خبری است» تحقق پیدا می کند!! 

 

  عکس وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

بعضی از ما نگاه کاریکاتوری داریم ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8202373942/NEG8HE_K8R3K8TORY_BAA_IN_HAME_MOSHKEL8T_CHERAA_H8LE_XAND3DAN_NAD8RY_1.jpeg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 عبرت نیوز: امام جمعه موقت یزد : به گزارش خبرآنلاین از یزد، حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن معزالدینی ظهر امروز پس از نماز ظهر و عصر در مسجد حظیره یزد با اشاره به اینکه حضرت علی علیه السلام زندگی خود را در سطح پایین قرار داده بود، گفت: حضرت علت این امر را احتمال وجود افراد ناتوان در جامعه ذکر می کند و می گوید مبادا کسی شب گرسنه سر به بالین بگذارد. این رفتار حضرت است که وی را پیش همه از جمله مسیحیان و یهودیان محبوب می کند و آنان درباره علی می نویسند.
وی گفت: فکر می کنم اگر امیرالمومنین الان حاضر بود، می گفتند تو ضد انقلابی! تو ضد پیغمبری! چرا؟ چون مسیحیان از تو تعریف می کنند! باید دید تو چه کرده ای که آنان از تو تعریف می کنند!
معزالدینی افزود: این افراد نمی دانند وقتی انسانی بزرگ شد و دل دریایی پیدا کرد، روح وسیع پیدا کرد، شعاع وجودش به همه پرتو افکنی می کند و مانند خورشید به همه نور و حرارت می دهد.
به مسائل حساسیت کاریکاتوری داریم
وی بیان داشت: این ایام که متعلق به امیرالمومنین است ببینیم حضرت نسبت به چه مسائلی حساسیت داشته؟ آیا جز راحتی مردم چیزی او را مشغول کرده است؟
حجت الاسلام معزالدینی گفت: علی حاکم مسلمین است ولی وقتی خلخال از پای زن یهودی در می آورند، می فرماید جا دارد انسان از این غصه بمیرد.
باید دفن اخلاق را اعلام کرد
وی گفت: پراکنده کردن اخلاق و ادب در جامعه نگرانی امیرالمومنین است ولی الان جامعه ما چگونه است؟ دوست و دشمن می گویند اخلاق در جامعه در حال جان دادن است و باید دفن اخلاق را اعلام کرد.
استاد برجسته حوزه علمیه یزد با تقبیح دشنام دادن حتی به دشمن تصریح کرد: امیرالمومنین عازم جنگ صفین بود که یک نفر به شامیان بد و ناسزا گفت، حضرت در حین جنگ واکنش نشان می دهد و می گوید دوست ندارم زبان تان لق باشد و فحش بدهید.
وی تاکید کرد: حضرت امیر حساسیت همه جانبه دارد، هم به عبادت مردم حساس است، هم به نان مردم، هم به اخلاق مردم و هم به اینکه مردم او را بت نکنند و تا حد پرستش بالا نبرند.
معزالدینی سپس گفت: ماها به چیز حساس هستیم؟
نواده شهید صدوقی با اظهار تاسف گفت: برخی روحانیون امروز به آستین کوتاه جوان و موسیقی حساس هستیم ولی به شکم های گرسنه ای که به تن فروشی افتاده حساس نیستیم.
وی گفت: بگوییم چرا آستین ها کوتاه شد ولی از آن طرف هم بگوییم چرا بیت المال کم آورد؟ متاسفانه به اسلام و ارزش ها نگاه کاریکاتوری داریم.
حجت الاسلام و المسلمین معزالدینی تاکید کرد باید به همه چیز حساس بود، امیرالمومنین هم به همه چیز حساس بود، هم به گرسنگی مردم، هم به بندگی مردم، هم به اخلاق مردم و هم به سرد شدن زندگی های مردم.
وی سپس گفت: در دارالعباده یزد چه کسی خبر دارد در خانواده ها چه می گذرد و مسائل اخلاقی در چه سطحی است؟
نواده شهید صدوقی در واکنش به گفته یکی از نمایندگان مجلس که ما دست کسی که توافق بد را امضا کند، می شکنیم، گفت: ما هم با این گفته موافقیم ولی ایکاش آن آقای نماینده دست کسانی که بیت المال را غارت کردند هم می شکست!
وی افزود: متاسفانه آنجا خفقان گرفته ایم ولی درمورد مذاکرات مدام حرف می زنیم. در حالیکه باید هر دو جا دست بشکنیم و این است تفاوت ما با امیرالمومنین.
بهبود روابط بالاتر از عبادات فردی
محمد حسن معزالدینی در پایان با تاکید بر بهبود روابط فردی و اجتماعی گفت: در روایات داریم که بهبود رابطه دو نفر از عبادات یکسال بالاتر است.
وی گفت: اگر عینک بدبینی را از جلوی چشممان برداریم خواهیم دید دنیا دنیای دیگری خواهد شد.
تنهایی اسرائیل
این استاد برجسته حوزه گفت: این آشوب ها و جنگ های منطقه بخاطر سیرآوری نداشتن مهاجمان است ولی اگر خود را کنترل کنند و فکر کنند که این کسانی که زیر بمب ها جان می دهند هم انسان هستند، آن موقع آن خلبان عربستانی خانه و زندگی مردم یمن را خراب نمی کند.
این استاد حوزه علمیه یزد همچنین با اشاره به راهپیمایی روز قدس گفت: این حضورها و راهپیمایی ها بالاخره دارد اثر می گذارد و اسرائیلی ها هیچ وقت مانند این زمان تنها نبوده اند و این خروش امت اسلام آنان را تنها کرده است. 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

علی مطهری: حفظ انقلاب اسلامی وَ ایجاد جامعه-ای متعادل ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8201868384/AAZ8DYE_BAY8N_5.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8201868526/AAZ8DYE_BAY8N_4.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8201868600/AAZ8DYE_BAY8N_2.jpeg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: خیال نکنیم با جلوگیری از اظهارنظر مخالف، انقلاب را حفظ کرده‌ایم.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، علی مطهری عصر امروز ۱۴ اردیبهشت ماه در مراسم بزرگداشت هفته معلم که در آمفی تئاتر دانشگاه آزاد مشهد برگزار شد، با اشاره به مقام حضرت علی(ع) در موضوع امامت اظهار کرد: مقام امامت بالاتر از خود پیامبری و نبوت است و وقتی خداوند حضرت ابراهیم (ع) را آزمود و او از این آزمایش‌ها سرافراز بیرون آمد، مراتب عبودیت خود را ثابت کرد.
وی تعبیر مافوق دانستن امام را غلط خواند و افزود:
اگر امام مافوق انسان بود، دیگر امام قابل پیروی نبود، در حالی که امامان الگو هستند تا ما خودمان را مانند آنان بسازیم.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: انسان نباید یک موجود یک بعدی باشد که فقط در یک مساله جلو برود و در بقیه مسائل رشد نکند، بلکه انسان باید در همه مسائل متعادل باشد و همچنین
کمال انسان در تواضع و تعادل اوست. اینکه بتواند استعدادهای وجودی خود را رشد دهد و اگر نمی‌تواند انسان کامل باشد لااقل انسان متعادل باشد.
وی با اشاره به سخنان شهید مطهری درمورد جامعه متعادل گفت: همانطور که انسان متعادل داریم، جامعه متعادل نیز داریم و اگر جامعه فقط در یک جهت رشد جلو برود باعث خواهد شد که جامعه تک بعدی شود.
مطهری یک از ویژگی‌های حکومت حضرت علی (ع) را دموکراسی بیان کرد و افزود: امام علی(ع) حتی با مخالفان خودش خیلی با محبت برخورد می‌کرد و خوارج را نه زندانی می کرد و نه سهمیه آنها را از بیت المال قطع می‌کرد، بلکه به آنان اجازه می‌داد اظهار نظر کنند و
می‌گفت «با عصانیت حجت خدا برپا نمی‌شود».
وی گفت:
حضرت علی (ع) تا زمانی که خوارج دست به سلاح نبردند با آنان نجنگید اما زمانی که آنان راهزنی کردند و دست به سلاح بردند امیرالمؤمنین نتوانست سکوت کند. در یک سخنرانی‌ حدود ۸ هزار نفر از خوارج از اعتقاد قبلی خود دست برداشتند و در انتها حدود ۷ نفر باقی مانده بودند که یکی از آنان ابن ملجم مرادی بود.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی یادآور شد:
موضوع دیگر عدالتخواهی حضرت علی بود. او عدالت را برای خدمت به مردم می خواست و تاکید می‌کرد که خداوند از علما پیمان گرفت زمانی که جامعه به دو طبقه سیر و گرسنگان تبدیل شد علما مسولیت دارند.
مطهری افزود: درباره این موضوع که جود بهتر است یا عدل در نگاه اول علمای اخلاق می‌گویند جود بهتر است چون جود یک نوع از خودگذشتگی است، اما عدل به معنی هر چیزی را سر جای خود قرار دادن است.
با مقیاس فردی جود بهتر است و با مقیاس اجتماعی عدل ارزشمندتر است.
وی عنوان کرد:
زمانی که امیرالمؤمنین به خلافت رسید و تاکید بر برافراشتن پرچم عدالت کرد عده‌ای گفتند از امروز عدالت را برقرار کنید و کاری به گذشته نداشته باشید، اما ایشان گفتند که حق قدیم چیزی را باطل نمی‌کند. در عدل گشایشی است که همه را راضی می کند و عدالت نباید فدای مصلحت شود، عده‌ای به ایشان گفتند که بگذارید جای پایتان محکم شود، بعد به جنگ با معاویه بروید اما ایشان تاکید داشتند که عدالت نباید فدای مصلحت شود.
مطهری خاطرنشان کرد:
حضرت علی اصلاح داخل جامعه را مقدم بر امور دیگر می‌دانستند. در زمان پیامبر اگر فتوحاتی انجام می‌شد به موازات فتوحات بینش مردم هم بالا می‌رفت اما در زمان عثمان کم کم جهاد به تجارت زن و غنیمت تبدیل شد. دشمنانی که به جنگ با حضرت علی آمدند نمی‌دانستند که علی کیست و معاویه چه شخصیتی است. اصلا مصیبت دنیای اسلام هم همین است.
وی درباره نوع نگاه حکومت به مردم از منظر امیرالمؤمنین تصریح کرد: دو دیدگاه درباره نگاه حکومت به مردم وجود دارد، اینکه حکومت مالک یا امانتدار مردم است خیلی متفاوت است.
آنچه شهید مطهری در ابتدای پیروزی انقلاب بر آن تاکید داشتند عدالت بود و تاکید داشتند که اگر به عدالت توجه نداشته باشیم انقلاب ما با شکست مواجه خواهد شد و به روحانیت هشدار دادند که نگذارید پرچم اصلاحات اجتماعی به دست دیگران بیفتد.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه شهید مطهری بر استقلال فرهنگی تاکید داشتند، گفت: خیال نکنیم با جلوگیری از اظهار نظر مخالف، انقلاب را حفظ کردیم،
حتی شهید مطهری پیشنهاد دادند که یک استاد مارکسیست در دانشکده الهیات تدریس کند. از سوی دیگر استاد مدرسان اسلام هم عقایدش را بیان کنند تا دانشجویان انتخاب کنند. نام این آزادی تفکر است.
مطهری با بیان اینکه شهید مطهری برای تفکر آزادی ارزش بسیاری قائل بود، ادامه داد: آنقدر تفکر در نگاه شهید مطهری ارزش داشت که معتقد بود اگر کسی از روی تفکر به این نتیجه رسید که خدا و معاد وجود ندارد مورد عذاب نیست اگر چه به بهشت هم نمی‌رود. در دوران طلبگی برایشان شبهات درباره خدا، نبوت و معاد پیش آمده بود تا جایی که بر اثر برخی از این شبهات بیمار و در بیمارستان بستری شد و روزها فکر می‌کرد تا از این وضعیت خارج شود و بعد درباره این مسایل به یقین کامل رسید و البته یقین بعد از شک بسیار ارزشمند است.
 

 

  عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

درسهایی از یک بحران


مسعود بزم آرا :

درسهایی از یک بحران


این اتفاق تلخ را در بحث هسته ای تجربه کردیم . چه بسا اگر در اثنای پروسه طولانی مدت مذاکرات ، بحث در مورد مسئله هسته ای به میان کوچه و بازار ورود پیدا نمی کرد و از جانب حاکمیت و دولت ،حساسیت موضوع ـ خواسته یا ناخواسته ـ این چنین بالا نمی رفت ، بحرانی که بیش از یک دهه به طول انجامید ، در مدت زمان کوتاه تری به سرانجام می رسید و عواقب و اثرات منفی بسیار کم تری متوجه جمهوری اسلامی می شد .

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) سرویس بین الملل-مسعود بزم آرا:

طولانی ترین مذاکرات قرن به پایان رسید . ماراتنی نفسگیر که حاضرین آن در پی یک هدف بودند و آن چیزی نبود جز خروج از  بحرانی دوازده ساله . فارغ از ماحصل و نتیجه ای که این توافق برای طرفین به ارمغان خواهد آورد ، درس هایی در دل این مذاکرات نهفته است که از اهمیت بسیار بالایی برخوردار می باشد . سعی شده است که در این یادداشت به بررسی برخی از این نکات مهم که می تواند تجربه ای گرانبها برای آینده جمهوری اسلامی باشد پرداخته شود .

۱-    بدون شک موفقیت بدست آمده کنونی را بیش از همه مدیون ملتی هستیم که در انتخابات ریاست جمهوری با عزم راسخ خود تعیین کننده مسیری بودند که امروز شاهد به ثمر رسیدن آنیم . این همدلی بیش از پیش اهمیت رای و انتخاب مردم را در تعیین سرنوشت کشور نمایان می سازد . چه بسا اگر این اتحاد و همدلی بوجود نمی آمد ، بحران ده ساله تبدیل به بحرانی بیست ساله می شد و عواقب دو چندانی گریبان گیر جمهوری اسلامی می گشت . پس لازم است که ملت فهیم ایران از این تجربه شیرین درس گرفته و از آن در بزنگاه های مشابه پیش رو به خوبی بهره جویند .

۲-    فریاد و پرخاشگری همیشه شیوه صحیح مقابله با دشمن و مبارزه با استکبار نیست . گاهی می توان با لبخندی ظریف آنچنان رخنه ای بر پیکره استکبار وارد ساخت که اخم های گره کرده سالهاست در حسرت دست یافتن به آن هستند . دغدغه های انقلابی لزوما در رگ های باد کرده گردن نیست بلکه در فکر و اندیشه یک چهره متین و آرام نیز می توان ذغذغه های انقلابی را جست.

۳-    با شناخت کامل ابعاد مختلف شیوه درست اجرای حکومت اسلامی می توان در گردنه های حساس و حیاتی از روحیه صلح طلبی این نوع حکومت به نحو احسن بهره برد . حکومت اسلامی الزاما بدنبال نزاع و مقابله خصمانه نیست ، بلکه در برخی اوقات از صلح نیز استقبال می کند  . همانطور که امیرالمومنین علی (ع) در سفارش به مالک اشتر فرمودند : « هرگز پیشنهاد صلح ازطرف دشمن را که خشنودی خدا در آن است رد مکن که آسایش سپاهیان و آرامش فکری تو و امنیت کشور در صلح تامین می گردد . » . صلح حدبیه پیامبر اکرم (ص) و نرمش قهرمانانه امام حسن مجتبی (ع) مصادیق بارزی است که به خوبی نشان دهنده وجهه صلح جویانه حکومت اسلامی می باشد .

۴-    استفاده ابزاری از احساسات و عواطف جامعه برای پیشبرد اهداف ،  نه تنها مثمرثمر واقع نخواهد شد بلکه باعث پیچیده تر شدن موضوع و پدید آمدن موانع بیشتر در مسیر رسیدن به راه حل می شود  و حل آن را با مشکل مواجه خواهد کرد . کما اینکه این اتفاق تلخ  را در بحث هسته ای  تجربه کردیم . چه بسا اگر در اثنای پروسه طولانی مدت مذاکرات ، بحث در مورد مسئله هسته ای  به میان کوچه و بازار ورود پیدا نمی کرد و از جانب حاکمیت و دولت ،حساسیت موضوع ـ خواسته یا ناخواسته ـ این چنین بالا نمی رفت ، بحرانی که بیش از یک دهه به طول انجامید ، در مدت زمان کوتاه تری به سرانجام می رسید و عواقب و اثرات منفی بسیار کم تری متوجه جمهوری اسلامی می شد .

امید است که تجربه لازم و کافی را از این بحران دوازده ساله کسب کرده باشیم تا دگر بار شاهد بروز چنین اتفاقات تلخ و ناگواری نباشیم ان شاءالله  .

::::

 

  مطالب مرتبط:


یک سوال از دلواپسان: اگر تحریم بد است، چرا از دولت قبل سوالی در اینباره نمی کردید؟


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

اخبار,اخبارسیاسی, قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد

 

یک سوال از دلواپسان: اگر تحریم بد است، چرا از دولت قبل سوالی در اینباره نمی کردید؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر لغو قطعنامه‌های پیشین این شورا و تصویب برنامه جامع اقدام مشترک ایران و قدرت‌های جهانی، بار دیگر روزنه‌های امید دلواپسان را روشن کرد. آن‌ها به استناد بندهایی از این قطعنامه که به «ماشه» معروف شد و امکان بازگشت‌پذیری تحریم‌ها را محتمل نموده است، این قطعنامه را منافی منافع ایران می‌دانند.

در پاسخ کسانی که امکان بازگشت‌پذیری تحریم‌ها را دلیلی بر لغو توافق می‌دانند باید گفت که اگر به راستی از وجود تحریم‌ها ناراحت بوده و آنها را مایه رنج و سختی جامعه ایران می‌دانید؛ پس چرا تا دیروز که حکومت در اختیار شما بود سکوت کرده بودید؟ آیا زیان تحریم‌ها در این دو سال آشکار شده است؟ مگر تحریم‌ها در دوره این دولت تصویب شده‌اند؟ این منتقدان اگر در ادعای خود صداقت دارند، باید گریبان مردی را بگیرند که می‌گفت:«آن‌قدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه‌دان‌تان پاره شود!»

این دوستان اگر راست می‌گویند، باید به تیم مذاکره‌کننده پیشین انتقاد کنند که چرا پس از شش سال مذاکرات پی‌درپی نه‌تنها پرونده ایران را از شورای امنیت خارج نکرد که حتی نتوانست مانع از تصویب تحریم‌های این شورا شود. اکنون بررسی توافق در مجلس، آخرین اقدام ایران پیش از اجرای برنامه جامع اقدام مشترک است. تأکید رهبری مبنی بر پیگیری توافق از روال قانونی نیز نشان از آن دارد که ایشان هم‌چون موارد پیشین بر فصل‌الخطاب بودن قانون تأکید دارد و طرحی برای کاربرد حُکم حکومتی در میان نیست که البته این را باید به قال نیک گرفت. 


 اخبار  سیاسی  -  مردم سالاری



اخبار مرتبط

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

من ازین فاصله عاشق نمیشم ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8201468742/ESHQ_NURE_2.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8201468976/ESHQ_NURE_1.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

نقش ِکاشیای نقاشی شدی / سنگ ِمسجدای بی نام ونشون

عطر ِسجاده ی نخ نمای من / شمع ِسقا خونه های این واون

پای منبرای کهنه گم شدی / توی کشکول ِکتابای عتیق

حل شدی درست مث یه حبه قند / ته استکانِ ِحرفای عمیق

پاتوق ِندیمه های بی گناه / نخ ِتسبیح ستاره ها شدی

مهرتُ گرفتی و روز ازل / از من ِبی سر وپا جدا شدی

تو کجایی که فرشته ها می گن / من اگه توبه کنم میای پیشم

پر کن آغوشمُ از عطر ِتنت / من از این فاصله عاشق نمی شم

 

 «عـبدالجبار کاکایی»

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

نمازخانه فراوان ، نماز خوان اندک!


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8201143592/NAM8ZE_RAZMANDEG8N_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8201143300/NAM8ZE_RAZMANDEG8N_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8201145042/NAM8ZE_RAZMANDEG8N_3.jpg

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

دلم خوش است که این شهر، شهر قرآنی است / و دین مردم این منطقه،مسلمانی است توریست خیز ترین جای خاک ایران است / که میزبان پناهندگان افغانی است نمازخانه فراوان،نماز خوان اندک / تعجب من از این داغ های ‌پیشانی است کسی که قوم رئیس است، حکم او رسمی / و حکم دیگر اعضا همیشه پیمانی است سرایدار اداره لیسانس تاریخ است / رئیس دیپلمه از رشته های انسانی ست برای این که به یک پست خوب تر برسی / ملاک حفظ دو تا سوره با روان خوانی است
و طرح های زمین خورده علتش این است / که کار اکثر مسئول ها سخنرانی است دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت / علاج پول اضافیش،مکه درمانی است همیشه مثل گداها لباس می پوشد / برای این که بگوید که وضع بحرانی است اگرچه خانه اش از بافت های فرسوده است / ولی برای حسینیه ساختن،بانی است برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو / بزن به آینه با سنگ،سنگ مجانی است دلش خوش است به داغی که روی پیشانی است / دلم خوش است که این شهر،شهر قرآنی است ...

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

مرد یعنی هدیه زن از خدا ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8200505692/MARD_EM8M_ALI_QAD3R_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8200505868/MARD_EM8M_ALI_1.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

مرد یعنی ناز هستی در وجود / مرد یعنی یک فرشته در سجود
مرد یعنی یک بغل آسودگی / مرد یعنی پاکی از آلودگی
مرد یعنی هدیه زن از خدا / مرد یعنی همدم و یک هم صدا
مرد یعنی عشق و هستی، زندگی / مرد یعنی یک جهان پایندگی
مرد یعنی فصل زیبای بهار / مرد یعنی زندگی در لاله زار
مرد یعنی عاشقی، دلدادگی / مرد یعنی راستی و سادگی
مرد یعنی عاطفه، مهر و وفا / مرد یعنی معدن نور و صفا
مرد یعنی راز، محرم، یک رفیق / مرد یعنی یار یکدل، یک شفیق
مرد یعنی جلوه مردان مرد / مرد یعنی همدم دوران درد
مرد یعنی حس خوش، حس عجیب / مرد یعنی بوستانی پر نصیب
مرد یعنی باغ های آرزو / مرد یعنی نعمتی در پیش رو
مرد یعنی بنده خوب خدا / مرد یعنی نیمی از زن ها جدا
مرد یعنی همسری خوب و شفیق / مرد یعنی بهترین یار و رفیق
مرد یعنی انفجار نورها / مرد یعنی نغمه روح و روان
مرد یعنی ساز موسیقی جان / مرد یعنی مرهم هر خستگی
مرد یعنی بهترین وابستگى ... 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی