بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ زائری، محمدرضا ، خبرآنلاین :
حضرت حجة الاسلاموالمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان را
چند سال پیش شناختم و بعد از دیدن و خواندن دو کتاب از
آثارشان به ایشان ارادت فراوان پیدا کردم، رفتم و در
اصفهان به خدمتشان رسیدم.
با این که کسالت داشتند و به دلیل کهولت سن با سختی و
دشواری مواجه بودند بسیار با محبت به پرسشهایم پاسخ دادند
و بخشی از گفتگوی خواندنیمان را هم در مجله "خیمه" منتشر
کردم. این روزها در صفحه اینستاگرام سیره علما
sire.olama.ir@ این مطلب را به نقل از ایشان دیدم و مطلع
شدم که در بیمارستان بستری هستند، ضمن آرزوی عافیت و سلامت
کامل ایشان این داستان خواندنی و قابل تأمل را برای شما
نقل میکنم و با این که ملاحظاتی هم در متن موضوع دارم اما
برای حفظ امانت، مطلب را چنان که بوده و با همان ادبیات
آورده ام.
ایشان گفتهاند:
تابستان سال ۱۳۲۳ در ونک مستوفى منبر میرفتم. امام جماعت
آنجا که سید بزرگوارى بود تعریف کرد که یک روز صداى در
منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز کردم،
خانمى نیمهبرهنه و بىحجاب و آرایش کرده و دست و سینه باز
را مقابل خود دیدم، خواستم درب را ببندم و به او بىاعتنایى
کنم. فکر کردم همین که در خانه یک روحانى با این قیافه
آمده شاید معایب بىحجابى را نمیداند و شاید بتوانم
نصیحتش کنم.
سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید. داخل اطاق شده نشست،
و مسئلهاى در مورد ارث از من سئوال کرد. من گفتم خانم من
هم از شما مىخواهم مسئلهاى بپرسم اگر جواب دادید، من هم
جواب مىدهم. گفت: شما از من؟ گفتم: بله. گفت: بفرمائید!
گفتم:
شخصى در محلى مشغول غذا خوردن است و غذا هم بسیار مطبوع و
خوشبو است، گرسنهاى از کنار او مىگذرد، پایش از حرکت مىایستد،
جلوى او مىنشیند تا شاید تعارفش کند، ولى او اعتنا نمىکند.
شخص گرسنه تقاضاى یک لقمه میکند او میگوید: غذا متعلق به
من است و نمىدهم، هر چه التماس مىکند او به خوردن ادامه
میدهد، خانم این چگونه آدمی است؟
گفت: آن شخص بیرحم از شمر بدتر است.
گفتم:
گرسنه دو جور است، یکى گرسنه شکم و یکى گرسنه شهوت. جوان و
گرسنه شهوت، خانم نیمهبرهنه و زیبایى را مىبیند که همه
نوع عطرها و آرایشهاى مطبوع دارد، هر چه با او راه میرود
شاید خانم توجهى به او بکند و مقدارى روى خوش به او نشان
بدهد، او به جوان اعتنا نمىکند. جوان، اظهار علاقه میکند،
زن، محل نمىگذارد،. جوان، خواهش میکند، زن میگوید: من
نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت کنم. جوان التماس میکند،
زن توجه نمىکند. این خانم چگونه آدمى است؟
خانم فکرى کرد و از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت.
فردا درب منزل صدا کرد، رفتم در را باز کردم، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و
اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست و گفت: من
شوهر خانم دیروزى هستم، وقتى که با او ازدواج کردم چون
خانوادهاى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت:
بعد از ازدواج، ولى آنچه به او گفتم و خواهش کردم تهدید
کردم، زیر بار نرفت ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش
اسلامى خواست، نمىدانم شما دیروز به او چه گفتید. ماجرا
را به او گفتم. او با خود عبایى آورده بود. به من داد و
تشکر کرد و رفت.
کانال تلگرامی دکتر محمدرضا زائری
https://telegram.me/morzaeri
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی